#live
🔺گفتوگوی ویژه کرونایی
🔺امکان لایو ادمین کانال مجردان انقلابی با استاد داوودی نژاد
کارشناس مسائل خانواده و نویسنده کتاب سین جین های خواستگاری
🔻امشب پنجشنبه ساعت 21:30 از صفحه پیج موج 👇
Instagram.mooj.ir
#پایگاه_سوادرسانه_استان_خراسان_رضوی 👇
📲 @nasrakhorasanrazavi
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی 👇
@mojaradan
مجردان انقلابی
🍁🍁🍁🍁 #داستان قسمت دوازدهم🍃 راز میان چشم ها 💕 ماشین که در خونشون نگه داشت ناخودآگاه برگشتم عقب و ب
🍁🍁🍁🍁
#داستان_شب
قسمت سیزدهم🍃
راز میان چشم ها 💕
از در خونه که میخاستم بزنم بیرون یه نفر محکم از روی پشت بوم همسایه روبه رویی خورد زمین. یه جوون 18 یا 19 ساله بود که بازوش پر خون شده بود. رفتم جلوش و گفتم :مشتی چیکار شدی؟
پسرک کلی ترسیده بود و با دیدنم گفت :جون مادرت کمکم کن آقا
+چی شده؟ دعوا کردی؟ چرا بازوت خونیه؟
_هیچ چی نپرس فقط منو ببر تو خونه ات
اولش ترسیدم خلاف کار باشه اما با اون قیافه معصوم و مظلومش دلم نیومد ولش کنم. انداختمش رو کولم و وارد حیاط شدم. در و که بستم همونجا نقش زمین شد
+چیکار کردی با خودت پسر؟
نای حرف زدن نداشت.
+بزار برم یه ماشین بیارم ببرمت دوا خونه
تند گفت :نه نه، چند دقیقه بشین فقط و در و باز نکن
+دِ نمیشه داره خون میره ازت
خواستم در و باز کنم که محکم پاهامو چسبید و گفت 'مأمورا بیرونن، بشین جون مادرت
برگشتم و گفتم :میگی چیکار کردی یا خودم برم بیارمشون؟
مستاصل بهم خیره شد و گفت:میگم، فقط
بشین
و سرش و تکیه داد به دیوار و آروم چشاش و بست. ترسیدم یه کاری بشه و بیوفته رو دست ما. واستادم روبه روش و گفتم :خوبی؟ چرا حرف نمیزنی؟
چشماش و باز کرد و گفت :ساواک بودن
+چی؟ ساواک؟ شوخی میکنی؟
سرش و به نشونه نه تکون داد که گفتم :نالوتی میدونی اگه تو رو اینجا پیدا کنن پدر منم در میارن؟ تو با ساواک چه سنمی داری؟
_میدونم برا همین میگم بزار چند دقیقه اینجا باشم بعد که رفتن میرم
جلوش زانو زدم وگفتم :نگفتی؟ باساواک چکار داری؟
_ندونی بهتره، واسه خودت میگم
+میگم چیکار کردی؟ ناسلامتی من جونت و نجات دادم، نباس بدونم چکار کردی؟
_ازم اعلامیه گرفتن
+اعلامیه چی؟
با تعجب بهم نگاه کرد و گفت:اعلامیه آقا خمینی
اسم اقا خمینی رو چند باری از کاسبای محل شنیده بودم اما طبق توصیه عزیز سرم و تو لاک خودم کرده بودم و نمیخواستم درگیر این چیزا بشم
+چرا تیر خوردی؟
_فرار میکردم که تیر خوردم
+می ارزید که خودت و زدی ناکار کردی؟ حالا همون اقا خمینی از فرنگ پا میشه بیاد خرج دوا درمونت و بده
نگاه بدی بهم کرد و گفت :کسی مجبورم نکرده، خودم خواستم، ببین اگه رفتن من برم..
نگاهی با پرسش بهش کردم که خودش به سختی بلند شد و لب در و باز کرد و سرکی کشید.
_کسی نیست من میرم، دستت درد نکنه بابت کمکت
خواست بره تو کوچه که مچ دستش و گرفتم و گفتم :با این وضع بری بیرون حتما میفهمن خرابکاری، واستا برم یه ماشین جور کنم خودم میبرمت
_نه نمیخام واست دردسر درست کنم خودم میرم دمت گرم
+برو رو بوم حرف هم نزن، الان میام
_آخه...
+نترس نمیرم لوت بدم، اونقدر هم بی معرفت نیستم، شاید خمینی رو مثه شما نشناسم ولی عزیز گفته به آخوندا باس احترام گذاشت، جیکت در نیاد الان میام
و از حیاط زدم بیرون..
ادامه دارد.....
#نوسینده_هانیه_فرزا
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
🌼🌿
#قرارعاشقی
#سلام_ارباب_دلم ❤️
#حسین_جانم❤️
اُفُــقْ تا اُفُـقْ،پیشِ چَـشْـمَـتْ ڪَویرْ
زَمـیـنْ تا زَمانْ،برَ ضَریحَـتْ اَســــیرْ
جَہانْ زِنده شُـدْ تا ڪِه گُــفْـتَم زِ دِلْ؛
اَمـــیرى حُسَـــیـنٌ وَ نِعْـــمَ الاَمــیـرْ "
#امـرےحــسیـنونــعــمالامــیر
#صلی_الله_علیک_یا_ابا_عبدالله 🌱
.
.
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
#السلام_ایها_غریب
#سلام_مولای_مهربانم ❤️
🌺حضرت مهدی(عج):
"ما در رعایت حال شما کوتاهی نمیکنیم و یاد شما را از خاطر نبرده ایم، که اگر جز این بود گرفتاری ها به شما روی میآورد و دشمنان، شما را ریشه کن میکردند. از خدا بترسید و ما را پشتیبانی کنید."
📚بحار، ج۵۳،ص۱۷۵
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
🍂🌸🍂🌸🍂🌸🍂🌸
#بلوغ_عاطفی😊
➕آیا شما به بلوغ عاطفی رسیده اید ⁉️🤔
#قسمت_اول
➖#بلوغ عاطفی در واقع به معنای #مدیریت عواطف است.❗️ بلوغ عاطفی به این معنا نیست که ما عواطف خود را پنهان و یا #سرکوب کنیم.❗️ بلوغ عاطفی به شما کمک می کند تا در زمان های ضروری زندگی تان #تصمیمات عاقلانه تری بگیرید و نگذارید که احساساتتان بر شما غلبه کند.😊
➖بلوغ عاطفی یعنی اینکه فرد به #مرحله ای از رشد عاطفی رسیده است که می تواند به طور #مناسب احساسات مثبت و منفی خودش را در زمان مناسب و به شکلی مناسب بیان کند.🌺
🔶نشانه های بلوغ عاطفی👇🏻
🔸موقعی که #بفهمید رفتار بد دیگران واقعا ناشی از #ترس یا اضطرابشان است نه به خاطر #بدجنسی و رذالتشان😊
#ادامه_دارد...
🍂🌸🍂🌸🍂🌸🍂🌸
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
مجردان انقلابی
🍁🍁🍁🍁 #داستان_شب قسمت سیزدهم🍃 راز میان چشم ها 💕 از در خونه که میخاستم بزنم بیرون یه نفر محکم از ر
🍁🍁🍁🍁
#داستان
قسمت چهاردهم🍃
راز میان چشم ها 💕
تو ماشین اوستا نشسته بودیم که ازش پرسیدم :اسمت چیه داداش؟
_رحمان، شما چی
+من هاشم، شما بگو هاشم آقا
لبخندی زد ک ادامه دادم :فک کنم سنی هم نداری؟ ننه بابات میدونن زدی تو این خطا؟
رحمان :هجده سالمه، آره میدونن نگران نباش
+نگران نیستم، کجا برم حالا؟
رحمان :سره همین کوچه نگه دار
+خونه خودته؟
رحمان :نه، خونه حاج آقاس میشه بری در بزنی همسایه های اینجا فضولن میترسم لو بدن ما رو
+باشه بشین اومدم
از ماشین پیاده شدم و به سمت یه در بزرگ سفید رفتم، زنگ بلبلی و طبق عادتم یه سره کردم که صدای اومدم اومدم کسی از تو اومد. بعد چند دقیقه یه پیرمرد با محاسن سفید در و باز کرد
+سلام حاجی، من هاشمم رفیق رحمان
حاجی :سلام مرد، کاری داری با من پسرم
سرمو نزدیک گوشش کردم و گفتم :راستش حاجی این آقا رحمان الان تو ماشینه ولی یه گوله خورده به بازوش منم آوردمش اینجا
حاج آقا سریع سرکی تو کوچه کشید و رحمان و دید.
حاجی :یا الله، یا الله، از دست این پسر با کله شقی هاش، جوون ماشین و بیار تو حیاط تا بیارمش پایین در و همسایه ها نببینن
+چشم حاجی
و به سمت ماشین رفتم که رحمان مضطرب گفت :خیلی شاکی بود.؟
+نه زیاد فقط به خونت تشنه است، ببینم چقدر رنگت پریده؟
لباش خشک شده بود و به زور سرش و بالا نگه داشته بود
رحمان :خوبم خوبم
+آره جون خودت
ماشین و بردم تو حیاط که حاجی در و سریع بست و اومد به سمت رحمان...
#ادامه_دارد.......
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan