🌼🌿
#قرارعاشقی
#سلام_ارباب_دلم ❤️
#حسین_جانم❤️
اُفُــقْ تا اُفُـقْ،پیشِ چَـشْـمَـتْ ڪَویرْ
زَمـیـنْ تا زَمانْ،برَ ضَریحَـتْ اَســــیرْ
جَہانْ زِنده شُـدْ تا ڪِه گُــفْـتَم زِ دِلْ؛
اَمـــیرى حُسَـــیـنٌ وَ نِعْـــمَ الاَمــیـرْ "
#امـرےحــسیـنونــعــمالامــیر
#صلی_الله_علیک_یا_ابا_عبدالله 🌱
.
.
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
#السلام_ایها_غریب
#سلام_مولای_مهربانم ❤️
🌺حضرت مهدی(عج):
"ما در رعایت حال شما کوتاهی نمیکنیم و یاد شما را از خاطر نبرده ایم، که اگر جز این بود گرفتاری ها به شما روی میآورد و دشمنان، شما را ریشه کن میکردند. از خدا بترسید و ما را پشتیبانی کنید."
📚بحار، ج۵۳،ص۱۷۵
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
🍂🌸🍂🌸🍂🌸🍂🌸
#بلوغ_عاطفی😊
➕آیا شما به بلوغ عاطفی رسیده اید ⁉️🤔
#قسمت_اول
➖#بلوغ عاطفی در واقع به معنای #مدیریت عواطف است.❗️ بلوغ عاطفی به این معنا نیست که ما عواطف خود را پنهان و یا #سرکوب کنیم.❗️ بلوغ عاطفی به شما کمک می کند تا در زمان های ضروری زندگی تان #تصمیمات عاقلانه تری بگیرید و نگذارید که احساساتتان بر شما غلبه کند.😊
➖بلوغ عاطفی یعنی اینکه فرد به #مرحله ای از رشد عاطفی رسیده است که می تواند به طور #مناسب احساسات مثبت و منفی خودش را در زمان مناسب و به شکلی مناسب بیان کند.🌺
🔶نشانه های بلوغ عاطفی👇🏻
🔸موقعی که #بفهمید رفتار بد دیگران واقعا ناشی از #ترس یا اضطرابشان است نه به خاطر #بدجنسی و رذالتشان😊
#ادامه_دارد...
🍂🌸🍂🌸🍂🌸🍂🌸
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
مجردان انقلابی
🍁🍁🍁🍁 #داستان_شب قسمت سیزدهم🍃 راز میان چشم ها 💕 از در خونه که میخاستم بزنم بیرون یه نفر محکم از ر
🍁🍁🍁🍁
#داستان
قسمت چهاردهم🍃
راز میان چشم ها 💕
تو ماشین اوستا نشسته بودیم که ازش پرسیدم :اسمت چیه داداش؟
_رحمان، شما چی
+من هاشم، شما بگو هاشم آقا
لبخندی زد ک ادامه دادم :فک کنم سنی هم نداری؟ ننه بابات میدونن زدی تو این خطا؟
رحمان :هجده سالمه، آره میدونن نگران نباش
+نگران نیستم، کجا برم حالا؟
رحمان :سره همین کوچه نگه دار
+خونه خودته؟
رحمان :نه، خونه حاج آقاس میشه بری در بزنی همسایه های اینجا فضولن میترسم لو بدن ما رو
+باشه بشین اومدم
از ماشین پیاده شدم و به سمت یه در بزرگ سفید رفتم، زنگ بلبلی و طبق عادتم یه سره کردم که صدای اومدم اومدم کسی از تو اومد. بعد چند دقیقه یه پیرمرد با محاسن سفید در و باز کرد
+سلام حاجی، من هاشمم رفیق رحمان
حاجی :سلام مرد، کاری داری با من پسرم
سرمو نزدیک گوشش کردم و گفتم :راستش حاجی این آقا رحمان الان تو ماشینه ولی یه گوله خورده به بازوش منم آوردمش اینجا
حاج آقا سریع سرکی تو کوچه کشید و رحمان و دید.
حاجی :یا الله، یا الله، از دست این پسر با کله شقی هاش، جوون ماشین و بیار تو حیاط تا بیارمش پایین در و همسایه ها نببینن
+چشم حاجی
و به سمت ماشین رفتم که رحمان مضطرب گفت :خیلی شاکی بود.؟
+نه زیاد فقط به خونت تشنه است، ببینم چقدر رنگت پریده؟
لباش خشک شده بود و به زور سرش و بالا نگه داشته بود
رحمان :خوبم خوبم
+آره جون خودت
ماشین و بردم تو حیاط که حاجی در و سریع بست و اومد به سمت رحمان...
#ادامه_دارد.......
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
مجردان انقلابی
🍁🍁🍁🍁 #داستان قسمت چهاردهم🍃 راز میان چشم ها 💕 تو ماشین اوستا نشسته بودیم که ازش پرسیدم :اسمت چیه
🍁🍁🍁🍁
قسمت پانزدهم🍃
راز میان چشم ها 💕
حاجی:چکار کردی با خودت پسر؟
رحمان که تقریبا نیمه بیهوش بود گفت :حاجی از سعید خبر نداری؟
حاجی :نگران نباش امن و امان رسیده بروجرد
دیگه صدایی ازش نیومد. گمونم بیهوش شده بود. برگشتم به حاجی گفتم :باس ببریمش شفا خونه خون زیادی از دست داده
حاجی :آقا هاشم لطف کن کمک کن ببرمش زیر زمین، نمیشه بردش بیمارستان این الان بره اونجا کلی مامور هوار میشن سرمون و دست آخر میوفته دست ساواک، من خودم به دومادمون زنگ میزنم بیاد رو سرش
+جسارتا پزشکه مگه؟
حاجی سر رحمان و گرفت تو دستش و گفت :آره حالا کمک میکنی؟
با سرعت رفتم طرف حاجی و با کمکش بردیمش تو زیرزمین که پره شیشه های ترشی و سرکه بود.
+میخای حاجی برم دنبال همون فامیلتون؟
حاجی:نه خونه اش همین دور و بره یه نوک پا میرم زنگ میزنم بیاد تو فقط رو سرش باش الان میام
چشمی گفتم و مشغول دید زدن دور و بر شدم. هنوز ده دقیقه نشده بود که صدای حاجی و یه مرد دیگه اومد که باهم حرف میزدن.بعد چند دقیقه وارد زیر زمین شدن که من از جام بلند شدم و گفتم :یالله، سلام
یه مرد حدودا 30 ساله با یه کیف دستی کنار حاجی بود سلامی کرد و به طرف رحمان اومد و مشغول مداوا شد
به حاجی گفتم :خطرناک نیس اینجا عملش میخاین بکنین
حاجی :چاره ایی نیس آقا هاشم
همون آقای دکتر گفت :آقا هاشم میای اینجا؟
به طرفش رفتم که گفت :باید بهم کمک کنی حاج آقا دستاش میلرزه نمیتونه، میتونی؟
آب دهنمو قورت دادم و گفتم :چکار کنم؟
دکتر 'دائم روی این زخم و با بانداژ فشار بده تا خون نیاد و روش و استریل کن
+استریل؟
دکتر :از این مواد بزن قبلش هم دستت و بشور
توی آفتاب لگنی که حاجی آورده بود مشغول شستن دستام شدم. کلی خودمو لعنت میکردم که قبول کردم کمکش کنم آخه من جرعت خون دیدن نداشتم ولی چاره ایی نبود.
تموم مدتی که دکتر گلوله و در میآورد از دل و روده ام چیزی نمونده بود. اما تند تند باس زخم و به قول دکتر استریل میکردم و چشمم همش به بازو شکافته شده رحمان میوفتاد.
اونقدر مات بودم که با صدای دکتر به خودم اومدم که گفت :خسته نباشی آقا هاشم، ترشی نمیخوردی دکتر خوبی میشدی!
#ادامه_دارد....
#نویسنده_هانیه_فرزا
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
❁
#قرار_عاشقی
#سلام_ارباب_دلم ❤️
#حسین_جانم
°[پیش هرڪس مےروم،فوراً جوابم مےڪند
°[تو پناهم مےدهے!هرچند بےعارم حسین
°[جان زهرا هیچ وقٺ،ازخانہ بیرونم مڪن
°[من ڪه جایےرا ندارم،اے ڪس وڪارم حسین
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
@mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#السلام_ایها_غریب
#سلام_امام_زمانم ❤️
كاش
آمدنتان به دلم نزديك ميشد ...
آن وقت
لحظه به لحظه
خاطرم را
با نام زيبايتان
آسوده میكردم ...
كه نام شما
شيرين تر از قند و عسل است ...
#اللهم_عجل_لوليک_الفرج
بحق سيدتنا الزينب علیها السلام
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan