eitaa logo
موج نور
172 دنبال‌کننده
5.3هزار عکس
3.4هزار ویدیو
17 فایل
امواج نور را به شما هدیه می‌دهیم. @Mohammadsalari : آیدی آدمین
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از استاد تراشیون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📸 کلیپ تصویری ⭕️ دزدی مهربانی 👈 مهارت‌های رابطه عاطفی پدران به فرزند 😔 به بهانه اتفاق تلخ قتل دختر توسط 🌐 پایگاه حفظ و نشر آثار "استاد تراشیون" 🆔 @tarashiun_ir
💠 👈آیا امام (ع) دختری به نام دارد؟ 💠 : در منابع تاریخی از شهادت خردسالی از خاندان علیهم السلام در شام سخن به میان آمده است. اما اسم او چیست و چند سال دارد؟ در برخی منابع از به نام برای امام (ع) سخن به میان آمده است. در برخی منابع نیز نام برای دختر امام بکار رفته است. لذا این اختلافات منشاء شبهه شده است. 1⃣در قرن 4 در کتاب «لباب الانساب والألقاب والأعقاب» ج ۱، ص ۲۳، اثر ابن فُندُق بیهقی آمده است: برای حسین(ع) پس از جریان عاشورا فرزندی باقی نماند، مگر امام سجاد(ع)، فاطمه، سکینه و رقیه علیهم السلام. 2⃣در کتاب اثر طبری، قرن6 ج2، ص179 نیز به نقل از کتاب، "الحاویه فی مذمات معاویه یا مثالب بنی امیه" نوشته بن محمد مامونی از علمای آمده است که: 4 ساله در با دیدن سر پدر شهید شد. 3⃣ منابع بعدی نیز همانند و دیگران یکی از دختران امام حسین(ع) را یا نقل کرده و از شهادت وی در شام خبر داده اند. چنانکه می نویسد: امام حسین(ع) شب عاشورا خطاب به خواهرانش و دخترانش فرمود: خواهرم و تو ای و تو ای و تو ای و تو ای دقّت کنید، زمـانی که مـن به قتل رسیدم،[در مرگم] گریبان چـاک نـزنید و صـورت نـخراشید و کلامـی ناروا بر زبـان نـرانید. 💠 نتیجه: اصل وجود یا از خاندان رسالت در قطعی است و تنها اختلاف بر سر اسم و سن است که بیشتر منابع گفته اند 4 ساله است. 👇 👇 🌻 @ahlolbit
☘ سلام بر ابراهیم ☘ 💥قسمت شانزدهم : پيوند الهی ✔️راوی : رضا هادی 🔸عصر يکی از روزها بود. از سر کار به خانه می‌آمد. وقتی وارد کوچه شد براي يک لحظه نگاهش به پسر همسايه افتاد. با دختری جوان مشغول صحبت بود. پسر، تا ابراهيم را ديد بلافاصله از خداحافظی کرد و رفت! می‌خواست نگاهش به نگاه ابراهيم نيفتد. 🔸چند روز بعد دوباره اين ماجرا تکرار شد. اين بار تا می‌خواست از دختر خداحافظی کند، متوجه شد که ابراهيم در حال نزديک شدن به آنهاست. دختر سريع به طرف ديگر کوچه رفت و ابراهيم در مقابل آن پسر قرار گرفت. ابراهيم شروع کرد به سلام و عليک کردن و دست دادن. پسر ترسيده بود. اما ابراهيم مثل هميشه لبخندی بر لب داشت. قبل از اينکه دستش را از دست او جدا کند با خاصی شروع به صحبت کرد و گفت: ببين، تو کوچه و محله ما اين چيزها سابقه نداشته. من، تو و خانواده‌ات رو کامل می‌شناسم، تو اگه واقعاً اين دختر رو می‌خوای من با پدرت صحبت می‌کنم که... 🔸جوان پريد تو حرف ابراهيم و گفت: نه، تو رو خدا به بابام چيزی نگو، من اشتباه کردم، غلط كردم، ببخشيد و ... ابراهيم گفت: نه! منظورم رو نفهميدی، ببين، پدرت خونه بزرگی داره، تو هم که تو مغازه او مشغول کار هستی، من امشب تو با پدرت صحبت می‌کنم. انشاءالله بتونی با اين دختر کنی، ديگه چی می‌خوای؟ جوان که سرش را پایين انداخته بود خيلی خجالت زده گفت: بابام اگه بفهمه خيلی عصبانی می‌شه. ابراهيم جواب داد: پدرت با من، حاجی رو من می‌شناسم، آدم منطقی و خوبيه. جوان هم گفت: نمی‌دونم چی بگم، هر چی شما بگی. بعد هم خداحافظی کرد و رفت. 🔸شب بعد از ، ابراهيم در مسجد با پدر آن جوان شروع به صحبت کرد. اول از ازدواج گفت و اينکه اگر کسی شرايط ازدواج را داشته باشد و مناسبی پيدا کند، بايد ازدواج کند. در غير اين صورت اگر به بيفتد بايد پيش خدا جوابگو باشد. و حالا اين بزرگترها هستند که بايد جوان‌ها را در اين زمينه کمک کنند. حاجی حرف‌های ابراهيم را تأييد کرد. اما وقتی حرف از پسرش زده شد اخم‌هایش رفت تو هم! ابراهيم پرسيد: حاجی اگه پسرت بخواد خودش رو حفظ کنه و تو نيفته، اون هم تو اين شرايط جامعه، کار بدی کرده؟ حاجی بعد از چند لحظه سکوت گفت: نه!فردای آن روز مادر ابراهيم با مادر آن جوان صحبت کرد و بعد هم با مادر دختر و بعد... 🔸يک ماه از آن قضيه گذشت، ابراهيم وقتي از بازار برمی‌گشت شب بود. آخر کوچه چراغانی شده بود. لبخند بر لبان ابراهيم نقش بست. رضايت، بخاطر اينکه يک دوستی شيطانی را به يک پيوند الهي تبديل کرده. اين ازدواج هنوز هم پا برجاست و اين زوج زندگيشان را مديون برخورد خوب ابراهيم با اين ماجرا می‌دانند. 📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉 شهید 🕊🌹 شادى روحش صلوات 🌹 ╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮         @mojnoor3 ╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯ ما را به دوستان خود معرفی کنید. 🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸