eitaa logo
موکب و گروه جهادی شهدای مدافع حرم،مقاومت و جهان اسلام
239 دنبال‌کننده
21.9هزار عکس
24.9هزار ویدیو
325 فایل
چون واتساپ فیلتر شد کانال واتساپ رو به ایتا انتقال دادیم.تشکر از همکاری دوستان ارتباط با ادمین @yaarhamarrahmin
مشاهده در ایتا
دانلود
این رو اینقدر دست به دست کنید شاید رسید دست مسئولینی که هنوز خوابن... شاید براشون یک هشداری باشه که اگه بیدار نشید و جلوش رو نگیرید، پس منتظر حمله باشید....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸 زندگی با سگ و تکثیر این حیوان، ضدفرهنگ احمقانه‌ای است که غربی‌ها در جهان رواج دادند. جدا از میلیون‌ها دلار هزینه‌ای که دائما خرج‌شان می‌کنند، بهداشت و امنیت را هم در بسیاری از جاها از بین برده‌اند. 🔹 مردم از گرسنگی می‌میرند یا به خاطر فقر بدترین تحقیرها را تحمل می‌کنند اما جهانِ متمدن نیروهای انسان را خرج تغذیه و نگهداری و درمان و آرایش و تفریح سگ می‌کند. نادان و احمق‌اند آنها که به غربی‌ها مدال عقلانیت می‌دهند. 🔸 فرض کنید به جای مردهای بزرگ‌سال چند کودک آنجا بودند... 🔴 👇 @bidariymelat
🌸🍃 . رسول پورمراد، ۲۶ اسفند ماه سال ۱۳۶۷ در افشاریه تاکستان به دنیا آمد. پدرش محمدعلی و مادرش محترمعلی قزوینیان نام داشت. تحصیلاتش را تا مقطع کارشناسی مهندسی تکنولوژی ادامه داد. در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ماه سال ۱۳۹۴ ازدواج کرد. پاسدار هوافضای سپاه پاسداران تهران بود و به عنوان مدافع حرم و توسط سپاه قدس در جبهه دفاعی سوریه حضور یافت. بیستم مهر ماه سال ۱۳۹۴ در قنیطره سوریه و درگیری با گروهک داعش بر اثر انفجار خمپاره و جراحات وارده شهید شد. مزار او در گلزار شهدای شهرک مدرس از توابع بویین زهرا واقع است. خدایا! مرگ مرا شهادت در راه امام زمان، قرار بده حرف دل با خدا: - خدایا! حمد و ستایش از آن توست که عزّت و ذلّت به دست توست ... - خدایا! همیشه با نعمت های بیشمارت مرا شرمنده کرده ای و من نمی توانم شکر آن ها را به جا آورم، نعمت هستی، نعمت پدر ومادر خوب، سلامتی، خانواده و همسر خوب، نعمت ولایت امیرالمومنین علی علیه السلام که همیشه قبل نمازهایم آن را یادآور می شوم و شکرگذار تو هستم. نعمت خدمت در سپاه و پوشیدن لباس رزمندگانی که ستاره های آسمان شهادت هستند و نعمت های بیشمار دیگر ... - خدایا! می دانم که شهادت گنج ارزشمندی است و نعمت والایی که مخصوص بندگان مخلص وعاشق توست... می دانم که شهادت هنر مردان خداست، می دانم که شهادت ورود در حرم امن الهی است و... می دانم که من لیاقت داشتن این نعمت را ندارم! اما خدایا! می دانم که گفتی بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را، می دانم که از مولا و سرور باید چیز های بزرگ خواست، می دانم که رهبرم امام خامنه ای(مدظله العالی) فرمود: اگر می خواهید خدمتتان اجر داشته باشد، برای خدا کار کنید و جهاد با نفس داشته باشید و از خدا طلب شهادت کنید؛ می دانم به قول شهید آوینی کسی که شهید نشود باید برود و بمیرد! پس خدایا به شهدای عزیزت قسم و به حسین(ع) سیدالشهدا قسم؛ مرگ مرا هم شهادت در پای رکاب امام زمان (عج) قرار بده و مرا از این نعمت بهرمند ساز و مرا عزیز گردان. حرف دل با امام زمان(عج): آقا! خیلی دوست دارم برای نزدیک شدن فرج و ظهورت کاری کنم و باری از روی دوش شما بردارم نه اینکه ... آقا! احساس می کنم چند وقتی است که سرگرم دنیا و از شما غافل شده ام و امیدوارم این حضورم در سوریه و خدمت در اینجا مرا به شما نزدیک کند تا جایی که وقتی به یاد من هستی لبخند رضایت بر لب داشته باشی نه اینکه ... آقا! شما امامِ زمان من هستی، شما صاحب اختیار من هستی، شما صاحب اصلی دل من هستی پس عنایت کن و نگاهی از روی لطف و رحمت به این بیچاره کن، از همان نگاه هایی که دل را منقلب می کند. آقا! از خداوند سلامتی و تعجیل در فرج شما را مسئلت دارم و شما هم دعا کنید خداوند توفیق و نعمت شهادت در رکابت را بعد از خدمات زیاد نصیبم کند. حرف های عمومی: خیلی اهل نصیحت و توصیه نیستم، چون خودم بیشتر از همه به آن نیازمندم فقط چند یادآوری ۱- نماز که انسان را از فحشا و منکر دور می کند ۲- روزه که سپر آتش جهنم است ۳- یادآوری مرگ ۴- جهاد با نفس ۵- ولایت مداری و گوش به فرمان رهبر بودن ۶- دعا برای سلامتی و فرج آقا ۷- طلب شهادت و... خدایا چنان کن سرانجام کار/ تو خشنود باشی و ما رستگار با همین سوز که دارم بنویسید حسین/ هر که پرسید زِ یارم بنویسید حسین هر که پرسید چه داری مگر از دار جهان/ همه دار و ندارم بنویسید حسین خانه آخرتم هست قدمگاه حبیب/ سر در قبر مزارم بنویسید حسین. 1394/7/5  ساعت ۱:۱۵ بامداد ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
🌱 از حاج میرزا خلیل تهرانی نقل شده است که من در کربلای معلّا بودم و مادرم تهران بود. شبی در خواب دیدم که مادرم نزد من آمد و گفت: ای پسرم مردم مرا به سوی تو آوردند و بینی مرا شکستند من ترسان از خواب بیدار شدم از این خواب چندی گذشت که از طرف یکی از برادران نامه ای آمد و نوشته بود مادرت وفات کرد و جنازه اش را نزد تو میفرستیم. وقتی حمل کنندگان جنازه آمدند گفتند: جنازه مادر تو را در کاروان سرای نزدیک ذی الکفل گذاشتیم چون گمان میکردیم شما در نجف باشید. من صدق خواب خود را فهمیدم ولی در معنای کلام آن مرحومه که گفته بود: بینی ام را شکستند متحیّر ماندم تا اینکه جنازه اش را آوردند. من کفن را از روی او کنار زدم و دیدم بینی او شکسته است سبب آن را از حاملین پرسیدم گفتند: ما سببش را نمیدانیم جز اینکه در یکی از کاروانسراها تابوت آن مرحومه را روی تابوت‎های دیگر گذاشته بودیم پس از مدتی گوسفند‎ها لگدکاری کردند و جنازه را بر زمین انداختند شاید در آن وقت این آسیب به آن رسیده دیگر غیر از این سببی برای آن نمیدانیم. من جنازه مادرم را به حرم اباالفضل(ع) آوردم و مقابل آن حضرت گذاشتم و عرض کردم: ای اباالفضل(ع) مادر من نماز و روزه‎اش را نیکو به جای نیاورده است و اکنون پناهنده تو است پس عذاب و اذیّت را از او برطرف کن و به ضمانت تو بر عهده من است که پنجاه سال برای او روزه و نماز بدهم سپس او را دفن کردم و در دادن نماز و روزه برای او کوتاهی کردم . مدّتی گذشت شبی در خواب دیدم که شور و غوغایی بر در خانه من است از خانه بیرون آمدم که ببینم چه خبر است دیدم مادرم را بر درختی بسته اند و بر او تازیانه میزنند گفتم: برای چه او را میزنید؟ مگر او چه گناهی کرده است؟ گفتند : ما از طرف حضرت اباالفضل(ع) مامور هستیم که او را بزنیم تا فلان مبلغ را بپردازد من داخل خانه شدم و آن پولی که طلب می‎کردند آوردم و به ایشان دادم و مادرم را از درخت باز کرده و به منزل بردم و مشغول خدمت کردن او شدم. وقتی بیدار شدم حساب کردم و دیدم پولی که آنها در خواب از من گرفتند مساوی با پنجاه سال عبادت است. پس از آن مبلغ را برای پنجاه سال نماز و روزه پرداختم. (منبع: داستانهایی از قبر و برزخ ص35 ) ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
🌱 از حاج میرزا خلیل تهرانی نقل شده است که من در کربلای معلّا بودم و مادرم تهران بود. شبی در خواب دیدم که مادرم نزد من آمد و گفت: ای پسرم مردم مرا به سوی تو آوردند و بینی مرا شکستند من ترسان از خواب بیدار شدم از این خواب چندی گذشت که از طرف یکی از برادران نامه ای آمد و نوشته بود مادرت وفات کرد و جنازه اش را نزد تو میفرستیم. وقتی حمل کنندگان جنازه آمدند گفتند: جنازه مادر تو را در کاروان سرای نزدیک ذی الکفل گذاشتیم چون گمان میکردیم شما در نجف باشید. من صدق خواب خود را فهمیدم ولی در معنای کلام آن مرحومه که گفته بود: بینی ام را شکستند متحیّر ماندم تا اینکه جنازه اش را آوردند. من کفن را از روی او کنار زدم و دیدم بینی او شکسته است سبب آن را از حاملین پرسیدم گفتند: ما سببش را نمیدانیم جز اینکه در یکی از کاروانسراها تابوت آن مرحومه را روی تابوت‎های دیگر گذاشته بودیم پس از مدتی گوسفند‎ها لگدکاری کردند و جنازه را بر زمین انداختند شاید در آن وقت این آسیب به آن رسیده دیگر غیر از این سببی برای آن نمیدانیم. من جنازه مادرم را به حرم اباالفضل(ع) آوردم و مقابل آن حضرت گذاشتم و عرض کردم: ای اباالفضل(ع) مادر من نماز و روزه‎اش را نیکو به جای نیاورده است و اکنون پناهنده تو است پس عذاب و اذیّت را از او برطرف کن و به ضمانت تو بر عهده من است که پنجاه سال برای او روزه و نماز بدهم سپس او را دفن کردم و در دادن نماز و روزه برای او کوتاهی کردم . مدّتی گذشت شبی در خواب دیدم که شور و غوغایی بر در خانه من است از خانه بیرون آمدم که ببینم چه خبر است دیدم مادرم را بر درختی بسته اند و بر او تازیانه میزنند گفتم: برای چه او را میزنید؟ مگر او چه گناهی کرده است؟ گفتند : ما از طرف حضرت اباالفضل(ع) مامور هستیم که او را بزنیم تا فلان مبلغ را بپردازد من داخل خانه شدم و آن پولی که طلب می‎کردند آوردم و به ایشان دادم و مادرم را از درخت باز کرده و به منزل بردم و مشغول خدمت کردن او شدم. وقتی بیدار شدم حساب کردم و دیدم پولی که آنها در خواب از من گرفتند مساوی با پنجاه سال عبادت است. پس از آن مبلغ را برای پنجاه سال نماز و روزه پرداختم. (منبع: داستانهایی از قبر و برزخ ص35 ) ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️ سخنان پدر شهید مدافع حرم باب الخانی در بین فعالان رسانه ای: پسرم هزاران کیلومتر آن طرف تر سختی و بی خوابی کشید که دشمن نزدیک مرزهای ما نشود بعد در شهر خودش اصفهان، همسر شهید را کتک بزنند؟! مادرش گفت همسر شهید است نزن، ولی گفت حقشه و بدتر کرد... 🔹‌ همسر شهید باب الخانی چندی پیش در جریان تذکر به یک خانم قانون شکن در اصفهان، توسط او و همراهانش مورد ضرب و شتم قرار گرفت. 🚨 به لشکر سایبری قدس بپیوندید https://eitaa.com/joinchat/542441666C7e7c280a3b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
با سلام دلیل شرایط جوی برنامه اجتماع حریم خانواده در روز چهارشنبه 21تیرماه لغو شد