🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
#سفرنامه_دمشق
خاطرات همسر شهید مدافع حرم
#سردار_حاج_حمید_مختاربند
#قسمت_پنجم
به خانه ای بزرگ در دمشق رسیدیم که به طور موقت در اختیارما قرار داده بودند. در چند روزی که آنجا بودیم چند بار به زیارت حرمهای شریف حضرت زینب(س) و حضرت رقیه(س) رفتیم.
البته حاج حمید کمتر با ما همراهی میکرد. ایشان بهخاطر مسئولیت سنگین معاونت مالی و پشتیبانی قرارگاه حضرت زینب سلام الله علیها، فقط شبها به محل استقرار ما میآمد و راننده ایشان که از اهالی افغانستان بود ما را به زیارت حرم ها میبرد.
حرم حضرت رقیه سلام الله علیها در محله ی قدیمی شهر دمشق و در کوچه پس کوچه های پشت مسجد معروف اموی قرار دارد.
مسجد اموی از بزرگترین مساجد جهان اسلام است که خطبه معروف حضرت سجاد در این مسجد ایراد شده و محل عبادت ایشان در هنگام اسارت نیز بوده است.
همچنین مقام رأس الحسین در این مسجد قرار دارد که محل نگهداری سر مبارک امام حسین علیه السلام و سرهای شهدای کربلاست.
به جز شبهای چهارشنبه و جمعه که دعای توسل و کمیل برگزار میشد و نیز روز جمعه که نماز جمعه اقامه میشد، در بقیه ایام هفته، حرم حضرت رقیه(س) بسیار خلوت بود و شبهایی هم که مراسم و دعا بود، بلافاصله پس از مراسم درهای حرم را میبستند.
بازار و کوچه های اطراف حرم حضرت رقیه(س) بلافاصله با تاریکی شب خلوت و ترس آور میشد.
رانندهی حاج حمید میگفت تا چند ماه پیش در دمشق امنیت نبود و در مواردی در همین کوچهها زوار شیعه را از کوچه به داخل خانه ها کشانده و به شهادت رسانده بودند.
حرم حضرت زینب سلام الله علیها در شهرک زینبیه که چسبیده به شهر دمشق است قرار دارد و بیشتر ساکنان آن شیعه هستند.
به همین خاطر حرم معمولا شلوغ بود و با وجود اینکه برق شهر و حرم مرتب قطع می شد با ژنراتور روشنایی حرم و بازار اطراف را تامین می کردند و خرید و فروش در آنجا تا بعد از نماز مغرب و عشا ادامه داشت.
در اطراف حرم حضرت زینب (س) عکسهای شهدای مقاومت به چشم میخورد. بعضی وقتها نیز شاهد تشییع شهدا و طواف آنها گرد حرم زینبی بودیم.
روحیه ی مقاومت زنان سوری خیلی خوب بود و خیلی از آنها مادر یا همسر شهید بودند.
این را میشد از شرکت فعال آنها در نماز جمعه و شعارهای پرشورشان در هنگام خطبه ها فهمید....
ادامه دارد
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
@mokhtareharam
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
#مادرانه
خاطره مادر شهید مدافع حرم
#سردار_حاج_حمید_مختاربند
#قسمت_پنجم
این جلسات و دیوارنویسیها ادامه پیدا کرد تا نزدیک پیروزی انقلاب شد. یکشب از که از دَرِ اتاقشان رد میشدم دیدم او و برادرهایش مشغول خواندن نماز شب هستند و صدای «العفو العفو» آنها به گوش میرسد. همان وقت خدا را شُکر کردم که بچههای من مذهبی، انقلابی و مؤمن بار آمدهاند.
در همان محدوده انقلاب به همراه تعدادی از دوستانشان یکی از خانههای تیمی را که محل استقرار آمریکاییها بود اشغال کردند و آنجا را محلی برای فعالیتهای انقلابی قراردادند. دوستانی که اکثراً در جنگ تحمیلی به شهادت رسیدند.
در همان ایام یکشب خواب دیدم که برق نداریم و خانه تاریک است. حاج حمید آمد و گفت مادر مهمان دارم. لطفاً بچهها را ساکت نگهدار. به او گفتم: در این بیبرقی و تاریکی چطور مهمان دعوت کردهای؟
جواب داد: ما نیازی به روشنایی نداریم. رفت و بعد از مدتی دوباره آمد و گفت: مهمان مهمی دارم مگر نگفتم بچهها را ساکت نگهدارید!
گفتم: مگر مهمانت کیست؟ اجازه بده فانوسی برای تو پیدا کنم. گفت: مادر نیاز نیست امام زمان (عج) مهمان من است. دست مرا گرفت و کنار در اتاق آورد و گفت: ببین! تا از لای در به داخل نگاه کردم نور شدیدی چشمانم را زد و بیهوش شدم.
صبح که از خواب بیدار شدم اصلاً حال خودم را نمی فهمیدم و اشکهایم خودبهخود سرازیر میشد. طولی نکشید که امام از پاریس به ایران آمد و انقلاب پیروز شد. وقتی امام به ایران آمد به من گفت: خوابت تعبیر شد، ایشان در واقع نایب امام زمان (عج) هستند......
ادامه دارد
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
@mokhtareharam