🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
#لحظه_ای_درنگ
🔸مشکلات ما در طیّ این ۴۰ سال، بیشتر ناشی از چه بوده است؟ برای عبور از این مشکلات باید چهکار کنیم؟ اینکه رهبر انقلاب فرمود «ما میتوانیم نظامسازی داشته باشیم و انقلابی هم باشیم» در واقع راز عبور ما از همۀ این مشکلات است. فقه نظام برای تلفیق این دو به کار میآید.
🔸ما باید بتوانیم ساختارهای حقوقی و اجتماعی-در ابعاد مختلف؛ مثلاً در ابعاد اقتصادی- در جامعه تعریف کنیم که انقلابیگری، معنویت، خداگرایی و اخلاق، در آن یکجا لحاظ شده باشد. نه آنکه در ساختار حقوقی سکولار باشیم اما در اخلاق بخواهیم به ایثار تاکید کنیم.
🔸الان بسیاری از ساختارهای حقوقی و اداری که در جامعۀ ما هست نوعاً غربی، منفعتجویانه و طبیعتاً غیرانقلابی و لیبرالی است؛ ولی آرمانهای ما خداجویانه و انقلابی است. این وضعیتی است که باید تغییر کند ولی در طول سالها مجلسیها و دولتیها چندان موفق و موافق تحول در ساختارها نبودهاند.
🔸این مدیران مشکلداری که میبینید، اکثراً مشکلاتشان ناشی از عیوب ساختاری است؛ ساختارهای غیر اسلامی هستند که موجب جذب مدیر نالایق میشوند و آنها را خراب هم میکنند. اگر آدمهای صالح هم جای اینها بیایند، تا وقتی ساختارها تغییر نکند مشکلات باقی میمانند.
#استاد_علیرضا_پناهیان
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
@mokhtareharam
۱۸ اسفند ۱۳۹۷
۱۹ اسفند ۱۳۹۷
🌺💠🌺💠🌺💠🌺💠🌺
#حدیث_روز
امام هادي (عليه السلام) ميفرمايند:
لو سلك الناس واديا شعبا لسلكت وادي رجل عبد الله وحده خالصا
اگر همه مردم مسيري را انتخاب كنند و در آن گام نهند، من به راه كسي كه تنها خدا را خالصانه ميپرستد خواهم رفت.
📗بحار الانوار، ج ۷۸، ص ۲۴۵
🌺💠🌺💠🌺💠🌺💠🌺
@mokhtareharam
۱۹ اسفند ۱۳۹۷
۱۹ اسفند ۱۳۹۷
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
#مادرانه
خاطرات مادر شهید مدافع حرم
#سردار_حاج_حمید_مختاربند
#قسمت_آخر
تابستان 93 بود. یک روز حاج حمید آمد و گفت: میخواهم به سوریه بروم. گفتم: تو یک برادر شهید و یک برادر آزاده داری. من دیگر طاقت ندارم داغ شما را ببینم.
حاج حمید جواب داد: تو سالها پشت جبهه فعالیت کردهای الان هم اگر جنگ شود با این سن و سال حاضری باز هم فعالیت کنی حالا از من میخواهی به جنگ نروم؟ من از قافله جاماندهام. برادرهایم اجر و درجهی خودشان را دارند. من قانع شدم و جوابی ندادم و اینطور شد که برای مدت یک سال و چند ماه به سوریه رفت.
یک روز برای جلسهای به اهواز رفتیم و بعد از جلسه به خانهی دخترم آمدم. زیاد سر حال نبودم دخترم گفت بروم در اتاق استراحت کنم ولی هر کاری کردم نتوانستم بخوابم.
صدای زنگ تلفن هم مدام به گوش میرسید. از اتاق بیرون آمدم و گفتم چه خبر شده؟ چرا اینقدر تلفن زنگ میخورد؟
دامادم آمد و مرا روی مبل نشاند دیدم چشمهایش قرمز است. گفتم حاج هادی چه شده چرا چشمهایت قرمز است؟ نکند حاج حمید مجروح شده؟
دیدم سرش را پایین انداخت و گریه کرد. ناگهان یاد خوابی افتادم که شب قبل دیده بودم. خواب دیدم پسر شهیدم محمود با لباس خانگی و نگران در کوچهی محله ی قدیمیمان ایستاده است. او را در آغوش گرفتم و گفتم: مادر چرا با این لباس بیرون آمدهای؟ چرا ناراحتی؟ گفت: مادر مرا زدهاند و رفت. گفتم صبر کن مادر چه کسی تو را زده است؟ در همین حال از خواب بیدار شدم و نگران از اینکه این خواب چه معنی میتوانست داشته باشد.
در همین فکرها بودم که همسر حاج حمید ( آن روزها خانهی پدرش بود که در همان ساختمان است) به خانهی دخترم آمد.
کنارم نشست و هر دو دستم را گرفت و گفت مادر قول بده بی تابی نکنی، حاج حمید پرواز کرد، حاج حمید تا حالا در قفس بود و حالا آزاد شد، حاج حمید برای همیشه آرام گرفت.
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
@mokhtareharam
۱۹ اسفند ۱۳۹۷
7.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#ببینید
💠چرا انقلاب اسلامی ایران یک معجزه الهی است؟
⭕️ببینید انقلابهای جهان چطوری بعد از ۴۰ سال به فنا رفتن اما انقلاب اسلامی بعد از ۴۰ سال به یکی از قدرتهای جهانی تبدیل شده
#دکتر_شهریار_زرشناس
@mokhtareharam
۱۹ اسفند ۱۳۹۷
🔹🔷🔹🔷🔹🔷🔹🔷🔹🔷🔹
#یادداشت
🔷شعری که امام هادی در مجلس شراب متوکل خواند
متوکل دستور داد تا عده ای از سربازان و مأموران نابهنگام و غافلگیرانه، به منزل امام هادی (علیه السلام) حمله برند. دستور اجرا شد و وقتی وارد خانه شدند، حضرت را در اطاقی که زیرانداز آن از شن و ماسه بود، تنها یافتند، در حالی که در را بر روی خود بسته، لباسی پشمینه بر تن کرده، روپوشی بر سر انداخته و آیاتی از قرآن در مورد وعد و وعید را زمزمه می کرد. حضرتش را در همان حال پیش متوکل آوردند.
وقتی امام (علیه السلام) به مجلس متوکل وارد شد، او کاسه شرابی در دست داشت؛ متوکل آن حضرت را در کنار خود جای داد و پیاله شرابی را به طرف امام گرفت و گفت: بنوش؛ امام (علیه السلام) عذر خواست و فرمود: گوشت و خون من تا به حال با شراب آلوده نشده است.
آنگاه متوکل خواست تا آن حضرت شعری که او را به وجد و نشاط آورد برایش بخواند.
امام (علیه السلام) فرمود: کمتر شعر میخوانم. اما متوکل اصرار ورزید و آن حضرت این اشعار را برایش خواند:
"بر بلندای کوهها شب را به سحر آوردند، در حالی که مردان چیره و نیرومندی از آنان پاس می دادند، ولی آن قله کوه ها برایشان سودی نبخشید."
"از پناه گاه هایشان پایین کشیده شدند و در زیر خاک سیاه قرار گرفتند و چه بد جایی را برای رحل اقامت برگزیدند."
"پس از آن که در قبرهای خود قرار گرفتند، فریاد زنی بر آن ها بانگ زد: کجا رفت آن بازوبندها، کو آن تاج ها، و کجاست آن زر و زیورها."
"کجا رفت آن چهره ها که با ناز و نعمت پرورش یافته و مقابل آن ها پرده های گران بهای نازک آویخته بودند."
"هنگامی که این سؤال از آنها می شود، قبرهایشان از طرف آنها جواب می دهد: آن چهره ها هم اکنون محل آمد و شد کرم های لاشخوار شده اند."
"عمرهای دراز، خوردند و آشامیدند و اکنون پس از آن همه عیش و نوش، خود خوراک کرم ها شده اند."
"چه بسیار کاخ ها ساختند که آن ها را در بر گیرد، ولی سرانجام، آن کاخ ها و عزیزان خود را واگذاشتند و درگذشتند."
"چه بسیار اموالی که روی هم انباشته کردند، ولی آن را برای دشمنانشان بر جای گذاشتند و زندگی را بدرود گفتند."
"عاقبت نشیمن گاه های آنان به ویرانی گرایید و به حال خود رها شد و ساکنان آن کاخ ها به سوی قبرهایشان شتافتند."
امام (علیه السلام) با این اشعار، تمامی حاضران را تحت تأثیر قرار داد؛ حتی شخص متوکل را، که از کثرت گریه صورتش خیس گردید. آن گاه خلیفه دستور داد بساط شراب را برچینند. سپس دستور داد امام را با احترام به خانه اش بازگردانند.
در واقع متوکل می خواست با این عمل #امام_هادی (علیه السلام) را تحقیر کند ولی خود تحقیر شد و تجربه ای شد برای تمام ظالمان تاریخ.
@hoseindarabi
🔹🔷🔹🔷🔹🔷🔹🔷🔹🔷🔹
@mokhtareharam
۱۹ اسفند ۱۳۹۷
✅ بالاخره بعد از 6 سال وقت کشی، حسن روحانی به عراق سفر کرد. شش سال بدون هیچ دستاوردی دنبال اروپا دویدند و این در حالی است که صادرات ما به عراق 5 برابر صادرات ما به 28 کشور اروپایی است! اما سفرهای وزیر خارجه ما به اروپا ده ها برابر سفر به کشورهای همسایه است..
👈خدایا در این روزهای ماه رجب به مسئولین سیاست خارجی ما شفای عاجل عنایت فرما!
@Drseddighi
@mokhtareharam
۲۰ اسفند ۱۳۹۷
۲۲ اسفند ۱۳۹۷
🌺💠🌺💠🌺💠🌺💠🌺
#حدیث_روز
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:
لباس سفيد بپوشيد؛ زيرا جامه سفيد، نيكوتر و پاكيزه تر است
اِلبَسوا البَياضَ؛ فإنّهُ أطيَبُ وأطهَرُ
الكافی، جلد6، صفحه445
🌺💠🌺💠🌺💠🌺💠🌺
@mokhtareharam
۲۵ اسفند ۱۳۹۷
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
#خاطره
عبدالمجید ساجدی فر
دوست و همرزم شهید مدافع حرم
#سردار_حاج_حمید_مختاربند
حاجی دستش در کار خیر بود. جنبوجوش برای حاجی حکم آب را داشت برای ماهی. اصلاً انگار در این زندگیِ دنیا، آسایش در وجود او تعریف نشده بود.
یکی از جوانان آشنا را ترغیب به ازدواج نمود و با این که دست او خیلی خالی بود توانست بساط دامادیاش را برپا کند. چند وقت بعد همین جوان اندوهگین و نالان پیش حاج حمید برگشت و از وضع زندگیاش نالید. در آن گرمای طاقتفرسا هزینه برای خرید یک کولر آبی را نداشت و چون با اصرار حاجی ازدواج کرده بود و خود را در محاصره مشکلات میدید؛ تا حدودی حاجی را مقصر میدانست. حاجی برای او کمی از توکل و توسل صحبت کرد و دوباره از فواید ازدواج برایش گفت.
آن قضیه گذشت چند وقت بعد زنگ خانه جوان به صدا در میآید و میگویند که کولر گازی آوردهایم برای نصب.
با این که جوان لحظهای سخت گیج میشود اما میتواند بپرسد از طرف چه کسی؟
میشنود: «حاج آقا مختاربند»
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
@mokhtareharam
۲۵ اسفند ۱۳۹۷
۲۵ اسفند ۱۳۹۷