eitaa logo
ملانصرالدین👳‍♂️
259.9هزار دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
1.5هزار ویدیو
50 فایل
🔹تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/vD91.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
‌زندگـــی کوچه سبزی است میان دل دشت که در آن عشق مهم است و گذشت لحظه هاتان به رنگ عشق و به طعم خوش گذشت... 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⛱زندگی اتفاقی نیست بلکه پاسخی در برابر بخشش‌ها و داده‌های شماست. زندگی صدا و آهنگ خودتان است. هر بُعدی از زندگیِ‌تان بازتاب نیت و افکار شماست. 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
🌸کمپوت گیلاس دزدی برادر حسین حسین زاد قبل از عملیات بیت المقدس دو ، بدلیل برف و یخبندان شدید رفتم تدارکات برا گرفتن چکمه بچه ها.. چند سری ناقصی ها رو تحویل گرفتم دادم بچه ها پاشون کردن رفتن سوار کامیونا شدن که بریم پای کار(عملیات). چکمه خودم وچندنفر دیگه مونده بود.. به خاطر اینکه جانمونم بدو رفتم چادر تدارکات پیش حاج آقا کریمی (خدا رحمتشون کنه) که چکمه بگیرم برگردم.. وقتی تحویل گرفتم درحال برگشت مسعود ملا رو دیدم که مثل من داشت میدوئید {کنارهم به حالت دو) من با چندتا چکمه که دستم بود، ملا هم یه کمپوت گیلاس درحال خوردن.. حین دوئیدن حال واحوال میکردیم.. در همون حالت تودلم بود که بی وجدان چرا تعارف نمیزنه یه چندتا گیلاسم مابخوریم.. مسعود انگاری دل منو خوند.. در حال خوردن و دویدن گفت: ببخشید تعارف نمیزنما.. حقیقت کمپوته دزدیه.. نمیخوام تو بخوری! فکرکردم شوخی میکنه.. گفتم چطور! مال کیه مگه! گفت: راستشو بخوای من زیاد عملیات رفتم.. کلی گریه کردم.. خونندگی کردم.. سینه زدم.. نمازشب خوندم.. خواستم که شهید بشم ولی نشدم.. این سری گفتم برم یه چیزی بدزدم شاید شهید بشم.. رفتم پشت چادر تدارکات، با ترس و لرز از زیر چادر دستمو کردم داخل، کار خدا دستم خورد به یه کمپوت.. اونم گیلاسش.. حالا من این سری میخورم ببینم چی میشه.. شهید میشم یا نه..! روح مطهرش شاد درآخرین عملیات گردان عمار سال ۱۳۶۷ تنگه ابوقریب آخر به آرزوش رسید وپرواز کرد.. 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داستان سلطان محمود و دو گدا. "کار خوبه خدا درست کنه سلطان محمود خر کیه" 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
شغالي مرغ پيرزني را دزديد. پيرزن در عقب او نفرين کنان فرياد زد: «واي! مرغ دو مني (۶ کيلويي) مرا شغال برد.» شغال از اين مبالغه به شدت غضبناک شد و با نهايت تعجب و غضب به پيرزن دشنام داد. در اين ميان روباهي به شغال رسيد و گفت: «چرا اين قدر برافروخته اي؟» شغال جواب داد: ببين اين پيرزن چقدر دروغگو و بي انصاف است. مرغي را که يک چارک (۷۵۰ گرم) هم نمي شود، دو من مي خواند! روباه گفت: بده ببينم چقدر سنگين است؟ وقتي مرغ را گرفت، پا به فرار گذاشت و گفت: به پيرزن بگو مرغ را به پاي من چهار من حساب کند!!! 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞حکایت تصویری این داستان:مرد مارگیر🐍 بهترین حکایات تصویری و متنی را باما تجربه کنید.🤓 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
📚 حاج امین در خانه را کاملا باز کرد. تاکسی‌اش را از خانه بیرون آورد. به خیابان اصلی رفت . با حرکت آرام به کناره‌ی خیابان نگاه می کرد و مسافران را سوار می کرد. مسافرِ اول پیاده شد و گفت : آقا ! چقدر باید بدهم ؟ حاج امین به بالای شیشه‌ی جلو نگاهی کرد . زیر لب چیزی گفت. بعد به مسافر رو کرد و گفت: 100 تومان. تاکسی پولش را گرفت و حرکت کرد. اندکی بعد، مسافر دوم گفت: «آقا اینجا پیاده می شم. چقدر می شه » دوباره حاج امین به بالای شیشه‌ی جلو نگاهی کرد . زیر لب چیزی گفت. بعد به مسافر گفت: 125 تومان. مسافر از قیمت منصفانه اش تعجب کرد. آرام به شیشه‌ی جلو نگاهی کرد. روی کاغذ ساده‌ای با خط زیبا نوشته بود: امان ز لحظه‌ی غفلت که شاهدم باشی یا بن الحسن  👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 داستانی زیبا و تکان دهنده درباره اینکه خدا کجاست و در کجای زندگی ما قرار دارد ! شاید این داستان تاثیرش روی شما از هر چیز دیگری بیشتر باشد ! پس کلیپ را باز کنید و تا انتها ببینید و بدانید دستان خدا هر لحظه در دستان شماست ! 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
🌸 هرگــز از بخشندگیِ الله ناامید نشو تا می توانی اسـتـغـفـار کن مگـــذار😈شیطان و نفس با ترفند ترساندنت از بزرگی گناهت و ادعای نبخشیدن از سوی حق تو را از درگاهِ بسیار بخشاینده و بسیار مهربانی چون الله جل جلاله دور کنند اوست که وعده کرده ای بنده بسوی من بیا و بخشش بخواه تا ببخشمت 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
زندگی حکایت قدیمی کوهستان است صدا میکنی ومیشنوی پس به نیکی صدا کن تا بـه نیکی به تو پاسخ دهد... 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
شخص فقیری زن خود را گفت که قدری پنیر بیاور که خوردن آن معده را قوت دهد و بنیه را محکم و اشتها را زیاد می کند. زن گفت: پنیر در خانه نداریم! مرد گفت: بهتر به جهت آن که پنیر معده را به فساد می اندازد و بن دهان را سست می کند. زن گفت: ای مرد! از این دو قول مختلف و متضاد کدام را اختیار کنم؟ مرد گفت: اگر پنیر باشد قول اول را و اگر نباشد قول دوم را! 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
🌸كی سرش به تنش زیادی می كند؟ آدم رو راستی بود، حاشیه نمی رفت. لب مطلب را صاف می گذاشت كف دست آدم. فرمانده با این خصوصیات البته كم نداشتیم. امر مهمی كه پیش می آمد و نیاز به نیروی تازه نفس پیدا می كردند، مثل شرایط عملیاتی و ضربتی، می آمدند به سنگر می گفتند:«خب، ناگفته معلوم است كه كار ما دوباره گیر كرده و چند نفر بسیجی بی ترمز كه از جان خودشان سیر شده باشند و سرشان به تنشان زیادی كرده باشد می خواهیم! چراغ اول را كی روشن می كند؟ بجنبید می خواهیم برویم وقت نداریم، بعداً نیایید بگویید پارتی بازی كردید درشت ها و خوشگل ها و مخلص هایش را سوا كردید!»😂😂 جبهه 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
دست و پا بریده‌ای، هزارپایی را بکشت. صاحبدلی برو گذر کرد و گفت: سبحان الله! با هزارتا پایی که داشت، چون اجلش فرا رسید، از بی دست و پایی گریختن نتوانست!!! 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
❣زندگی نتیجه دیدگاه شماست تجلی زندگی شما ارتباط مستقیم با انعکاس دنیا از دیدگاه شما دارد لطفا برای زیبا کردن دنیا و زندگی و آینده تان زیبا ببینین🍃🍃 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‏😁لطیفه 😁 زنگ زدم مستاجرم گفتم شرایط سخته این ماه اجاره رو نمیخواد بدی😊 کلی تشکر کرد بابت اینکه تو این شرایط سخت باهاشون همدردی کردم بعد با لبخند گفت: ممنون ، ولی من خونه رو رهن کامل کردم😐😅 ✅ نکته اول احکامی: رهن کامل اشکال شرعی داره ✅ نکته دوم: بعضیامون دقیقا همینطوری انفاق میکنیم. دلمون میخواد به فقرا کمک کنیم ولی به موقع و درست و حسابی کمک نمیکنیم. توی اوج تابستون کاپیشن های کهنه مون و لباسهای گرم‌مون رو میدیم برا فقرا. اوج سرمای زمستون تی شرت و لباس نصفه آستین. خدا برای انفاق کردن و کمک به مردم یه قاعده کلی به ما گوشزد کرده: 💠 لنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّىٰ تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ شما هرگز به مقام نیکوکاران و خاصان خدا نخواهید رسید مگر از آنچه دوست می‌دارید و محبوب شماست در راه خدا انفاق کنید. (آل عمران- 92) 👳‍♂️ @mollanasreddin 👳‍♂️
روزی بود ، روزگاری بود . در یکی از روزها دوستان ملانصر الدینی با عجله در خانه ی ملا را زدند و با او گفتند : حاکم شهر عوض شده و حاکم جدیدی آمده . ملا گفت : حاکم عوض شده که شده ؟ به من چه ؟ دوستانش گفتند ، یعنی چه ؟ این چه حرفی است ؟ باید هر چه زودتر هدیه ای تهیه کنی و برای حاکم جدید ببری . ملا گفت : آها ؛ حال فهمیدم پس من باید هدیه ای تهیه کنم و ببرم پیش حاکم جدید تا اگر فردا برای شما گرفتاری پیش آمد ، واسطه بشوم و از حاکم بخواهم کمک تان کند ؟ دوستانش گفتند : بله همین طور است . ملا گفت : این وسط به من چه می رسد ؟ دوستانش گفتند : بابا تو ریش سفیدی ، تو بزرگی . یکی از دوستان ملا ، گفت : ناراحت نباش ، هدیه را خودمان تهیه می کنیم . یک مرغ چاق و گنده می پزیم تا تو مزد آن را به خانه ی حاکم ببری . ملا گفت : دو تا بپزید . یکی هم برای من و زن و بچه ام . چون من باید فردا ریش گرو بگذارم آنها قبول کردند و فردا با دو مرغ بریان به خانه ی ملا آمدند . ملا یک مرغ را به زنش داد و مرغ بریان دیگر را در سینی گذاشت تا نزد حاکم ببرد . در راه اشتهای ملا تحریک شد و سرپوش سینی را برداشت و یکی از پاهای مرغ را کند و خورد و دوباره روی آن را پوشاند و نزد حاکم برد . حاکم سرپوش را برداشت تا کمی مرغ بخورد . دید که ای دل غافل . مرغ ملا یک پا دارد . سوال کرد چرا مرغ بریان یک پا دارد . ملا گفت : مرغ های خوب شهر ما یک پا دارند . حاکم فهمید که ملا بسیار زرنگ و باهوش است و به او گفت : ناهار میهمان ما باشید از آن به بعد هر کسی که روی حرف نادرست خود پافشاری کند می گویند : مرغ ایشان یک پا دارد . 👳‍♂️ @mollanasreddin 👳‍♂
کژدم و لاک پشت روزی کژدمی(عقرب) جوان عزم سفر به دیاری کرد. رفت و تا آبگیری رسید. کژدم غرق در اندیشه هایش بود که ناگهان لاک پشتی سر از آب درآورد. او را دید و حالش را پرسید. کژدم حال و روزش را با او درمیان گذاشت. لاک پشت او را بر پشتش سوار کرد و به آب زد. در میان آب بودند که ناگهان لاک پشت متوجه صدایی بر پشتش شد. علتش را از کژدم پرسید کژدم پاسخ داد: این صدای نیش من است هرچند میدانم به لاک تو گزندی نمیزند اما چه کنم که عادت است و از آن نمیشود گذشت. لاک پشت با خود اندیشید بهتر است این بدخو را هلاک سازم تا خلق از دست نیش هایش درامان باشند پس بیدرنگ سر در آب فرو برد و کژدم نادان را به بی کرانی آب سپرد هر آنچه از وجود بر میخیزد همیشگی است پس در انتخاب دوست و همراه حواستان باشد 📚بهارستان جامی 👳‍♂️ @mollanasreddin 👳‍♂️