eitaa logo
ملانصرالدین👳‍♂️
260هزار دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
1.5هزار ویدیو
50 فایل
🔹تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/vD91.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
افلاطون و جوان جاهل گویند روزی افلاطون در شهری با عده ای از بزرگان نشسته بود که ناگهان جوانی پیش او آمد، سلام کرد و شروع به سخن گفتن درمورد مسائل گوناگون کرد. جوان که افلاطون را نمیشناخت گفت: امروز حکیم افلاطون را دیدم که درمورد تو سخن میگفت و تورا دعا می کرد افلاطون حکیمی سخت بزرگوار است هرگز چون او کسی نباشد و نبوده است. افلاطون حکیم چون سخن این مرد را بشنید سر فرو برد و بگریست و سخت دلتنگ شد. جوان گفت: ای حکیم از من تو را چه رنج آمد که چنین دلتنگ شدی؟ حکیم پاسخ داد: مصیبتی از این بزرگتر چه باشد که جاهلی مرا بستاید(ستایش کند) نمیدانم چه کار جاهلانه ای کردم که به طبع جاهلانه او خوش آمد و کار من او را پسندیده آمد. مرا این غم از آن است که هنوز جاهلم، زیرا ستوده جاهلان هم خودش جاهل باشد 📚قابوس نامه 👳‍♂️ @mollanasreddin 👳‍♂️
سه شناگر دروغگو سه شناگر کنار هم نشسته و صحبت از شناگران و غواصان ماهر میکردند. اولی گفت: من در جزیره ای غواصی را دیدم که برای صید مروارید به پنجاه متری آب دریا فرو رفته و بعد از بیسا دقیقه از آنجا بیرون آمد. دومی گفت: اینکه نقلی ندارد. من کسی را دیدم که صبح به زیر دریا رفت و هنگام ظهر از آب بیرون آمد و بعدا معلوم شد که زیر آب خوابش برده بود. سومی گفت: اینهم تعجبی ندارد. من سه سال قبل با چشم خود شناگری را دیدم که به دریا فرو رفت و هنوز هم که هموز است بیرون نیامده. 📚هزار و یک حکایت 👤خلیل خان ثقفی 👳‍♂️ @mollanasreddin 👳‍♂️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😄این دقیقا حرف امروزِ دانش آموزا و دانشجوهاس😄 البته فقط در مورد تاریخ این نظرو ندارند ریاضی شیمی فیزیک فلسفه انگلیسی عربی و حتی ادبیات فارسی کلا میگن اینا چه فایده ای داره😄😄 همین فقط سرمون توی تلگرام باشه کافیه دیگه 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
فقط امروز قطعی‌ست. برای فردا تضمینی نیست. برای فردا برنامه‌ریزی کن. اما در زمان حال زندگی کن. روزهایتان پر از شوق زندگی. 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ سلام صبح آدینه تون معطر به عطر خدا 🌸 🍃 در این آدینه مبارک براتون آرزو میکنم امروزتون سرشار از اخلاص و نورانیت، خیر وبرکت، سلامتی وتندرستی، شادی وسرورباشه عبادات وطاعاتتون قبول حضرت حق... صبح آدینه تون بخیر.... 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
🌸🍃🌸🍃 هرچه کنی به خود کنی گر همه نیک و بد کنی می‌گویند: درویشی بود كه در كوچه و محله راه می‌رفت و می‌خواند: "هرچه كنی به خود كنی گر همه نیك و بد كنی" اتفاقاً زنی مكاره این درویش را دید و خوب گوش داد كه ببیند چه می‌گوید وقتی شعرش را شنید گفت: "من پدر این درویش را در می‌آورم". زن به خانه رفت و خمیر درست كرد و یك فتیر شیرین پخت و كمی زهر هم لای فتیر ریخت و آورد و به درویش داد و رفت به خانه‌اش و به همسایه‌ها گفت: "من به این درویش ثابت می‌كنم كه هرچه كنی به خود نمی‌كنی". از قضا زن یك پسر داشت كه هفت سال بود گم شده بود یك دفعه پسر پیدا شد و برخورد به درویش و سلامی كرد و گفت: "من از راه دور آمده‌ام و گرسنه‌ام" درویش هم همان فتیر شیرین زهری را به او داد و گفت: "زنی برای ثواب این فتیر را برای من پخته، بگیر و بخور جوان!" پسر فتیر را خورد و حالش به هم خورد و به درویش گفت: "درویش! این چی بود كه سوختم؟" درویش فوری رفت و زن را خبر كرد. زن دوان‌دوان آمد و دید پسر خودش است! همانطور كه توی سرش می‌زد و شیون می‌كرد، گفت: "حقا كه تو راست گفتی؛ هرچه كنی به خود كنی گر همه نیك و بد كنی". 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
بدترین حالت مولانا قطب الدین در مسیری میرفت و ناگهان شخصی از بام خانه ای پرت شد و روی گردن مولانا افتاد به طوری که گردن او شکست و چند روزی بستری شد. برخی از بزرگان به عیادت او رفتند و گفتند: حالت چطور است؟ گفت: بدتر از این حال چه است که شخص دیگری از بام بیفتد و گردن من بشکند؟ 📚لطایف الطوایف 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
🌸🍃🌸🍃 فیلسوفی ستمدیده برای دادخواهی نزد پادشاهی رفت و هر چه التماس کرد، موثر نشد. ناچار بر قدم های پادشاه افتاد و دادخواهی را تکرار نمود. شاه خشنود شد و حاجت او را برآورده ساخت. جمعی به ملامت فیلسوف لب گشودند و او را سرزنش کردند که از مانند تو حکیم و شخصیت بزرگی، این چنین کاری سزاوار نبود. او در جواب گفت: شما نمی دانید که گوش پادشاه ، در پایش بود؛ از این جهت، مرا چاره ای جز این نبود! 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
رومیان و چینیان 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
رومیان و چینیان نقاشان چینی با نقاشان رومی در حضور پادشاهی, از هنر و مهارت خود سخن می‌گفتند و هر گروه ادعا داشتند که در هنر نقاشی بر دیگری برتری دارند. شاه گفت: ما شما را امتحان می‌کنیم تا ببینیم کدامشان, برتر و هنرمندتر هستی. چینیان گفتند: ما یک دیوار این خانه را پرده کشیدند و دو گروه نقاش , کار خود را آغاز کردند. چینی‌ها صد نوع رنگ از پادشاه خواستند و هر روز مواد و مصالح و رنگِ زیادی برای نقاشی به کار می‌بردند. بعد از چند روز صدای ساز و دُهُل و شادی چینی‌ها بلند شد, آنها نقاشی خود را تمام کردند اما رومیان هنوز از شاه رنگ و مصالح نگرفته بودند و از روز اول فقط دیوار را صیقل می‌زدنند. چینی‌ها شاه را برای تماشای نقاشی خود دعوت کردند. شاه نقاشی چینی‌ها را دید و در شگفت شد. نقش‌ها از بس زیبا بود عقل را می‌ربود. آنگاه رومیان شاه را به تماشای کار خود دعوت کردند. دیوار رومیان مثلِ آینه صاف بود. ناگهان رومی‌ها پرده را کنار زدند عکس نقاشی چینی‌ها در آینه رومی‌ها افتاد و زیبایی آن چند برابر بود و چشم را خیره می‌کرد شاه درمانده بود که کدام نقاشی اصل است و کدام آینه است؟ صوفیان مانند رومیان هستند. درس و مشق و کتاب و تکرار درس ندارند, اما دل خود را از بدی و کینه و حسادت پاک کرده اند. سینه آنها مانند آینه است. همه نقشها را قبول می‌کند و برای همه چیز جا دارد. دل آنها مثل آینه عمیق و صاف است. هر چه تصویر و عکس در آن بریزد پُر نمی‌شود. آینه تا اَبد هر نقشی را نشان می‌دهد. خوب و بد, زشت و زیبا را نشان می‌دهد و اهلِ آینه از رنگ و بو و اندازه و حجم رهایی یافته اند همه رنگ‌ها در نهایت به بی‌رنگی می‌رسد. رنگ‌ها مانند ابر است و بی‌رنگی مانند نور مهتاب. رنگ و شکلی که در ابر می‌بینی, نور آفتاب و مهتاب است. نور بی‌رنگ است. 📚مثنوی معنوی 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
نقل است جنید بغدادی که مریدی داشت که او را از همه عزیزتر می‌داشت. دیگران را غیرت آمد شیخ به فراست بدانست .گفت: ادب و فهم او از همه زیادت است ما را نظر درآن است . امتحان کنیم تا شما را معلوم شود. جنيدفرمود تا بیست مرغ آوردند و گفت: هر مرید یکی بردارید و جايی که کس شما را نبيند بکشید و بیارید. همه برفتند و بکشتند و بازآمدند، الا آن مرید كه مرغ ، زنده باز آورد. شیخ پرسید که : چرانکُشتی؟؟ مريد گفت: از آن که شیخ فرموده بود که، جايی باید که کسى نبیند... و من هرجا که می‌رفتم حق تعالی می‌دید . شیخ گفت: دیدید که فهم او چگونه است و از آن دیگران چگونه ؟ استغفار کردند... 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸ســـلام 🌿صبح شنبه تون بخیر و شادی 🌸روزتون پر از خوبی 🌿 لحظه هاتون پر از آرامش 🌸نگاهتون پر از مهربانی 🌿دوستی هاتون پر از صفا 🌸زندگیتون پراز محبت 🌸اول هفته تون پربرکت و زیبا 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
فراغت شیخ ابوحازم از خلق تا حدی بود که به قصابی بگذشت که گوشت فربه داشت. گفت: از این گوشت بستان. گفت: سیم ندارم. گفت: تو را زمان دهم. گفت: من خویشتن را زمان دهم نکوتر از آن که تو مرا زمان دهی، و من خود آراسته گردانم. قصاب گفت: لاجرم استخوانهای پهلوت پدید آمده است. گفت: کرمان گور را این بس بود؟ 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
حیف نون با وانتش میزنه به یه بنز صفر، با کلی گریه و زاری و التماس رضایت می گیره تو چهار راه بعدی دوباره میزنه به همون بنزه! سرشو از ماشین میاره بیرون میگه: برو منم😂 😌 در اینکه خداوند مهربان و رحیمه هیچ شکی نیست. اما گاهی ما انسانها از این فرصت سو استفاده می کنیم. و اون گناه رو تکرار می کنیم. این میشه که قبح و زشتی گناه از بین میره و گاها انسان به جایی میرسه که انگار نه انگار گناهی مرتکب شده. خداوند به ما راهکار دادن و از ما میخوان اگر هم اشتباهی مرتکب شدیم سریع خدا را یاد کنیم تا جبران بشه و گناه برامون عادی نشه: و کسانی که چون کار زشتی کردند خدا را یاد کنند. یاد خداوند مثل ''سرعت گیری'' عمل میکنه که نمیگذاره آمار تصادف بیش‌تر شه! ماه رمضان فرصت استفاده بیشتر از سرعت گیرهای خداست. قدرشو بدونیم. 📚قران کریم. سوره ال عمران. آیه۱۳۵ 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
*طنز جبهه* 😁 🌱 در‌ زمان‌ اشغال‌ خرمشهر ... ! عراقی ها‌ روۍ‌ دیۅار‌ نوشتہ بودند : «جئنا‌ لنبقے‌‌!!"😐 آمدیم‌ تا بمانیم"🙄» بعد‌ از ،‌ آزادے‌ خرمشهر🌱 شهید‌ بهروز‌ مـرادی زیرش‌ نوشت «آمدیم ‌نبودید🤨🚶🏼‍♂😂» 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
🌸🍃🌸🍃 حکایت حکایت کرده اند که بزرگمهر وزیر دانشمند انوشیروان هر روز صبح زود خدمت پادشاه میرفت و در جواب وی که چرا اینقدر زود آمدی میگفت: سحرخیز باش تا کامروا شوی. روزی انوشیروان به عده ای از درباریان دستور داد تا نیمه شب بیدار شوند و سر راه بزرگمهر٬ منتظر بمانند. چون خواست به درگاه بیاید٬ از هر طرف به او حمله کنند و لباسهایش را درآورده و بگریزند. صبح روز بعد که بزرگمهر به درگاه میرفت مورد حمله دزدان قرار گرفت و چون لباسهایش را بردند مجبور شد به خانه برگشته و تجدید لباس کند. و چون به درگاه انوشیروان رسید شاه را خندان دید که میگفت: مگر هر روز نمی گفتی٬سحر خیز باش تا کامروا باشی؟ چرا امروز دیر آمدی؟ بزرگمهر گفت: امروز دزدان کامروا شدند زیرا سحرخیزتر از من بودند. 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
🌸🍃🌸🍃 !! خر،سلطان جنگل شد! خر همۀ حیوانات را مجبور کرد که ساعت 6 صبح بیدار شده و 6 عصر بخوابند! در هنگام توزیع غذا دستور داد که هر کدام از چارپایان و پرندگان و سایر حیوان ها فقط حق دارند 6 لقمه غذا بخورند. وقتی خواستند پینگ پونگ بازی کنند، هر تیم 6 بازیکن داشته باشد، و زمان بازی نیز 6 دقیقه باشد. کارها خوب پیش می رفت و خر قوانین ششگانه یی وضع کرد در یک روز دل انگیز پاییزی، خروس ساعت 5 و 20 دقیقه صبح بیدار شد و آواز خواند. خر خشمگین شد و در یک سخنرانی جنجالی گفت: قوانین ما از همه قوانین دیگران کامل تر است و خروج از اینها و تخلّف از قانون های ششگانه جرم محسوب و منجر به اشدّ مجازات می شود، و طی مراسمی خروس را اعدام کرد. همۀ حیوان ها از اعدام خروس ترسیدند و از آن پس با دقّت بیشتر قوانین را اجرا می کردند. بعد از گذشت چندین سال، خر بیمار شد و در حال مرگ بود. شیر به دیدارش رفت و گفت: من و تعدادی دیگر از حیوان ها می توانستیم قیام کنیم، ولی نخواستیم نظم جنگل به هم بریزد، حال بگو علّت ابلاغ قوانین ششگانه چه بود؟ و چرا در این سال ها سختگیری کردی؟ خر گفت: حالا من به خاطر خرّیت یک چیزهایی ابلاغ کردم، شماها چرا این همه سال عین بُـز اطاعت کردید؟!!! 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
🍃🌸🍃🌸 یک بنده خدایی تعریف میکرد؛ دختر 10ساله ای تو تاکسی بغل دستم نشسته بود، و لواشک میخورد بهش گفتم مگه نمیدونی لواشک بده و واسه سلامی مضره؟! چرا میخوری؟ گفت پدر بزرگم 115 سال عمر کرد! با تعجب پرسیدم؛ چون لواشک میخورده؟! گفت؛ نه ! چون سرش تو کار خودش بود...! چنان قانع شدم که الان سه روزه که با کسی حرف نزدم..😂 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍