eitaa logo
ملانصرالدین👳‍♂️
259.9هزار دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
1.5هزار ویدیو
50 فایل
🔹تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/vD91.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃🌸🍃 یکی از غذاخوری های بین راه بر سر د ورودی با خط درشت نوشته بود: شما در این مکان غذا میل بفرمایید، ما پول آن را از نوه شما دریافت خواهیم کرد. راننده ای با خواندن این تابلو اتومبیلش را فوراً پارک کرد و وارد شد و ناهار مفصلی سفارش داد و نوش جان کرد. بعد از خوردن غذا سرش را پایین انداخت که بیرون برود، ولی دید که خدمتگزار با صورتحسابی بلند بالا جلویش سبز شده است. با تعجب گفت: مگر شما ننوشته اید که پول غذا را از نوه من خواهید گرفت؟! خدمتگزار با لبخند جواب داد: چرا قربان، ما پول غذای امروز شما را از نوه تان خواهیم گرفت، ولی این صورتحساب مال مرحوم پدربزرگ شماست. 🍃🌸🍃🌸 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
🌸🍃🌸🍃 پادشاهی با وزیر و سرداران و نزدیکانش به شکار می رفت. همین که آن ها به میان دشت رسیدند پادشاه به یکی از همراهانش به نام جاهد گفت:جاهد حاضری با من مسابقه اسب سواری بدهی؟ جاهد پذیرفت و لحظه ای بعد اسب هایشان را چهار نعل به جلو تاختند تا از همراهانشان دور شدند. در این هنگام پادشاه به جاهد گفت: هدف من اسب سواری نبود ، می خواستم رازی را با تو در میان بگذارم، فقط یادت باشد که نباید این راز را با کسی در میان بگذاری . جاهد گفت: به من اطمینان داشته باش ای پادشاه. پادشاه گفت: من حس می کنم برادرم می خواهد مرا نابود کند و به جای من بنشیند. از تو می خواهم شبانه روز مواظب او باشی و کوچکترین حرکتش را به من خبر بدهی. جاهد گفت: اطاعت می کنم سرور من. دو سه ماه گذشت و سر انجام یک روز جاهد همه چیز را برای برادر پادشاه گفت و از او خواست مواظب خودش باشد. برادر پادشاه از جاهد تشکر کرد و پس از مدتی پادشاه مرد و برادرش به جای او نشست. جاهد بسیار خوشحال شد و یقین کرد که پادشاه جدید مقام مهمی به او می دهد. اما پادشاه جدید در همان نخستین روز حکومت، جاهد را خواست و دستور کشتن او را داد. جاهد وحشت زده گفت: ای پادشاه من که گناهی ندارم، من به تو خدمت بزرگی کردم و راز مهمی را برایت گفتم. پادشاه جدید گفت: تو گناه بزرگی کرده ای و آن فاش کردن راز برادرم است، من به کسی که یک راز را فاش کند، نمی توانم اطمینان کنم و یقین دارم تو روزی رازهای مرا هم فاش می کنی. 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
🌸 نا محرم جبهه همه جورش خوبه صالح گفت : نه اسير شدن بده! هركس چيزی گفت تا رسيد به شيخ اكبر. دستاشو بالا برد و گفت: خدايا ! همه اش خوبه ولی من نمی خوام توی توالت شهيد يا مجروح بشم! نزديك اذان ظهر بود كه رفتيم برای تجديد وضو. دور تانكر آب ايستاده بوديم و حرف می زديم و وضو می گرفتيم كه خمپاره ای پشت توالت منفجر شد و توالت رو ريخت رو هم. هاج و واج، نگاه می كرديم كه صدای جيغ و داد كسی بلند شد. صدای شيخ اكبر بود. از زير گونيا و چوبای خراب شده توالت داد می زد: آهای نامردا! مُردم! بياييد كمك: نه!نه! نياييد كمك. من لُختم! خاك به سرم شد. همه جام پر از تركش شده. از خنده ريسه رفته بوديم و شيخ اكبر لُخت و زخمی رو از زير گونيا كشيديم بيرون كه داد زد: نامردا ! نگاه نكنيد ! مگه نمی دونيد من نامحرمم! خاك بر سرتان كنند! هنوز حرفش تموم نشده بود كه ديگه نتونستيم ببريمش. شيخ اكبر ولو كرديم رو زمين و حالا نخند و كی بخند. ما می خنديديم و شيخ اكبر دم از نامحرمی می زد. جيغ و داد می كرد كه امدادگر از راه رسيد و رفت طرفش. شيخ اكبر گفت: نيا! كجا ميای؟!. امدادگر گفت : چشماتو ببند تا خجالت نكشی ! و بعد نشست كنارش برای مداوا. 😂😂 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
ﻓﺮﺩﯼ ﺑﺎ ﯾﮏ ﻣﺮﺩ ﻧاﺑﯿﻨﺎ ﻫﻢ ﺍﺗﺎﻕ ﺷﺪ ﻭ ﻗﺮﺍﺭ ﺷﺪ ﮐﻪ ﺗﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﻫﻢ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﺑﺎ ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ ﺻﺎﺩﻗﺎﻧﻪ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﮐﻨﻨﺪ. ﺩﺭﺏ ﯾﺨﭽﺎﻝ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺳﺒﺪﯼ ﮔﯿﻼﺱ ﺁﻭﺭﺩﻧﺪ ﺗﺎ ﺑﺨﻮﺭﻧﺪ ﺍﻣﺎ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺩﻗﺎﯾﻘﯽ: ﻧﺎﺑﯿﻨﺎ: ﻣﮕﺮ ﺷﺮﻁ ﻧﮑﺮﺩﯾﻢ ﺍﺯ ﮔﯿﻼﺱ ﻫﺎﯼ ﺍﯾﻦ ﺳﺒﺪ،ﯾﮑﯽ ﯾﮑﯽ ﺑﺨﻮﺭﯾﻢ؟ ﺑﯿﻨﺎ: ﺁﺭﯼ ﻧﺎﺑﯿﻨﺎ: ﭘﺲ ﺗﻮ ﺑﺎ ﭼﻪ ﻋﺬﺭﯼ ﺳﻪ ﺗﺎ ﺳﻪ ﺗﺎ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﯼ؟ ﺑﯿﻨﺎ: ﺗﻮ ﺣﻘﯿﻘﺘﺎ ﻧﺎﺑﯿﻨﺎﯾﯽ؟! ﻧﺎﺑﯿﻨﺎ: ﺑﻠﻪ ﻣﻦ ﻣﺎﺩﺭﺯﺍﺩ ﮐﻮﺭ ﻫﺴﺘﻢ ! ﺑﯿﻨﺎ: پس ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻓﻬﻤﯿﺪﯼ ﻣﻦ ﺳﻪ ﺗﺎ ﺳﻪ ﺗﺎ ﻣﯿﺨﻮﺭﻡ؟ ﻧﺎﺑﯿﻨﺎ: ﺍﺯ ﺁﻥ ﺟﻬﺖ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺩﻭ ﺗﺎ ﺩﻭﺗﺎ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﺩﻡ ﻭ ﺗﻮ ﻫﯿﭻ ﺍﻋﺘﺮﺍﺿﯽ ﻧﻤﯿﮑﻨﯽ. 👈ﺗﻨﻬﺎ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﻓﺴﺎﺩ ﻭ ﺑﯽ ﻗﺎﻧﻮﻧﯽ ﻣﯽ ﺍﯾﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺧﻮﺩ ﻓﺎﺳﺪ ﻧﺒﺎﺷﻨﺪ! 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
🌸🍃🌸🍃 مردی به منزل رسید. همسرش پرسید: «چرا نفس نفس می‌زنی؟ چرا دیر رسیدی؟» مرد گفت: «مهم نیست. امروز سود کردم. اتوبوس حرکت کرد و از بازار تا اینجا، دنبالش دویدم. پول بلیط در جیبم ماند.» زن گفت: «خوب تو که می‌دویدی، حداقل پشت تاکسی می‌دویدی که بیشتر سود می‌کردیم.» 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺میگن سـلام سلامتی میاره 🍃ولی من میگم سـلام محبت وصمیمیت میاره 🍃سـلام،دل بی کینه و عشق و شـادی میاره 🍃سـلام دوستان... این گل‌های زیبا تقدیم به دل پاک‌تون 🍃 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
⬅️ستون پنجم5⃣ 🟡دو روز بود غذا به ما نرسیده بود. 😖☹️ 🟢شکم یکی از رزمندگان بدجور صدا 📢می‌کرد.😀 🟡 از اونجایی که می‌دونستم پسر حاضر جوابیه.😜 🟢گفتم: فلانی شکمت چی نشخوار می‌کند؟ 😄 🟡گفت: داره بد و بیراه می‌گه. 😑 🟢پرسیدم: به کی؟ 🤨 🟡گفت: به صدام و ستون پنجمش.😐 🟢گفتم: کیا ستون پنجم صدام هستند؟🤔 🟡 گفت: این موش‌های لعنتی🐀 که از نون های خشک داخل گونی هم نمی‌گذرند. 🙁 دلمون به این خرده‌نان‌ها گرم بود، ‌ترتیب اونارو هم دادند.😒 🙃 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
🌸🍃🌸🍃 مردی چهار پسر داشت. هنگامی که در بستر بیماری افتاد، یکی از پسرها به برادرانش گفت: «یا شما مواظب پدر باشید و از او ارثی نبرید، یا من پرستاری اش می کنم و از مال او چیزی نمی خواهم؟!» برادران با خوش حالی نگه داری از پدر را به عهده او گذاشتند و رفتند. پس از مدتی پدر مُرد. شبی پسر در خواب دید که به او می گویند در فلان جا، صد دینار است، برو آن را بردار، اما بدان که در آن خیر و برکتی نیست! پسر سراغ پول ها نرفت. دو شب بعد هم همان خواب ها تکرار شد تا آن که در شب سوم خواب دید که می گویند، در فلان مکان یک درهم است. آن را بردار که پرخیر و برکت است! پسر صبح از خواب برخاست و همان جایی که خواب دیده بود، رفت و یک درهم را برداشت. در راه با آن دو ماهی خرید. هنگامی که شکم آن ها را پاره کرد، در شکم هر کدام یک دُر یافت. یکی از دُرها را به درگاه سلطان برد. پادشاه که از آن خوشش آمده بود، پول زیادی به پسر داد و گفت: «اگر لنگه دیگر آن را بیاوری، پول بیش تری می گیری!» پسر دُر دیگر را نیز به قصر شاه برد. سلطان با دیدن دُر به وعده اش عمل کرد و پسر به برکت احترام به پدرش از ثروت مندترین مردان روزگار شد. 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
😁 لطیفه 😁 سازمان بهداشت جهانی : ۱.فقط برای کارهای ضروری از خانه خارج شوید. ۲.تحت هیچ شرایطی به فرزندانتان اجازه خروج ازمنزل را ندهید. ۳.اگر خانمتان قصد بیرون رفتن از خانه را داشت،جلویش را نگیرید . عمر دست خداست 😂😂‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ✅ این ایامی که کرونا اومده و آقایون به اجبار مهمونِ خونه ها شدند، غُرغُر کردن هاشون رو تحمل کنید. فکر کنید واقعا یه مهمون اومده خونه تون . بزارید این ایام به خوبی و خوشی تموم بشه، قول میدم دوباره مثل قبل صبح برند و شب بیاند. یادمون باشه این ایام همه باید با هم بسازند. پدر و پسر، مادر و دختر، زن و شوهر. این ایام همه در شرایط سخت از نظر روانی قرار داریم و باید طوری به هم کمک کنیم که این ایام سخت به خوبی و خوشی سپری بشه. تحمل کنیم، حتی اگه طرف مقابلمون اخلاق خوبی نداره... به فکر اجر اخروی و ثوابش باشیم 💠 پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله فرمود: «مَنْ صَبَرَ عَلی سُوءِ خُلْقِ امْرَأَتِهِ اعْطاهُ اللَّهُ مِنَ الْاجْرِ مِثْلَ ما اعْطی ایوبَ عَلی بَلائِهِ وَ مَنْ صَبَرَتْ عَلی سُوءِ خُلْقِ زَوْجِها اعْطاهَا اللَّهُ مِثْلَ ثَوابَ اسِیةَ امْرَأَةِ فِرْعَوْنَ» هر کس بر بداخلاقی زنش صبر کند، خداوند اجر صبر ایوب را به او عطا می کند و هر کس بر بداخلاقی شوهرش صبر کند، خداوند پاداش آسیه همسر فرعون را به او می دهد. (محجة البيضا، ج 3، ص 97) طنز_منبر
🌸🍃🌸🍃 بازرگانی را هزار دینار خسارت افتاد پسر را گفت نباید که این سخن با کسی در میان نهی. گفت ای پدر فرمان تراست، نگویم ولکن خواهم مرا بر فایده این مطلع گردانی که مصلحت در نهان داشتن چیست؟ گفت تا مصیبت دو نشود: یکی نقصان مایه و دیگر شماتت همسایه. مگوی انده خویش با دشمنان که لا حول گویند شادی کنان گلستان,باب چهار,فواید خاموشی 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
😁 لطیفه 😁 سازمان بهداشت جهانی : ۱.فقط برای کارهای ضروری از خانه خارج شوید. ۲.تحت هیچ شرایطی به فرزندانتان اجازه خروج ازمنزل را ندهید. ۳.اگر خانمتان قصد بیرون رفتن از خانه را داشت،جلویش را نگیرید . عمر دست خداست 😂😂‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ✅ این ایامی که کرونا اومده و آقایون به اجبار مهمونِ خونه ها شدند، غُرغُر کردن هاشون رو تحمل کنید. فکر کنید واقعا یه مهمون اومده خونه تون . بزارید این ایام به خوبی و خوشی تموم بشه، قول میدم دوباره مثل قبل صبح برند و شب بیاند. یادمون باشه این ایام همه باید با هم بسازند. پدر و پسر، مادر و دختر، زن و شوهر. این ایام همه در شرایط سخت از نظر روانی قرار داریم و باید طوری به هم کمک کنیم که این ایام سخت به خوبی و خوشی سپری بشه. تحمل کنیم، حتی اگه طرف مقابلمون اخلاق خوبی نداره... به فکر اجر اخروی و ثوابش باشیم 💠 پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله فرمود: «مَنْ صَبَرَ عَلی سُوءِ خُلْقِ امْرَأَتِهِ اعْطاهُ اللَّهُ مِنَ الْاجْرِ مِثْلَ ما اعْطی ایوبَ عَلی بَلائِهِ وَ مَنْ صَبَرَتْ عَلی سُوءِ خُلْقِ زَوْجِها اعْطاهَا اللَّهُ مِثْلَ ثَوابَ اسِیةَ امْرَأَةِ فِرْعَوْنَ» هر کس بر بداخلاقی زنش صبر کند، خداوند اجر صبر ایوب را به او عطا می کند و هر کس بر بداخلاقی شوهرش صبر کند، خداوند پاداش آسیه همسر فرعون را به او می دهد. (محجة البيضا، ج 3، ص 97) طنز_منبر 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
الهی در این صبح زیبا درهای مهربانیـت را بروی ما بگشای روزی حـلال سلامتی و تندرستی عشـق و آرامـش را برای تمام بندگانت عطا بفرما الهی امین سلام عزیزان صبحتون بخیر🌺 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
درویش فقیری در آتش فقر می سوخت وصله بر لباسش می دوخت و با خود زمزمه می کرد: به نان خشک، قناعت کنیم و جامه دلق که بار محنت خود، به که بار منت خلق. یکی به او گفت: چه نشسته ای که فلانی در این شهر، طبع کریم دارد و سخاوتی فراگیر. اگر از حال تو باخبر شود، حتماً احسان و کمک می کند. گفت: خاموش که به درویشی مردن، به که حاجت پیش کسی بردن. 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
هارون الرشید به بهلول گفت: می خواهم که روزی تو را مقرر کنم، تا فکرت آسوده باشد. بهلول گفت: مانعی ندارد ولی سه عیب دارد. اول: نمی دانی به چه چیزی محتاجم، تا مهیا کنی. دوم: نمی دانی چه وقت می خواهم. سوم: نمی دانی چه قدر می خواهم. ولی خداوند اینها را می داند، با این تفاوت که اگر خطائی از من سر بزند تو حقوقم را قطع خواهی کرد، ولی خداوند هرگز روزی بندگانش را قطع نخواهد کرد. 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
🧐نماز قضا خوردن🤨 دو سه روز پیاده‌روی با آن وضع آب و غذا، صدای همه را در آورده بود.😩 بدتر از همه شوخی‌های بی‌مزه بعضی از دوستان بود.☹️ می‌گفتند: کی خیلی گرسنه است؟😃 هیچ کس حال جواب دادن نداشت. 😖 آن وقت توضیح می‌دادند: فعلاً برادران اگر نماز قضا (غذا) دارند همان را بخورند تا بعد ببینیم چه دستور می‌رسد؟😉😆😁😕😐 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
گویند سیصد نفر را سه نفر سرباز لاغر اندام به اسارت گرفته و به صف کرده و می بردند . تعدادی نظاره گر بر این جماعت اسیر می خندیدند . یکی از تماشاچیان به آنان گفت : ای بیچاره ها ! چگونه است این سه نفر نحیف برشما چنین چیره گشته و این چنبن خوار شدید ؟؟ یک جهاندیده درمیان آن اسیران فریاد زد که: ای مردم ! بر ما نخندید که آن سه نفر با هم هستند و ما سیصد نفر، تنها !! 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
هدف زندگیتو گم نکن از تلاش خسته نشو زندگی هر کس با هدفاش معنی دار میشه..✌🏻♥️🌱 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍