هرگز زِ دل امید گل آوردنم نرفت
این شاخِ خشک، زنده به بوی بهار توست…
👤هوشنگ ابتهاج
👳 @mollanasreddin 👳
آمدی جانم ب قربانت ولی حالاچرا؟
بی وفا حالا ک من افتاده ام از پا چرا؟
نوش دارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زود تر میخواستی حالا چرا؟
نازنین ما به ناز تو جوانی داده ایم
دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا؟
اسمان چون جمع مشتاقان پریشان میکند
در شگفتم من نمی پاشد ز هم دنیا چرا؟
در خزان هجر گل ای بلبل طَبع حزین
خامُشی شرط وفاداری بود، غوغا چرا؟
شهریارا بی حبیب خود نمی کردی سفر
این سفر راه قیامت میروی تنها چرا؟
👤 شهریار 🌿
👳 @mollanasreddin 👳
دور شدم
در اشاره های خوشایند.
رفتم تا وعدهگاهِ کودکی و شن!
تا وسط اشتباه های مفرح،
تا همهی چیزهای محض.
رفتم نزدیک آب های مصور...
👤سهراب سپهری 🌱
👳 @mollanasreddin 👳
جزای نیک و بد خلق با خدای انداز
که دست ظلم نماند چنین که هست دراز
#سعدی
👳 @mollanasreddin 👳
📚 #داستان_کوتاه
🌴یک پیرزن چینی دوکوزۀ آب داشت که آنها را به دو سر چوبی که روی دوشش می گذاشت، آویخته بود و از این کوزه ها برای آوردن آب از جویبار استفاده می کرد.
🌴یکی از این کوزه ها ترک داشت، در حالی که کوزه دیگر بی عیب و سالم بود و همۀ آب را در خود نگه می داشت… هر بار که زن پس از پرکردن کوزه ها، راه دراز جویبار تا خانه را می پیمود، آب از کوزه ای که ترک داشت چکه می کرد و زمانی که زن به خانه می رسید، کوزه نیمه پر بود.
🌴دو سال تمام، هر روز زن این کار را انجام می داد و همیشه کوزه ای که ترک داشت، نیمی از آبش را در راه از دست می داد. البته کوزۀ سالم و بدون ترک خیلی به خودش می بالید. ولی بیچاره کوزۀ ترک دار از خودش خجالت می کشید. از عیبی که داشت و از این که تنها نیمی از وظیفه ای را که برایش در نظر گرفته بودند، می توانست انجام دهد.
🌴پس از دوسال سرانجام روزی کوزۀ ترک دار در کنار جویبار به زن گفت: من از خویشتن شرمسارم. زیرا این شکافی که در پهلوی من است، سبب نشت آب می شود و زمانی که تو به خانه می رسی، من نیمه پر هستم.
🌴پیر زن لبخندی زد وبه کوزۀ ترک دارگفت: آیا تو به گل هائی که در این سوی راه، یعنی سوئی که تو هستی، توجه کرده ای؟ می بینی که در سوی دیگر راه گلی نروئیده است.
🌴من همیشه از کاستی و نقص تو آگاه بودم ، و برای همین در کنار راه تخم گل کاشتم تا هر روز که از جویبار به خانه بر می گردم تو آنها را آب بدهی. دو سال تمام ، من از گل هائی که اینجا روئیده اند چیده ام و خانه ام را با آنها آراسته ام. اگر تو این ترک را نداشتی، هرگز این گل ها و زیبائی آنها به خانۀ من راه نمی یافت.
👌هر یک از ما عیب ها و کاستی های خود را داریم ولی همین کاستی ها و عیب هاست که زندگی ما را دلپذیر و شیرین می سازد.
👳 @mollanasreddin 👳
لذت عمرت اگر باید بدهر
باش دایم برحذر از خشم و قهر
#عطار_نیشابوری
👳 @mollanasreddin 👳
پدر و پسری مشغول قدم زدن در کوه بودند که ناگهان پای پسر به سنگی گیر کرد، به زمین افتاد و ناخودآگاه فریاد کشید: آی!
صدایی از دور دست آمد: آی!
پسرک با کنجکاوی فریاد زد: که هستی؟!
پاسخ شنید: که هستی؟
پسرک خشمگین شد و فریاد زد: ترسو!
باز پاسخ شنید: ترسو!
پسرک با تعجب از پدرش پرسید: چه خبر است؟
پدر لبخندی زد و گفت: پسرم، توجه کن...
بعد با صدای بلند فریاد زد: تو یک قهرمان هستی.
صدا پاسخ داد: تو یک قهرمان هستی.
پسرک باز بیشتر تعجب کرد، پدر توضیح داد: مردم میگویند که این انعکاس کوه است، ولی در حقیقت، این انعکاس زندگی است...
هر چیزی که بگویی یا انجام دهی، زندگی آن را عینأ به تو بر میگرداند...
اگر عشق را بخواهی، عشق بیشتری در قلبت به وجود می آید و اگر به دنبال موفقیت باشی، حتما به دست خواهی آورد.
هر چیزی را که بخواهی زندگی، همان را به تو خواهد داد...
پس نتیجه میگیریم؛ طبیعت همچون مزرعهای است که اگر درش جو بکاری، جو تاوان میگیری و یا اگر گندم بکاری، گندم تاوان میگیری👌
آرزو میکنم که؛
عشق بکارید و عشق درو کنید 😊♥️
👳 @mollanasreddin 👳
به یادت آنچنان غرق خودم بودم که دریا گفت:
تورا میبینم و شک میکنم دریا منم یا تو!
#حسین_زحمتکش
👳 @mollanasreddin 👳
همانطــور کــه لجــام اســب را نــگاه میکــرد جــواب داد: مــن ده هزارتومان نذر اســب شــما میکنم تا دعا کنید از دست طلبکارها نجات پیدا کنم.
- نمیخواهد ولخرجی کنی،تو صدهزار تومان حق الذمه گردنت است،
تــا آن را جــور نکنــی اوضاع زندگــی ات همینطور اســت.الان هم کمک کن سوار اسب شوم.
همان جــا تــوی ذهنش صدهزار تومان نذر ســید کــرد.دو روز ونیم بعد همــۀ قرضهایــش را داده بــود. بــرای ادای نذر یک راســت رفت محلۀ صراف ها.
#صمصام
👳 @mollanasreddin 👳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📚#صبور_باش
🌸ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﻌﻠﻢ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﺍﺳﺖ!
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽ ﺁﻣﻮﺯﺩ ﮐﻪ ﺷﺘﺎﺏ ﻧﮑﻦ،
🌸ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽ ﺁﻣﻮﺯﺩ ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ
ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﺮﺳﯽ،
ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺭﯾﺎﻓﺘﺸﺎﻥ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ،
🌸ﻣﯽ ﺑﯿﻨﯽ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﻫﻢ
ﮐﻪ ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﺮﺩﻩ ﺍﯼ ﻣﻬﻢ ﻧﺒﻮﺩﻩ!!
ﺷﺎﯾﺪ ﻫﻢ ﺍﺻﻼ ﻣﻬﻢ ﻧﺒﻮﺩﻩ!!
ﺷﺎﯾﺪ ﻣﻮﺟﺐ ﺍﻧﺪﻭﻫﺖ ﻧﯿﺰ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ!!
🌸ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽ ﺁﻣﻮﺯﺩ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻥ
ﺁﻧﻘﺪﺭ ﻫﻢ ﮐﻪ ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﻨﯽ ﺳﺨﺖ ﻧﯿﺴﺖ...
🌸ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽ ﺁﻣﻮﺯﺩ ﻫﻤﻪ ﻟﺤﻈﺎﺕ
ﺗﺒﺪﯾﻞ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮﺍﺗﯽ ﺷﯿﺮﯾﻦ ﻣﯽﺷﻮﻧﺪ،
و ﺗﻮ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﺑﯽ ﺗﺎﺑﯽ ﻣﯽﮐﺮﺩﯼ
ﻭ ﺍﯾﻦ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﺴﺘﯽ...
🌸 همیشه_صبور_باش 👌
👳 @mollanasreddin 👳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣️❣️❣️❣️❣️❣️
زندگی میگذره ، گاهی باب دلت
گاهی برخلاف آرزوهات 🌸🍃
گاهی خوشحالی و درگیر آدمای زندگیت
گاهی میفتی تو گرفتاریات که
فقط خدا یادت میاد
یاد بگیریم که 🌸
زندگی چه باب دلمون بود
چه برخلاف آرزوهامون ،
یکی به اسم "خدا
همیشه هوامونو داره. 👌
صبحتون زیبا
👳 @mollanasreddin 👳
#ببخش ...
❣***ببخش.....
⚜مردم اغلب بی انصاف- بی منطق وخودمحورند....ولی آنان را ببخش.
⚜اگر مهربان باشی تورا به داشتن انگیزه های پنهان متهم می کنند....ولی مهربان باش.💕
⚜اگرموفق باشی دوستان دروغین ودشمنان حقیقی خواهی یافت.... ولی موفق باش.
⚜اگرشریف ودرستکار باشی فریبت می دهند.....ولی شریف ودرستکارباش.
⚜آنچه رادرطول سالیان سال بنا نهاده ای شاید یک شبه ویران کنند.....ولی سازنده باش.
⚜اگربه شادمانی وآرامش دست یابی حسادت میکنند.....ولی شادمان باش.
⚜نیکی های درونت را فراموش می کنند..... ولی نیکوکارباش.
⚜بهترین های خودرا به دنیا ببخش. حتی اگرهیچگاه کافی نباشد.
🌀ودرنهایت می بینی هرآنچه هست
همواره میان"تو و💚خداوند"است نه میان "تو و مردم
👳 @mollanasreddin 👳
- الان اونجاییم که فریدون مشیری میگه :
‹ رک بگویم از همه رنجیدهام از غریب
و آشنا ترسیدهام بی خیالِ سردی آغوشها
من به آغوش خودم چسبیدهام : )!💚'🎼 ›
👳 @mollanasreddin 👳
باور کنید چاره ی هـر درد ، خنده نیست
نیشی به قدر نیشِ عزیزان گزنده نیست
عمریست خنده از سرِ ِدرد است و زورکی
چیزی شبیه خنده زوری ، کُشنده نیست
تقصیر بِرکـه است که هِی مـوج می زند
آری ! وگرنه ماه که زشت و زننده نیست
وقتی پُراست روۍزمین از کلوخ و سنگ
دنیا پنـاهِ غـربتِ ، بـالِ پـرنـده نیست
این عادت است می برد او را وگرنه رود
از روی شوق، جانبِ دریـا رونده نیست
یک عمـر خنـده کردم و دردی دوا نشد
باور کنید چاره ی هر درد، خنده نیست
فرهاد_شریفی
👳 @mollanasreddin 👳
شاه نشین چشم من،تکیه گه خیال توست
جای دعاست شاه من،بی تو مباد جای تو
#حافظ
👳 @mollanasreddin 👳
#یک_داستان_یک_پند
درویشی با شاگرد خود دو روز بود که در خانه گرسنه بودند. شاگرد شبی زاری کرد و درویش گفت: «صبور باش، فردا خداوند غذای چربی روزی ما خواهد کرد.» فردا صبح به مسجد رفتند. بازرگانی دیدند که در کاسههایی عسل و بادام ریخته و به درویشهای مسجد میداد. به هر یک از آنها هم کاسهای داد. درویش از بازرگان پرسید: «این هدیهها برای چیست؟»
بازرگان گفت: «هفت روز پیش مالالتجاره عظیم و پرسودی از هندوستان در دریا میآوردم. به ناگاه طوفان عظیمی برخواست و ترسیدم. بادبانها کم بود بشکند و خودم با ثروتم طعمه ماهیهای دریا شویم. دست به دعا برداشته از خدا خواستم باد را فرو نشاند تا من به سلامت به ساحل برسم و صد درویش را غذایی شاهانه بدهم. دعای من مستجاب شد و باد خاموش شد و این نذرِ آن روز طوفانی است.
درویش رو به شاگرد خود کرد و گفت: «ای پسر! یقین کن خداوند اگر بخواهد شکم من و تو را سیر کند، طوفانی چنین میفرستد بعد فرو مینشاند تا ما را شکم سیر کند. بدان دست او روزی رساندن سخت نیست
👳 @mollanasreddin 👳
چو چشمت هرگزم چشمی به چشمم در نمیآید
به چشمانت که چشمم را به جز چشمت نمیباید
#سلمان_ساوجی
👳 @mollanasreddin 👳
📚 سخنرانی به سبک ملانصرالدین ☺
ﺍﻫﺎﻟﯽ ﺭﻭﺳﺘﺎﯾﯽ ﺍﺯ ﻣﻼﻧﺼﺮﺍﻟﺪﯾﻦ ﺩﻋﻮﺕ ﻣﯽ ﮐﻨﻨد ﮐﻪ ﺩﺭ ﺭﻭﺳﺘایشان ﺳﺨﻨﺮﺍﻧﯽ ﮐﻨﺪ.
ﻣﻼ ﻧﺼﺮﺍﻟﺪﯾﻦ ﭘﺎﺳﺦ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﻧﻔﺮﯼ ﭘﻨﺞﺳﮑﻪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﺪﻫﻨﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﺮﺍﺩ ﺳﺨﻨﺮﺍﻧﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺁﻣﺪ.
ﺍﻫﺎﻟﯽ ﺭﻭﺳﺘﺎ ﮐﻨﺠﮑﺎو ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﻼ ﭼﻪ ﭼﯿز با ﺍﺭﺯﺷﯽ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﮕﻮﯾﺪ ﮐﻪ ﺑﺎﺑﺖ ﺁﻥ ﭘﻮﻝ ﺍﯾﻦ ﭼﻨﯿﻨﯽ ﻃﻠﺐ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ، به هر ﺯﺣﻤﺘﯽ ﮐﻪ ﺷﺪﻩ ﻧﻔﺮﯼ ﭘﻨﺞ ﺳﮑﻪ ﻓﺮﺍﻫﻢ ﮐﺮﺩﻩ و ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﻭﯼ ﻣﯽ ﺭﺳﺎﻧﻨﺪ.
ﺩﺭ ﺭﻭﺯ ﻣﻮﻋﻮﺩ، ﻣﻼ نصرالدین ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯿﮑﻪ ﺳﮑﻪ ﻫﺎ ﺩﺭ ﺟﯿﺒﺶ ﺟﺮﯾﻨﮓ ﺟﺮﯾﻨﮓ ﺻﺪﺍ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ ﺑﻪ ﺑﺎﻻﯼ ﻣﻨﺒﺮ
ﻣﯽ ﺭﻭﺩ ﻭ ﺳﺨﻨﺮﺍﻧﯽ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ.
ﺳﭙﺲ ﺍﺯ ﻣﻨﺒﺮ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺁﻣﺪﻩ ﺭﻭ ﺑﻪ ﻣﺮﺩﻡ
ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ: "ﺑﯿﺎﯾﯿﺪ ﺟﻠﻮ ﻭ ﭘﻮﻟﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﭘﺲ ﺑﮕﯿﺮﯾﺪ."
ﺍﻫﺎﻟﯽ ﺭﻭﺳﺘﺎ ﻫﺎﺝ ﻭ ﻭﺍﺝ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺣﺮﻑ ﻣﻼﻧﺼﺮﺍﻟﺪﯾﻦ، ﻟﺤﻈﻪ ﺍﯼ ﮔﻨﮓ ﻭ ﮔﯿﺞ ﻣﯽ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻭ ﺳﭙﺲ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ: "ﻣﻼ ﺍﯾﻦ ﺩﯾﮕﺮ ﭼﻪ ﺻیغه ﺍﯼ ﺍﺳﺖ! ﺁﻥ ﭘﻮﻝ ﺩﺭﺧﻮﺍﺳﺖ ﮐﺮﺩﻧﺖ ﭼﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﯾﻦ ﭘﺲ ﺩﺍﺩﻥ ﭼﻪ ﻣﻌﻨﯽ ﺩﺍﺭﺩ؟"
ﻣﻼﻧﺼﺮﺍﻟﺪﯾﻦ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﻣﻠﯿﺤﯽ ﻣﯽ ﺯﻧﺪ ﻭ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ: "ﺩﻭ ﻧﮑﺘﻪ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻣﺴﺌﻠﻪ ﺍﺳﺖ.
ﺍﻭﻝ ﺍﯾﻨﮑﻪ، ﺁﺩﻡ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﺎﺑﺖ ﭼﯿﺰﯼ ﭘﻮﻝ ﻣﯽ ﭘﺮﺩﺍﺯﺩ ﺳﻌﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﺑﻪ ﻧﺤﻮ ﺍﺣﺴﻦ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﮐﻨﺪ.
ﻫﻤﺎﻧﻄﻮﺭ ﮐﻪ ﺷﻤﺎ ﺑﻪ ﺩﻗﺖ ﺑﻪ ﺣﺮﻓﻬﺎﯾﻢ ﮔﻮﺵ ﺩﺍﺩﯾﺪ.
ﻭ ﺩﻭﻡ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻭﻗﺘﯽ آدم ﭘﻮﻝ ﺗﻮﯼ ﺟﯿﺒﻬﺎﺵ ﺑﺎﺷﺪ، ﺧﯿﻠﯽ ﻗﺸﻨﮓ ﺻﺤﺒﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ." 👌☺️
👳 @mollanasreddin 👳
با آن که تو را گرم کند سرد مباش
بر آنکه تو را شفا دهد درد مباش
چیزی به جهان بِه ز جوانمری نیست
رسوای زمانه باش و نامرد مباش
👳 @mollanasreddin 👳
دل بــســـپــار به آتشی که نمى سوزاند ابراهیم را
و دریایى که غرق نمی کند موسى را
نهنگی که نمیخورد یونس را
کودکی که مادرش او را به دست موجهاى نیل می سپارد
تا برسد به خانه ی تشنه به خونش
دیگری را برادرانش به چاه مى اندازند سر از خانه ی عزیز مصر درمی آورد
آیا هنوز هم نیاموختی ؟!
که اگر همه ی عالم قصد ضرر رساندن به تو را داشته باشند
و خدا نخواهد، نمی توانند
پس
به تدبیرش اعتماد کن
به حکمتش دل بسپار
به او توکل کن
و به سمت او قدمی بردار
👳 @mollanasreddin 👳
ز جمعه تا سهشنبه خفته نالان
نکردم هیچ یادی ز دبستان
ز درد دل شب و روزم گرفتار
ندارم یک دمی ز درد آرام
این شعر اولین شعر سهراب سپهری به شمار میرود، زمانی که در ۸ سالگی مریض شد و مدرسه نرفت!
👳 @mollanasreddin 👳
محمدرضاشــاه بــرای دیــدن آثــار تاریخــی، آمده بــود اصفهــان. چند تا از خیابان هــا و کوچه هــای منتهــی بــه مســیر او را بســته بودنــد واجــازۀ رفت و آمد نمیدادند.
جناب صمصام اما با اســبش آمد توی مســیر. ســربازها با کلی خواهش و تمنــا،تقاضــا کردنــد که آقــا برگردد خانه اما ایشــان گفت:»من مســیر
همیشگی ام رامیروم وبه کسی هم کار ندارم.«
افســرپلیــس کــه ســید را میشــناخت و موقعیتــش رادر خطــرمیدیــد،جلــو رفــت و گفت:»آقا میدانم که این مســیر هرروز شماســت اما امروز اعلی حضــرت قصد دارنــد از این مکان عبور کنند پس لطفا شــما امروز رامنصرف شوید.
سید روی اسب در حال حرکت گفت:» بگو ببینم صمصام مهمتر است یا شاه؟
افسر که هر جوابی میداد به ضررش تمام میشد، ساکت ماند.
#صمصام
👳 @mollanasreddin 👳
دل از من بُرد و روی از من نهان کرد!
خدا را با که این بازی توان کرد؟
👤حافظ جـــــــــــــــــــــــــــان ❤️
👳 @mollanasreddin 👳
چه بخندی چه نخندی، دنیا میگذره...
پس بخند تا دنیا خوش بگذره!
#صبحتون_بخیر🌱
👳 @mollanasreddin 👳