🌸✨🌸
خیلی زیباست 👌
ﺳﺮﺑﺎﺯ ﺁﻟﻤﺎﻥ ﺷﺮﻗﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ
ﮐﻮﺩﮎ ﺟﺎﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺍﺵ
ﺳﯿﻢ ﺧﺎﺭﺩﺍﺭ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﺑﺮﻟﯿﻦ ﺭﺍ ﮐﻨﺎﺭ ﺯﺩ.
ﺍﯾﻦ ﺳﺮﺑﺎﺯ ﺑﻪ ﺩﻟﯿﻞ
ﺧﯿﺎﻧﺖ ﺑﻪ ﮐﺸﻮﺭ ﺍﻋﺪﺍﻡ ﺷﺪ.
ﻣﺘﻦ ﺯﯾﺮ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺍﯼ
ﺩﺭ ﺩﻓﺘﺮ ﯾﺎﺩﺍﺷﺖ ﺍﯾﻦ ﺳﺮﺑﺎﺯ ﺍﺳﺖ:
ﮔﺎﻫﯽ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﻮﺩﻥ ﮔﻨﺎﻩ ﺑﺰﺭﮔﯿﺴﺖ
ﺍﮐﻨﻮﻥ ﻣﯽﺩﺍﻧﻢ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﮐﻤﮏ ﮐﺮﺩﻥ
ﺑﻪ ﮐﻮﺩﮐﯽ ﺑﯿﮕﻨﺎﻩ ﮐﻪ ﺑﺎﺯﯾﭽﻪ ﺟﻨﮓ
ﻭ ﺧﺸﻮﻧﺖ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ
ﻓﺮﺩﺍ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻃﻠﻮﻉ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﻣﺮﺍ
به دﺳﺘﺎﻥ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻣﯽﺳﭙﺎﺭﻧﺪ.
ﻣﯿﺪﺍﻧﻢ ﮐﻪ ﺍﻧﺴﺎﻧﯿﺖ ﻫﺮﮔﺰ ﻧﻤﯿﻤﯿﺮﺩ
ﻭﻟﯽ ﺑﺪﺍﻧﯿﺪ ﮐﻪ
ﮔﺎﻫﯽ ﺍﻧﺴﺎﻧﯿﺖ ﮔﻨﺎﻩ ﺑﺰﺭﮔﯿﺴﺖ.
ﻣﺠﺴﻤﻪ ﺍﯾﻦ ﺳﺮﺑﺎﺯ ﺩﺭ 70 ﮐﺸﻮﺭ ﺩﻧﯿﺎ
ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺷﺪ ﻭ 317 ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﺩﺭ ﺩﻧﯿﺎ
به ناﻡ ﺍﯾﻦ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﺰﺭﮒ ﻧﺎﻣﮕﺬﺍﺭﯼ ﺷﺪ
ﻭ ﺁﻥ ﮐﻮﺩﮎ ﻫﻢ ﺑﻨﯿﺎﻧﮕﺬﺍﺭ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ
ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﯾﻦ ﺑﻨﯿﺎﺩﻫﺎﯼ ﺧﯿﺮﯾﻪ
ﺩﺭ ﮐﺸﻮﺭ ﺁﻟﻤﺎﻥ ﺷﺪ.
به قوﻝ ﺑﺮﺗﺮﺍﻧﺪ ﺭﺍﺳﻞ :
ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺗﺎﻥ ﺍﻧﺴﺎﻧﯿﺖ 🦋
ﺑﻪ ﯾﺎﺩﮔﺎﺭ ﺑﮕﺬﺍﺭﯾﺪ ﻧﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ
👳 @mollanasreddin 👳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#نصیحت
دکتر الهی قمشه ای
👳 @mollanasreddin 👳
#ضربالمثل
نان و انگور واینهمه جنجال
هر وقت چند نفر سخن همدیگر را نفهمند و بر سر موضوعی واحد با هم جدال كنند كردها گویند: نان و انگور و این همه جنجال؟...
روزی سه نفر همسفر كه اولی كرد بود و دومی فارس و سومی ترک، به شهری رسیدند. هر سه نفر زبان همدیگر را نمیفهمیدند، قرار بود ناهار بخورند. اولی به كردی گفت: "من نان و تری اخوم" دومی نیز به فارسی گفت: "من نان و انگور میخورم" و سومی هم به تركی گفت: "من اوزوم چورک بییرم" ولی اولی نفهمید كه دومی همان نان و انگور را میخواهد و دومی هم نفهمید كه سومی مایل به خوردن نان و انگور است. درنتیجه كارشان به نزاع و مجادله و زد و خورد رسید. چند نفر كه زبان هر سه را بلد بودند میانجی شدند و به آنان فهماندند كه هر سه نفر یک حرف میزنند.
حضرت مولانا جلالالدین محمد بلخی در مثنوی معنوی حكایتی آورده است با این عنوان "بیان منازعات چهار كس جهت انگور با همدیگر به علت آنكه زبان یكدیگر را نمیدانستند" كه با این ابیات آغاز میشود:
چاركس را داد مردی یک درم
هر یكی از شهری افتاده به هم
فارسی و ترک و رومی و عرب
جمله با هم در نزاع و در غضب
فارسی گفتا از این چون وارهیم
هم بیا كاین را به انگوری دهیم
آن عرب گفتا معاذالله لا
من عنب خواهم نه انگور ای دغا
آن یكی كز ترک بد گفت ای كزم
من نمیخواهم عنب خواهم ازم
آنكه رومی بود گفت این قیل را
ترک كن خواهم من استافیل را
مثنوی دفتر دوم
👳 @mollanasreddin 👳
با پا برهنگان دوستی کن
چون کفشی ندارند
که در آن ریگی باشد ...!👌🏻
👳 @mollanasreddin 👳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم
اصلاً به تو افتاد مسیرم که بمیرم
یک قطره ی آبم که در اندیشه ی دریا
افتادم و باید بپذیرم که بمیرم
یا چشم بپوش از من و از خویش برانم
یا تَنگ در آغوش بگیرم که بمیرم
این کوزه ترک خورد! چه جای نگرانی است
من ساخته از خاک کویرم که بمیرم
خاموش مکن آتش افروخته ام را
بگذار بمیرم که بمیرم که بمیرم
"فاضلنظری"
"
👳 @mollanasreddin 👳
اونجایی که علی مقنی میگه❤️🌿
بی فاصله بنویس که بی فاصله باشد
بین من و معشوق نباید گله باشد
جزعشق میان من و او مسئله ای نیست
یعنی که نباید به جز این مسئله باشد
سرسلسله ی خوب ترین های جهانی
زیبایی اگر سلسله در سلسله باشد
بی رایحه ی موی تو عاشق نتوان بود
بگذار که در باد ، زمانی یله باشد
بگذار عجب بگذرد این قافله ی عمر
اما چو تویی نیز در این قافله باشد
ای روی لبت بوسه به اندازه ی گل،سرخ
حیف است که این شعر بدون صله باشد
👳 @mollanasreddin 👳
بیشــتر فقرا و نیازمندان شــهر وقتی دور قبرهــای تخت فولاد میگردند،آخرین جــا می آیند جنوب شــرقی تکیۀ درب کوشــکی.مطمئن هســتند
دســت خالــی نمیمانند چــون حاجتمنــدان زیادی هنوز هــم برای حل مشکلشان، اینجا نذری میدهند.
نذر ســیدی که بر روی ســنگ قبرش نوشــته شــده: خطیب ماهرو ذاکر باهر،مروج تعالیم اسالم، سلیل دوحۀ خیرالانام سیدمحمدصمصام.
#صمصام
👳 @mollanasreddin 👳
سلامتی اونایی که
عشقشون خداست
شبا به خدا شب بخیر میگن
و صبح با یاد خدا
از خواب بیدار میشن
سلامتی اونایی کی که غیر از خدا
کسی رو ندارن
“شبتون در پناه خدای مهربان❤️
👳 @mollanasreddin 👳
طلوع دوباره🌸
آغاز یک روحیه عالی و فکر متعالی
آغاز یک هدف و اقدام جدید
آغازی که نوید میدهد
که سختترینها،
تلخ ترینها
و تاریکترینها هم تمام میشود🌸
صبح بخیر
👳 @mollanasreddin 👳
🍁
#پندانه
✍میگویند ملا نصرالدین از همسایهاش دیگی قرض گرفت. پس از چند روز دیگ را به همراه دیگی کوچک به او پس داد.
وقتی همسایه قصه دیگ اضافی را پرسید ملا گفت: دیگ شما در خانه ما وضع حمل کرد. چند روز بعد، ملا دوباره برای قرض گرفتن دیگ به سراغ همسایه رفت و همسایه خوشخیال این بار دیگی بزرگتر به ملا داد به این امید که دیگچه بزرگتری نصیبش شود.
تا مدتی از ملا نصرالدین خبری نشد. همسایه به در خانه او رفت و سراغ دیگ خود را گرفت. ملا گفت: دیگ شما موقع وضع حمل در خانه ما فوت کرد.
همسایه گفت: مگر دیگ هم میمیرد؟ چرا مزخرف میگویی!!!جواب شنید: چرا روزی که گفتم دیگ تو زاییده نگفتی که دیگ نمیزاید. دیگی که میزاید حتما مردن هم دارد.
🔻این حکایت برخی از ماست که هر جا به نفعمان باشد عجیبترین دروغها و داستانها را باور میکنیم اما کوچکترین ضرر را بر نخواهیم تابید.
👳 @mollanasreddin 👳
✍دکتر انوشه
همیشه یادمان باشد
که نگفته ها را میتوان گفت ولی گفته ها را نمیتوان پس گرفت.
چه سنگ را به کوزه بزنی چه کوزه را به سنگ; شکست با کوزه است.
دلها خیلی زود از حرفها می شکند
مراقب گفتارمان باشیم.
👳 @mollanasreddin 👳
- چه كنم با شرم؟
مردى از اهل حبشه نزد رسول خدا صلوات الله عليه و آله آمد وگفت: (( يا رسول الله!گناهان من بسيار است . آيا در توبه به روى من نيز باز است؟ )) پيامبر (ص) فرمود: (( آرى، راه توبه بر همگان، هموار است . تو نيز از آن محروم نيستى . ))
مرد حبشى از نزد پيامبر (ص)رفت . مدتى نگذشت كه بازگشت و گفت:
((يا رسول الله!آن هنگام كه معصيت مىكردم، خداوند، مرا مىديد؟ ))
پيامبر (ص) فرمود: (( آرى، مىديد )) مرد حبشى، آهى سرد از سينه بيرون داد و گفت: (( توبه، جرم گناه را مىپوشاند؛ چه كنم با شرم آن؟ )) در دم نعرهاى زد و جان بداد . ?
👳 @mollanasreddin 👳
گندم را دیدی
زیرخاک میبرندش
باز میروید پرتر
زیرسنگ میبرندش
آرد میشود پر بهاتر
آتش میزنندش
نان میشود مطلوبتر
به دندان میجوندش
جان میشود نیرومندتر
ذات باید ارزشمند باشد
👳 @mollanasreddin 👳
راستگويى
به همان نسبتى كه راستگويى موجب افتخار و سربلندى است ، دروغگويى مايه ذلت و سرافكندگى است .
رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم مى فرمود:
اياك و الكذب فانه يسود الوجه ؛(70)
((از دروغگويى بپرهيز، زيرا دروغ باعث روسياهى است .))
به منصور دوانيقى خبر رسيد كه مقدارى از اموال بنى اميه نزد مردى به امانت گذارده شده است . به ربيع دستور داد او را احضار كند.
ربيع مى گويد: ((مرد را حاضر كردم و به مجلس منصور بردم .))
منصور گفت : (( خبر اموالى كه از بنى اميه نزد شما امانت است ، به ما رسيده ، بايد تمام آنها را تسليم كنى !))
مرد گفت : ((آيا خليفه مسلمين وارث بنى اميه است ؟))
جواب داد: ((نه !))
پرسيد: ((آيا خليفه مسلمين وصى بنى اميه است .))
جواب داد: ((نه !))
مرد گفت : ((روى چه حساب ، اموال بنى اميه را از من مطالبه مى كنيد؟))
منصور قدرى فكر كرد و جواب داد: ((بنى اميه به مسلمين ستم كردند. اموال مردم را به زور گرفتند. من اينك خليفه مسلمين و وكيل مردم هستم ، نظرم اين است كه اموال مسلمين را بگيرم و در بيت المال مسلمين بگذارم .))
مرد گفت : ((بنى اميه اموال بسيارى در اختيار داشته اند كه متعلق به خودشان بوده ، لازم است خليفه مسلمين ، شاهد عادل اقامه كند اموالى كه از بنى اميه در دست من است ، از جمله اموالى است كه به زور از مردم گرفته اند.))
منصور قدرى فكر كرد، به ربيع گفت : راست مى گويد، سپس منصور به روى مرد خنديد و با او به گرمى توجه كرد و گفت : ((آيا حاجتى دارى ؟))
مرد جواب داد: ((بلى ! دو حاجت دارم . اول آن كه دستور دهيد نامه اى را كه اكنون براى خانواده ام مى نويسم فورا به آنان برسانند كه از ناراحتى و اضطراب خلاص شوند.
دوم آن كه دستور فرماييد كسى را كه اين گزارش را به مقام خلافت داد احضار كنند من او را ببينم . به خدا قسم بنى اميه هيچ امانتى نزد من ندارند.))
موقعى كه به حضور خليفه شرفياب شدم و قضيه را دانستم به نظرم آمد كه اگر اين طور سخن بگويم زودتر خلاص خواهم شد.
منصور به ربيع گفت : گزارش دهنده را حاضر كنند.
موقعى كه حاضر شد، مرد نگاهى كرد و گفت : ((اين غلام من است . سه هزار دينار از مال من برداشته و فرار كرده است .))
منصور سخت به غلام تندى كرد. غلام در كمال شرمسارى و ناراحتى سخن مولاى خود را تاءييد نمود و گفت : ((براى اين كه گرفتار نشوم ، او را متهم نمودم و اين نسبت دروغ را به وى دادم .))
منصور كه بر بدبختى و ذلت غلام رقت كرده بود، به مرد گفت : ((از شما مى خواهم او را ببخشى !))
مرد گفت : ((بخشيدم و سه هزار دينار ديگر به او خواهم داد.))
منصور از بزرگوارى او تعجب كرد و هر وقت نام او به ميان مى آمد، مى گفت : ((من مثل اين مرد نديدم .))(71) قطعا راستگويى ، عزت و دروغگويى ، ذلت دنيا و آخرت است .(72)
👳 @mollanasreddin 👳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
غربت کسی نباش که تورا وطن دیده است ...
👳 @mollanasreddin 👳
1 - دوزخى كيست؟
جعفر بن يونس، مشهور به ((شبلى )) ( 335- 247) از عارفان نامى و پر آوازه قرن سوم و چهارم هجرى است . وى در عرفان و تصوف شاگرد جنيد بغدادى، و استاد بسيارى از عارفان پس از خود بود.
در شهرى كه شبلى مىزيست، موافقان و مخالفان بسيارى داشت . برخى او را سخت دوست مىداشتند و كسانى نيز بودند كه قصد اخراج او را از شهر داشتند. در ميان خيل دوستداران او، نانوايى بود كه شبلى را هرگز نديده و فقط نامى و حكايتهايى از او شنيده بود. روزى شبلى از كنار دكان او مىگذشت. گرسنگى، چنان، او را ناتوان كرده بود كه چارهاى جز تقاضاى نان نديد. از مرد نانوا خواست كه به او، گردهاى نان، وام دهد . نانوا برآشفت و او را ناسزا گفت. شبلى رفت.
در دكان نانوايى، مردى ديگر نشسته بود كه شبلى را مىشناخت . رو به نانوا كرد و گفت: (( اگر شبلى را ببينى، چه خواهى كرد؟ )) نانوا گفت: (( او را بسيار اكرام خواهم كرد و هر چه خواهد، بدو خواهم داد.)) دوست نانوا به او گفت: (( آن مرد كه الآن از خود راندى و لقمهاى نان را از او دريغ كردى، شبلى بود . )) نانوا، سخت منفعل و شرمنده شد و چنان حسرت خورد كه گويى آتشى در جانش برافروختهاند . پريشان و شتابان، در پى شبلى افتاد و عاقبت او را در بيابان يافت . بىدرنگ، خود را به دست و پاى شبلى انداخت و از او خواست كه بازگردد تا وى طعامى براى او فراهم آورد . شبلى، پاسخى نگفت . نانوا، اصرار كرد و افزود: (( منت بر من بگذار و شبى را در سراى من بگذران تا به شكرانه اين توفيق و افتخار كه نصيب من مىگردانى، مردم بسيارى را اطعام كنم . )) شبلى پذيرفت.
شب فرا رسيد . ميهمانى عظيمى برپا شد . صدها نفر از مردم بر سر سفره او نشستند . مرد نانوا صد دينار در آن ضيافت هزينه كرد و همگان را از حضور شبلى در خانه خود خبر داد .
بر سر سفره، اهل دلى روى به شبلى كرد و گفت: (( يا شيخ!نشان دوزخى و بهشتى چيست؟ )) شبلى گفت: ((دوزخى آن است كه يك گرده نان را در راه خدا نمىدهد؛ اما براى شبلى كه بنده ناتوان و بيچاره او است، صد دينار خرج مىكند!بهشتى، اين گونه نباشد . )) ?
👳 @mollanasreddin 👳
ضربالمثل جالبی میگه : 🌸🍃
اگر فریاد بزنی
به صدایت گوش میدهند
و اگر آرام بگویی به حرفت....
قدرت کلماتت را
بالا ببر نه صدایت را
این باران است که باعث رشد
گلها می شود نه رعد و برق...🌸🍃
👳 @mollanasreddin 👳
- دوزخى كيست؟
جعفر بن يونس، مشهور به ((شبلى )) ( 335- 247) از عارفان نامى و پر آوازه قرن سوم و چهارم هجرى است . وى در عرفان و تصوف شاگرد جنيد بغدادى، و استاد بسيارى از عارفان پس از خود بود.
در شهرى كه شبلى مىزيست، موافقان و مخالفان بسيارى داشت . برخى او را سخت دوست مىداشتند و كسانى نيز بودند كه قصد اخراج او را از شهر داشتند. در ميان خيل دوستداران او، نانوايى بود كه شبلى را هرگز نديده و فقط نامى و حكايتهايى از او شنيده بود. روزى شبلى از كنار دكان او مىگذشت. گرسنگى، چنان، او را ناتوان كرده بود كه چارهاى جز تقاضاى نان نديد. از مرد نانوا خواست كه به او، گردهاى نان، وام دهد . نانوا برآشفت و او را ناسزا گفت. شبلى رفت.
در دكان نانوايى، مردى ديگر نشسته بود كه شبلى را مىشناخت . رو به نانوا كرد و گفت: (( اگر شبلى را ببينى، چه خواهى كرد؟ )) نانوا گفت: (( او را بسيار اكرام خواهم كرد و هر چه خواهد، بدو خواهم داد.)) دوست نانوا به او گفت: (( آن مرد كه الآن از خود راندى و لقمهاى نان را از او دريغ كردى، شبلى بود . )) نانوا، سخت منفعل و شرمنده شد و چنان حسرت خورد كه گويى آتشى در جانش برافروختهاند . پريشان و شتابان، در پى شبلى افتاد و عاقبت او را در بيابان يافت . بىدرنگ، خود را به دست و پاى شبلى انداخت و از او خواست كه بازگردد تا وى طعامى براى او فراهم آورد . شبلى، پاسخى نگفت . نانوا، اصرار كرد و افزود: (( منت بر من بگذار و شبى را در سراى من بگذران تا به شكرانه اين توفيق و افتخار كه نصيب من مىگردانى، مردم بسيارى را اطعام كنم . )) شبلى پذيرفت.
شب فرا رسيد . ميهمانى عظيمى برپا شد . صدها نفر از مردم بر سر سفره او نشستند . مرد نانوا صد دينار در آن ضيافت هزينه كرد و همگان را از حضور شبلى در خانه خود خبر داد .
بر سر سفره، اهل دلى روى به شبلى كرد و گفت: (( يا شيخ!نشان دوزخى و بهشتى چيست؟ )) شبلى گفت: ((دوزخى آن است كه يك گرده نان را در راه خدا نمىدهد؛ اما براى شبلى كه بنده ناتوان و بيچاره او است، صد دينار خرج مىكند!بهشتى، اين گونه نباشد . )) ?
👳 @mollanasreddin 👳
در حیرتم از مرام این مردم پست
این جماعت زنده کش مرده پرست
تا هست به ذلت ببرندش به زبان
تا مرد به عزت ببرندش سر دست
#اقبال_لاهوری
👳 @mollanasreddin 👳
به نام آنکه گل را
خنده آموخت
و برجان شقایق
آتش افروخت
به نام آنکه
جان را زندگی داد
طبیعت را به جان
پایندگی داد
صبحتون پر از عشق و خوشبختی ♥️
👳 @mollanasreddin 👳
#پندانه
♥️اگر یک شخص غنی که به او اطمینان و اعتماد داری؛
به تو بگوید نگران نباش و غصه بدهیهایت را نخور،
خیالت راحت باشد، من هستم،
ببین این حرف او چقدر به تو آرامش میبخشد و راحت میشوی.
♥️خدای مهربان که غنی و تواناست به تو گفته است:
«الیس الله بکاف عبده»؛
" آیا خداوند برای کفایت امور بندهاش بس نیست؟ "
یعنی ای بنده ي من، برای همه کسری و کمبودهایِ
دنیوی و اُخرويت من هستم.
این سخن خدا چقدر انسان را راحت میکند و به او آرامش میبخشد. لذاست که فرمود: «الا بذکر الله تطمئن القلوب»
" دلها با يادِ خدا آرامش مییابند. "
#حاج_اسماعیل_دولابی
👳 @mollanasreddin 👳
🌸
من آشنای کویرم، تو اهلِ بارانی
چه کردهام که مرا از خودت نمیدانی؟
مرا نگاه! که چشم از تو بر نمیدارم
تو را نگاه! که از دیدنم گریزانی
من از غم تو غزل میسرایم و آن را
تو عاشقانه به گوشِ رقیب میخوانی
هزار باغِ گل از دامن تو میروید
به هر کجا بروی باز در گلستانی
قیاسِ یک به یکِ شهر با تو آسان نیست
که بهتر از همگان است؟ بهتر از آنی
👤 #سجاد_سامانی
👳 @mollanasreddin 👳
نگرانِ حرفِ مردم اگر نبوديم
مسيرِ زندگيمان طورِ ديگرى رقم ميخورد
دوست داشتن هايمان را راحت تر جار ميزديم
لباسى را بر تن ميكرديم كه سليقه ى واقعيمان بود
آرايشى ميكرديم كه دوست داشتيم
دلمان كه ميگرفت،مهم نبود كجا بوديم،
بى دغدغه اشك ميريختيم
صداى خنده هايمان تا آسمانِ هفتم ميرفت
با پدر و
مادرمان دوست بوديم
حرفِ يكديگر را ميخوانديم
نگرانِ حرفِ مردم اگر نبوديم،
خودمان براى خودمان چهارچوب تعريف ميكرديم
روابطمان را نظم ميداديم
دخترها و پسرهايمان،
حد و مرزِ خودشان را ميشناختند
نيمى از دوست داشتن هايمان،
به ازدواج منجر ميشد
نگرانِ حرفِ مردميم اما
كه چگونه رفتار كنيم كه مبادا پشتِ سرمان حرف بزنند
كه مبادا از چشمشان بيفتيم
كه مبادا قطع شود روابط خانوادگيمان
ما در دورانى هستيم
كه نه براى خودمان
براى مردم زندگى ميكنيم!
#علي_قاضي_نظام
👳 @mollanasreddin 👳
🍁
✍لیوان آب را انتخاب میکنید یا لیوان نفت؟
🔹تصور کنید فرش خانهتان آتش گرفته و شما دو لیوان در دست دارید؛ اولی آب و دومی نفت.
⁉️ کدام لیوان را روی آتش خالی میکنید؟
🔸دادزدن، تهدیدکردن، تمسخر، توهین و تحقیرکردن، انتقادکردن، کتکزدن، قهرکردن و محرومکردن کودک مانند لیوان نفت در دست شما باعث شعلهورشدن آتش خشم شما و فرزندتان خواهد شد.
🔹اما همدلی، درک متقابل، احترام، عشق، گوشدادن، آموزشدادن، امیدواربودن، آرامبودن، مدیریت رفتار خود را داشتن همان لیوان آبیست که نهتنها آتش را خاموش میکند، بلکه به شما توانایی حل مشکلات را خواهد داد.
⁉️ فراموش نکنید شما قدرت انتخاب دارید. لیوان آب را انتخاب میکنید یا لیوان نفت را؟
👳 @mollanasreddin 👳
چشمت به چشم ما و دلت پیش دیگریست
جای گلایه نیست که این رسم دلبریست
هر کس گذشت از نظرت در دلت نشست
تنها گناه آینهها زود باوریست
مهرت به خلق بیشتر از جور بر من است
سهم برابر همگان نابرابریست
دشنام یا دعای تو در حق من یکیست
ای آفتاب هر چه کنی ذره پروریست
ساحل جواب سرزنش موج را نداد
گاهی فقط سکوت سزای سبک سریست
•| #فاضلنظری |•🌿🌙
👳 @mollanasreddin 👳
نه مثلِ كوه محكمم، نه مثلِ رود جارىام
نه لايقم به دشمنى، نه آن كه دوست دارىام
تو آن نگاهِ خيره اى در انتظارِ آمدن
من آن دو پلکِ خسته كه به هم نمىگذارىام
تو خستهاى و خستهتر منم كه هرز مىروم
تو از همه فرارى و من از خودم فراریام
زمانه در پىِ تو بود و لو ندادمت ولى
مرا به بند مىكشد به جرمِ راز دارىام
شناختند مردمان من و تو را به اين نشان:
تو را به صبر كردنت، مرا به بیقراریام
چقدر غصّه مىخورم كه هستى و ندارمت
مدام طعنه میزند به بودنم، ندارىام.
#سيدتقی_سیدی
❤️❤️❤️
👳 @mollanasreddin 👳
تویی که عزت ما میبری به کممحلی
وگرنه خواری عشقت هلاک صحبت ماست
#وحشی_بافقی
👳 @mollanasreddin 👳
🌸
بی قرار توام و در دل تنگم گله هاست
آه! بی تاب شدن، عادت کم حوصله هاست
همچو عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست
آسمان با قفس تنگ، چه فرقی دارد؟
بال وقتی قفس پر زدن چلچله هاست
بی تو هر لحظه مرا بیم فروریختن است
مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست
باز میپرسمت از مساله ی دوری و عشق
و سکوت تو جواب همه ی مسأله هاست...
👤 #فاضل_نظری
👳 @mollanasreddin 👳
#داستان_کوتاه_زیبا
در اولین صبح عروسی، زن و شوهر توافق کردند که در را بر روی هیچکس باز نکنند.
ابتدا پدر و مادر پسر آمدند.
زن و شوهر نگاهی به همدیگر انداختند. اما چون از قبل توافق کرده بودند، هیچکدام در را باز نکرد.
ساعتی بعد پدر و مادر دختر آمدند. زن و شوهر نگاهی به همدیگر انداختند...!
اشک در چشمان زن جمع شده بود و در این حال گفت : نمی تونم ببینم که پدر و مادرم پشت در باشند و در را روشون باز نکنم.
شوهرچیزی نگفت، و در را برویشان گشود. اما این موضوع را پیش خودش نگه داشت.
سالها گذشت خداوند به آنها چهار پسر داد.
پنجمین فرزندشان دختر بود.
برای تولد این فرزند، پدر بسیار شادی کرد و چند گوسفند را سر برید و میهمانی مفصلی داد.
مردم متعجبانه از او پرسیدند: علت اینهمه شادی و میهمانی دادن چیست؟
مرد بسادگی جواب داد: چون این همان کسیست که در هر شرایطی در را برویم باز میکند...!
👳 @mollanasreddin 👳
.
خیالِ رویِ تو در هر طریق همره ماست
نسیم موی تو پیوندِ جانِ آگه ماست 🌹
#حافظ
👳 @mollanasreddin 👳