eitaa logo
ملانصرالدین👳‍♂️
248.6هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
1.6هزار ویدیو
60 فایل
🔹تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/vD91.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
خیلی مشکل است، آدم بخواهد تمام وقت مراقب خودش باشد تا آنچه را که احساسش میخواهد به کسی نگوید.. 📽 بابا لنگ‌ دراز 👳 @mollanasreddin 👳
💠 مسلمان شدن به برکت نام فاطمه (علیهاالسّلام) 🔹یکی از ذاکران نقل می‌کند: در محضر آیت الله العظمی سیّدمحمّد هادی میلانی بودم. یک مرد و زن آلمانی همراه دختر خود وارد شدند. پس از تعارفات معمول گفتند: ما آمده‌ایم به شرف اسلام نائل شویم. آیت الله میلانی فرمودند: علّت چه چیز است؟ آن مرد عرض کرد: پهلوی دخترم که در محضر شما نشسته در حادثه‌ای شکست و استخوان‌هایش خورد شد؛ چنان که پزشکان از معالجه‌ی او عاجز شدند و گفتند: باید عمل شود؛ ولی عمل خطرناک است. دخترم راضی نشد و گفت: اگر در بستر بمیرم بهتر از آن است که در زیر عمل از دنیا روم. به هر حال او را به خانه آوردیم. ما یک خدمتکار ایرانی داریم که او را بی‌بی صدا می‌زنیم. دخترم به او گفت: من تمام اندوخته‌ی مالی خود را راضی هستم، بدهم که صحّت به من برگردد؛ امّا فکر می‌کنم باید ناکام و با دل پرغصّه بمیرم. بی‌بی گفت: من یک طبیب را سراغ دارم که می تواند تو را شفا دهد. گفت: حاضرم تمام پول و موجودیم را به او بدهم. بی‌بی گفت: تمام آنها برای خودت باشد. بدان من علویّه‌ام و جدّه‌ی من زهرا (علیهاالسّلام) است که پهلوی او را به ظلم شکستند. تو با دل شکسته و اشک جاری بگو: یا فاطمه‌ی زهرا!! مرا شفا بده... 🔹دخترم با دل شکسته شروع کرد به صدا زدن و از آن بانوی معظمّه یاری خواستن. بی‌بی هم در گوشه‌ی خانه با گریه می‌گفت: یا فاطمه‌ی زهرا! این بیمار آلمانی را با خود آورده‌ام و شفای او را از شما می‌خواهم. مادرجان! کمک کن و آبروی مرا نگه دار. 🔹آن مرد اضافه کرد: من هم از دیدن این واقعه در گوشه ی حیاط منقلب شدم... دخترم مرا صدا زد و گفت: پدر! بیا که دردم ساکت شده. جلو رفتم و دیدم او کاملاً شفا یافته. گفت: بانوی مجلّله‌ای نزدم آمد و دست به پهلویم کشید. گفتم: شما کیستید؟ فرمود: «من همانم که او را می‌خوانی.» دخترم برخاست و راحت شد و دانستم که اسلام حق است. حالا به ایران آمده ایم و به خدمت شما رسیده ایم تا مسلمان شویم. مرحوم میلانی و حاضران از این معجزه مسرور شدند و شهادتین و سایر امور اسلامی را به او آموختند و آنان با نورانیّت اسلام رفتند. 📚 فضائل الزّهراء، ص۱۰۹ 👳 @mollanasreddin 👳
پدربزرگ من، چیز زیادی ازش یادم نمیاد جز اینکه شطرنج بازی کردن رو بهم یاد داد. هر بار که بازیمون تموم میشد و مهره ها رو توی جعبه اش میذاشتیم، یه چیز بهم میگفت، هنوز صدای آرومش تو گوشمه: " میبینی کرول! زندگی مثل شطرنجه، وقتی بازی تموم میشه همه مهره ها، پیاده ها، شاه ها و وزیرها‌ همه به یک جعبه برمیگردن." 📕 ✍🏻 👳 @mollanasreddin 👳
عشق یعنی دل سپردن در الست از می وصل الهی مست مست عشق یعنی ذکر ناموس خدا یا علی گفتن به زیر دست و پا عشق یعنی جلوه ی صبر خدا شرم ایوب نبی از مرتضی عشق یعنی صبر در هنگام خشم عشق یعنی جای سیلی روی چشم عشق یعنی انقلاب فاطمه عشق یعنی عشق ناب فاطمه عشق یعنی صحبت بی واهمه حیدرِ در بند، پیش فاطمه آن که خود مرد دلیر جنگ بود دستگیرِ فرقه ای صد رنگ بود عشق یعنی عاشقی در تار و پود گردش دستاس با دست کبود عشق یعنی گریه های حیدری دختری دنبال نعش مادری عشق یعنی قلب چون آیینه ای جای میخ در به روی سینه ای عشق یعنی انتظار منتظر سینه ای مجروح از مسمار در عشق یعنی طاعت جان آفرین رد خون سینه بر روی زمین 🏴 فرا رسیدن سالروز شهادت جانگداز حضرت فاطمه زهرا (س)، را بر فرزند و منتقم‌ ایشان، حضرت مهدی (عج) و همه شیعیان آن حضرت تسلیت عرض می‌کنیم. اللهم عجل لولیک الفرج
ﻣﻮﺭﭼﮕﺎﻥ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺣﺮﻑ نمی‌زنند، ﺍﻣﺎ ﺩﺳﺘﻪ ﺟﻤﻌﯽ ﺩﺍﻧﻪ ﺟﻤﻊ می‌کنند ﺯﻧﺒﻮﺭﻫﺎ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺣﺮﻑ نمی‌زنند، ﺍﻣﺎ ﺩﺳﺘﻪ ﺟﻤﻌﯽ ﺧﺎﻧﻪ می‌سازند ﭘﺮﺳﺘﻮﻫﺎ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺣﺮﻑ نمی‌زنند، ﺍﻣﺎ ﺩﺳﺘﻪ ﺟﻤﻌﯽ ﺑﻪ ﺳﻔﺮ می‌روند آدم‌ها ﺑﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺧﻮﺏ حرف می‌زنند... ﺗﻨﻬﺎ ﺁﺫﻭﻗﻪ ﺟﻤﻊ می‌کنند. ﺗﻨﻬﺎ ﺧﺎﻧﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻨﺎ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﺗﻨﻬﺎ ﺳﻔﺮ می‌کنند. براستی ﮐﻪ ﺁﺩﻣﯽ ﺗﻨﻬﺎﺗﺮﯾﻦ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺭﻭﯼ ﺯﻣﯿﻦ ﺍﺳﺖ ...! 👳 @mollanasreddin 👳
📚 در این کتاب به شما راه‌حل‌هایی پیشنهاد می‌شود تا بتوانید آنچه را که دوست دارید به دست آورید و آنچه را که دارید حفظ کنید. این کتاب راهنمای عملی برای موفقیت‌های فردی در طول زندگی می‌باشد و نوشته‌های آن از منابع معتبر جهان سرچشمه می‌گیرد. 📕 ✍🏻 👳 @mollanasreddin 👳
New - 119.mp3
1.69M
حس خوب😍 دلی که غیب‌نمای است و جام جم دارد ز خاتمی که دَمی گم شود چه غم دارد به خطّ و خالِ گدایان مده خزینه‌ی دل به دست شاهوشی دِه که محترم دارد نه هر درخت تحمّل کند جفای خزان غلام همّت سروم که این قدم دارد رسید موسم آن کز طرب چو نرگس مست نهد به پای قدح هر که شش دِرم دارد زر از بهای می اکنون چو گُل دریغ مدار که عقلِ کل به صدت عیب متهم دارد ز سِرّ غیب کس آگاه نیست قصّه مخوان کدام مَحرم دل ره در این حرم دارد دلم که لاف تجرّد زدی کنون صد شغل به بوی زلف تو با بادِ صبحدم دارد مرادِ دل ز که پرسم که نیست دلداری که جلوه‌ی نظر و شیوه‌ی کَرم دارد ز جیب خرقه‌ی حافظ چه طرف بتوان بست که ما صمد طلبیدیم و او صنم دارد 👳 @mollanasreddin 👳
✏️شخصی بود که تمام زندگی اش را با عشق و محبت پشت سر گذاشته بود و وقتی ازدنیا رفت همه می گفتند به بهشت رفته است . آدم مهربانی مثل او حتما به بهشت می رفت . در آن زمان بهشت هنوز به مرحله کیفیت فراگیر نرسیده بود.استقبال از او باتشریفات مناسب انجام نشد.دختری که باید او را راه می داد نگاه سریعی به لیست انداخت و وقتی نام او را نیافت او را به دوزخ فرستاد . در دوزخ هیچ کس از آدم دعوت نامه یا کارت شناسایی نمی خواهد هر کس به آنجا برسد می تواند وارد شود .آن شخص وارد شد و آنجا ماند.چند روز بعد ابلیس با خشم به دروازه بهشت رفت و یقه نگهبان بهشت را گرفت. او که نمی دانست ماجرا از چه قرار است پرسید چه شده است؟ابلیس که از خشم قرمز شده بود گفت:آن شخص را که به دوزخ فرستاده اید آمده و کار و زندگی ما را به هم زده.از وقتی که رسیده نشسته وبه حرفهای دیگران گوش می دهد...در چشم هایشان نگاه می کند..به درد و دلشان می رسد حالا همه دارند در دوزخ با هم گفت وگو می کنند..یکدیگر را در آغوش می کشند و می بوسند.دوزخ جای این کارهانیست!!!بیایید و این مرد را پس بگیریدوقتی راوی قصه اش را تمام کرد با مهربانی به من نگریست و گفت: با چنان عشقی زندگی کن که حتی اگر بنا به تصادف به دوزخ افتادی ...خودشیطان تو را به بهشت بازگرداند شريف ترين دلها دلي است كه انديشه ي آزار كسان درآن نباشد 👳 @mollanasreddin 👳
هر روز یک نکتۀ ویرایشی پرسش👇 از نظر نگارشی کدام صحیح است؟ پیداشان یا پیدای‌شان، موهاشان یا موها‌ی‌شان؟ پاسخ👇 واژه‌هایی که به صدای «آ» پایان می‌یابد، در حالت رسمی به این صورت نوشته می‌شود: موهایم، موهایت، موهایش موهایمان موهایتان، موهایشان 👳 @mollanasreddin 👳
01 To Die Beautiful.mp3
9.06M
جهانِ عشق طُرفه جهانی است. تا نیایی، نبینی چه دانی که خط و خال و زلف و ابرو و چشمِ معشوق با عاشقان چه می کند.. 👳 @mollanasreddin 👳
خار و میخك - قسمت ۱۴.mp3
9.95M
🎙| از اردوگاه تا دانشگاه 🖼قسمت چهاردهم کتاب خار و میخک، نوشتۀ شهید یحیی سنوار 👳 @mollanasreddin 👳
دلم قطار می خواهد سوت بکشد، راه بیفتد... ما را بردارد از اینجا؛ جای بهتری بگذارد. صبح بخیر زندگی 👳 @mollanasreddin 👳
در این شبی که روزنه‌ها تیرگی گرفت ما را هنوز دیده ی امید روشن است در قلب من دریچه به خورشیدها تویی وقتی که شب ز روزن ناهید روشن است فرجام هر چراغی و شمعی‌ ست خامشی عشق است و بزم عشق که جاوید روشن است 👳 @mollanasreddin 👳
✏️ در زمان قدیم یك فوج سرباز مأمور شدند كه برای سركوب یك عده اشرار از مركز به ناحیه‌ای عزیمت كنند. در راه همین كه لشگر به گردنه‌ای رسید، دو نفر دزد مسلح از ترس جان خود به آن‌ها حمله و شلیك كردند. سربازها بر اثر ظلم و فساد حاكم وقت، انگیزه و شجاعتی در خود نداشته و از شدت ترس و وحشت تفنگ‌ها را بر زمین ریختند و دست‌ها را بالا بردند و تسلیم شدند . دزدان نیز با دیدن این صحنه جسارت یافتند و از مخفیگاه خود بیرون آمده و تمامی نقدینگی و اشیاء سبك و سنگین قیمت آن‌ها را گرفتند و از پی كار خود رفتند. وقتی خبر این واقعه به حاکم رسید سربازان را احضار كرد و از آن‌ها با خشم و غضب پرسید :«چگونه دو نفر توانستند شما یكصد نفر سرباز مسلح را لخت كنند؟» سربازان سخت دچار وحشت شدند و در جواب دادن درماندند ولی یك‌نفر كه جرأت بیشتری داشت، قدم پیش نهاد و به عرض رساند:«قربان ما صد نفر بودیم تنها، آن‌ها دو نفر بودند همراه.» 👳 @mollanasreddin 👳
⭕️ مرکز فرهنگی رسانه‌ای هاتف برگزار می‌کند: 💠 مسابقه بزرگ کتابخوانی 🔹 با موضوع منطق مقاومت 🔸 همراه با جوایز ارزنده: 🌟 سه نفر اول: پلاک طلای یک گرمی 💥۶۰ نفر بعدی: مبلغ ۵ میلیون ریال ⏰ زمان برگزاری مسابقه: جمعه ۲۳ آذر ۱۴۰۳ از ساعت ۲۰ تا ۲۰:۳۰ ✅ شرکت در این مسابقه فقط در زمان اعلام شده مقدور می‌باشد و بعد از آن، امکان شرکت در مسابقه وجود ندارد. 🏆 تاریخ برگزاری قرعه کشی: یکشنبه ۲ دی همزمان با سالروز ولادت 🌺حضرت زهرا سلام الله علیها ، بصورت لایو زنده تصویری در کانال مسابقه ♨️برای شرکت در مسابقه و دریافت فایل pdf کتابچه منطق مقاومت، کافیست 👈🏻فرم ثبت نام را پر کنید.
ما در تاریکی بیشتر همدیگر را تماشا می‌کردیم تا در روشنایی روز. من همیشه هوای گرگ‌و‌میش را دوست دارم. فقط در این لحظه‌هاست که احساس می‌کنم می‌خواهد اتفاق مهمی روی دهد. در گرگ و میش همه‌چیز زیبا جلوه می‌کند. خیابان‌ها، میادین و عابرین. من حتی در این لحظه احساس جوانی و خوشتیپی می‌کنم و همیشه دوست دارم که به آینه نگاه کنم و از خیابان‌ها که رد می‌شوم در ویترین‌ها خودم را تماشا کنم و دست به صورتم که می‌زنم، چین و چروکی در پیشانی و صورتم نمی بینم. 📕 تنهایی پرهیاهو 👤 👳 @mollanasreddin 👳
حرف هایش تند بود، گذاشتمشون قاتی فلفل زرد چوبه ها 👳 @mollanasreddin 👳
شش ماه و خرده‌ای می‌شود که ساعت مچی‌ام خوابیده است. عقربه‌ها سرِ ساعت هشت و بیست دقیقه متوقف شده‌اند. چرا باطری‌اش را عوض نمی‌کنم؟ چون این ساعت اصلا باطری ندارد و با حرکت مچ دست شارژ می‌شود. چرا تعمیرش نمی‌کنم؟ چون هزینه‌ی تعمیرش کمی کمتر از قیمت خودش است. چرا ساعت جدید نمی‌خرم؟ چون ساعت را صاحبِ زلف مشکین به من هدیه داده و وظیفه‌ی این ساعت بیشتر از این‌که یادآوری زمان باشد، یادآوری صاحب آن زلف مشکین است. همین است که شش ماه خرده‌ای است که ساعت روی مچم به خوابی عمیق فرو رفته است. شکایتی هم ندارم. اصلا حق عقربه‌های ساعت است که بعد از این همه سال بی‌صدا دویدن دنبال همدیگر و بازیچه‌ی دست زمان شدن، حالا بایستند و به خوابی عمیق فرو بروند. حالا نوبت زمان است که دنبال این عقربه‌ها بدود و خودش را با آن‌ها تطبیق دهد. خیلی هم سخت باید باشد. زمان هر دوازده ساعت فقط یک بار می‌تواند با عقربه‌ها هماهنگ می‌شود. ساعت هشت و بیست دقیقه. اصلا لابد یکی از دلایل دیگری که ساعت را هنوز به مچم می‌بندم همین است. لاکردار درس آزادگی داده. شش ماه و خورده‌ای پیش‌تر، ساعت هشت و بیست دقیقه، احتمالا عقربه‌ی کوچک به عقربه‌ی بزرگ تشر زده که گور بابای زمان و تکانِ مچِ دست آقای عطار و گردش زمین به دور خورشید و تقویم جلالی و ابر و باد و مه و غیره. من دیگر از جایم تکان نمی‌خورم. از حالا به بعد کائنات باید به دور من بگردند و برسند به زمانی که من می‌گویم. هشت و بیست دقیقه. احتمالا عقربه‌ی بزرگ هم همانجا دست از خدمت کشیده و زیر لب زمزمه کرده که: مهتاب به نور دامن شب بشکافت | می نوش دمی بهتر از این نتوان یافت. | فهیم عطار | 👳 @mollanasreddin 👳
دو تا بچه بسیجی یه عراقی درشت هیکل رو اسیر کرده بودند های های هم می خندیدند بهشون گفتم این کیه؟ گفتند: عراقیه دیگه گفتم : چطوری اسیرش کردین؟ باز هم زدند زیر خنده و گفتند: مث اینکه این آقا از شب عملیات یه جایی پنهون شده بوده تشنگی بهش فشار آورده و با لباس بسیجی خودمون اومده ایستگاه صلواتی گفتم: خب از کجا فهمیدین عراقیه؟ گفتند: آخه اومد ایستگاه صلواتی ، شربت که خورد پول داد اینطوری لو رفت .. 👳 @mollanasreddin 👳
گذار/ گزار بخش پایانی ۲) معنای دوم گزاردن «برگرداندن از زبانی به زبان دیگر یا از بیانی به بیان دیگر یا، به تعبیر این زمان، از نظامی (سیستمی) به نظام دیگر» است. بنابراین، مترادف است با «ترجمه‌کردن» (گزارنده و گزارش به معنای «مترجم» و «ترجمه» بوده است) یا «تعبیر کردن» و «شرح دادن» (خواب‌گزاری یعنی «تعبیر خواب» و خواب‌گزار). 👳 @mollanasreddin 👳
ملانصرالدین👳‍♂️
⭕️ مرکز فرهنگی رسانه‌ای هاتف برگزار می‌کند: 💠 مسابقه بزرگ کتابخوانی 🔹 با موضوع منطق مقاومت 🔸 همرا
🔹بعد از ورود اطلاعات جهت ثبت نام در مسابقه کتابخوانی، دکمه ثبت نام نهایی را بزنید و منتظر بمانید تا به کانال مسابقات هاتف منتقل شوید. ♦️سپس در کانال عضو شده، مطالب آن را به دقت بخوانید و فایل pdf کتابچه تبیین منطق مقاومت را از داخل کانال دانلود کنید.
روزگار عجیبی شده است، حتی وقتی می‌خندیم منظورمان چیز دیگریست، وقتی همه چیز خوب است می‌ترسیم، ما به لنگیدن یک جای کار عادت کرده‌ایم... 👳 @mollanasreddin 👳
4_6041938169836869558.mp3
6.86M
آمدم فراموشت کنم، پاییز شد. ╔🎻═🎹═🎸╗ 👳 @mollanasreddin 👳
بار دیگر هم شبم، با نور چشمت صبح شد ای یگانه آفتاب شهر دل، صبحت بخیر صبح زیباتون بخیر 👳 @mollanasreddin 👳