2132-ff.mp3
زمان:
حجم:
907.3K
حس خوب 😍
#غزل_شماره_۳
اگر آن تُرکِ شیرازی به دست آرد دلِ ما را
به خال هِندویَش بَخشَم سمرقند و بُخارا را
بده ساقی مِیِ باقی که در جَنَّت نخواهی یافت
کنار آب رُکنآباد و گُلگَشت مُصَلّا را
فَغان کـاین لولیانِ شوخِ شیرینکارِ شهرآشوب
چنان بردند صبر از دل، که تُرکان خوانِ یَغما را
ز عشقِ ناتمامِ ما جمالِ یار مُستَغنی است
به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را
مَنَ ازْ آن حُسنِ روزافزون که یوسُف داشت دانستم
که عشق از پردهٔ عِصمت بُرون آرد زُلِیخا را
اگر دشنام فرمایی وَگَر نفرین، دعا گویم
جوابِ تلخ میزیبد لبِ لعلِ شِکرخا را
نصیحت گوش کن جانا که از جان دوستتر دارند
جوانانِ سعادتمند پندِ پیرِ دانا را
حَدیث از مُطرب و مِی گو و رازِ دَهر کمتر جو
که کس نَگْشود و نَگْشاید به حکمت این مُعمّا را
غزل گفتی و دُر سُفتی بیا و خوش بخوان حافظ
که بر نظمِ تو اَفشانَد فَلَک عِقد ثریّا را
👳 @mollanasreddin 👳
هر روز یک نکتۀ ویرایشی
در واژههای پایانیافته به همزهای که پیش از آن حرف «ا» قرار دارد (الف ممدوده)، مانند آراء، اعضاء، انشاء، شهداء و ...، در فارسینویسی همزه حذف میشود. پس مینویسیم:
🔸 عفو و بخشش را از سیدالشهدا بیاموزیم.
🔸شمارش آرا تا فردا ادامه دارد.
🔸 زنگ انشا، زنگ تفریح بود!
👈 و در حالت اضافه، بهتر است «ی» میانجی به آنها اضافه کنیم، مانند: آرای مردم، اعضای بدن، انشای خوب.
#غلط_ننویسیم
#نکته_ویرایشی
👳 @mollanasreddin 👳
4_5999162438757389161.mp3
زمان:
حجم:
9.93M
#موسیقی_بیکلام
بیا باور کنیم دنیا هنوز هم مثل شب زیباست
زمینش هست،خدایش مهربان باما،
چقدر از غم سرودیم و چقدر باغصه سر کردیم!
رهایش کن،کمی بگذر
بیا باور کنیم دنیا ،برای زندگى زیباست!
👳 @mollanasreddin 👳
#طنز_جبهه
بین ما یکی بود که چهره ی سیاهی داشت!اسمش عزیز بود. توی یه عملیات عزیز ترکش به پایش خورد و فرستادنش عقب. بعد از عملیات یهو یاد عزیز افتادیم. قصد کردیم به عیادتش برویم. با هزار مصیبت آدرسش را در بیمارستانی پیدا کردیم و چند کمپوت گرفتیم و رفتیم سراغش. پرستار گفت که توی اتاق ١١٠ است. اما در اتاق ١١٠ سه مجروح بستری بودند که دو تایشان غریبه بودند و سومی سر تا پایش پانسمان شده بود و فقط چشمانش پیدا بود. دوستم گفت: «اینجا که نیست ، برویم شاید اتاق بغلی باشد!» یک هو مجروح باند پیچی شده شروع کرد به وول وول خوردن و سر و صدا کردن. گفتم: «بچهها این چرا این طوری میکند. نکنه موجیه؟» یکی از بچهها با دلسوزی گفت: «بندۀ خدا حتماً زیر تانک مانده که این قدر درب و داغان شده!» پرستار از راه رسید و گفت: «عزیز را دیدید؟» همگی گفتیم: «نه کجاست؟» پرستار به مجروح باند پیچی شده اشاره کرد و گفت: «مگر دنبال ایشان نمیگردید؟» همگی با هم گفتیم: «چی؟ این عزیزه!؟» رفتیم سر تخت. عزیز بدبخت به پایش وزنه آویزان بود و دو دست و سر و کله و بدنش زیر باندهای سفید گم شده بود. با صدای گرفته و غصهدار گفت: «خاک تو سرتان. حالا مرا نمیشناسید؟» یهو همه زدیم زیر خنده. گفتم: «تو چرا این طوری شدی؟ یک ترکش به پا خوردن که این قدر دستک و دمبک نمیخواد!» عزیز سر تکان داد و گفت: «ترکش خوردن پیشکش. بعدش چنان بلایی سرم آمد که ترکش خوردن پیش آن ناز کشیدن است!» بچهها خندیدند. آنقدر به عزیز اصرار کردیم تا ماجرای بعد از مجروحیتش را تعریف کرد:
- وقتی ترکش به پام خورد مرا بردند عقب و تو یک سنگر کمی پانسمانم کردند و رفتند بیرون تا آمبولانس خبر کنند. تو همین هیس و بیس یک سرباز موجی را آوردند انداختند تو سنگر. سرباز چند دقیقهای با چشمان خونگرفته بر و بر نگاهم کرد. راستش من هم حسابی ترسیده بودم و ماستهایم را کیسه کرده بودم. سرباز یهو بلند شد و نعره زد: «عراقی پست فطرت میکشمت!» چشمتان روز بد نبیند، حمله کرد بهم و تا جان داشتم کتکم زد. به خدا جوری کتکم زد که تا عمر دارم فراموش نمیکنم. حالا من هر چه نعره میزدم و کمک میخواستم کسی نمیآمد. سربازه آن قدر زد تا خودش خسته شد و افتاد گوشهای و از حال رفت. من فقط گریه میکردم و از خدا میخواستم که به من رحم کند و او را هر چه زودتر شفا بدهد. بس که خندیده بودیم داشتیم از حال میرفتیم. دو مجروح دیگر هم روی تختهایشان دست و پا میزدند و کِرکِر میکردند. عزیز نالهکنان گفت: «کوفت و زهر مار هرهر کنان؟ خنده دار ِ؟ تازه بعدش را بگویم. یک ساعت بعد به جای آمبولانس یک وانت آوردند و من و سرباز موجی را انداختند عقبش. تا رسیدن به اهواز؛ یک گله گوسفند نذر کردم که او دوباره قاطی نکند. تا رسیدیم به بیمارستان اهواز دوباره حال سرباز خراب شد. مردم گوش تا گوش بیمارستان بودند و شعار میدادند و صلوات میفرستادند. سرباز موجی نعره زد: «مردم این مزدور عراقیه. دوستان مرا کشته!» و باز افتاد به جانم. این دفعه چند تا قلچماق دیگر هم آمدند کمکش و دیگر جای سالم در بدنم نماند. یک لحظه گریه کنان فریاد زدم: «بابا من ایرانی ام، رحم کنید.» یک پیرمرد با لهجۀ عربی گفت: «آی بیپدر، ایرانی هم بلدی، جوانها این منافق را بیشتر بزنید!» دیگر لَشَم را نجات دادند و اینجا آوردند. حالا هم که حال و روز مرا میبینید.» پرستار آمد تو و با اخم و تَخم گفت: «چه خبره؟ آمدهاید عیادت یا هِرهِر کردن. ملاقات تمامه. برید بیرون!» خواستیم با عزیز خداحافظی کنیم که ناگهان یک نفر با لباس بیمارستان پرید تو و نعره زد: «عراقی مزدور، میکشمت!» عزیز ضجه زد: «یا امام حسین. بچهها خودشه. جان مادرتان مرا از اینجا نجات بدهید!»
👳 @mollanasreddin 👳
میپرسی چه وقت بازمیگردم؟
نمیدانم
و ایکاش میدانستم!!!
باران شبانه بر کوهستان
تالابهای پاییزی را جاری میکند
پس کِی، ما با هم
زیر پنجرهی غربی شمع روشن میکنیم
تا من ماجرای این باران شبانه را
در گوشات نجوا کنم...
#لی_شانگ_یین
👳 @mollanasreddin 👳
🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂
🍃
چند تا ضرب المثل با معنی
▪️در خانه مور،شبنمی طوفانست!
معنی :
بلای کوچک برای فقیر بزرگ است
▪️فقیر ، در جهنم نشسته است !
معنی :
هر چه از دست تهی دست برود می گوید : به جهنم.
▪️درخت هر چه پر بارتر باشد شاخه هایش پایین تر می آید !
معنی :
یک انسان واقعی هر چه از نظر مقام و معنا بالاتر برود متواضع تر میشود .
▪️سر بزرگ، بلای بزرگ داره
معنی :
مانند هرکه بامش بیش برفش بیشتر
▪️گرگِ دهن آلوده ی یوسف ندریده
معنی :
کسی که کاری نکرده و مردم او را فاعل آن کار می شناسند و بد نامش می کنند
▪️کور خود و بینای مردم
معنی :
عیب خود را نمی بیند ولی عیب دیگران را می بیند
🍃
🌺🍃
👳 @mollanasreddin 👳
هدایت شده از حاج ابوذر بیوکافی
14.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #ریل
🍃 رجزخوانی حضرت زینب (س) در شام؛
به خدا سوگند یاد ما محو شدنی نیست
🔉 #نوحه | فَواللهِ لا تَمْحُو ذِکرَنا
🎙 با نوای #حاج_ابوذر_بیوکافی
♾ مشاهده و دریافت با کیفیتهای مختلف
🎵 فایل صوتی قطعه
🖌 متن شعر
📆 سهشنبه ۱۰ مرداد ۱۴۰۲
🕌 آستان مقدس حضرت فاطمه اُخریٰ (س)
🏴 هیأت ثاراللّٰه (ع) رشت
✨ #حضرت_زینب_س
#مقاومت #سوریه
🇮🇷 کانالرسمیحاجابوذربیوکافی
▫️ AbozarBiukafi_ir
مهربانی را بکار
بالای هر زمینی و زیر هر آسمانی!
و اگر جای دانههایی که کاشتی را فراموش کردی،
روزی باران، جایشان را به تو نشان خواهد...
صبحتون بخیر❤️
👳 @mollanasreddin 👳
#تیکه_کتاب
برای آزمایش لیاقت یک فرد باید چنین کنید: مانعی در برابر همهی آنچه دلش میخواهد، یا هرآنچه در پیش میگیرد قرار دهید. اگر واقعا لیاقت داشته باشد مانع را از سر راه برمیدارد یا از کنارش راهی پیدا میکند.
📕 سرخ و سیاه
👤 #استاندال
👳 @mollanasreddin 👳
#دیالوگ_های_ماندگار
در سريال معلم دهكده، نامزد معلم
ازش میپرسه:
شما كه قاضی بوديد چرا شغلتو
رها كردی و معلم شدی؟؟
جواب ميده:
چون وقتی به مراجعينم و مجرمينی
كه پيش من میاومدند دقت میکردم
میديدم كه اونها کسایی هستند كه
یا آموزش نديدهاند و يا آموزش درستی
نديدهاند و به خودم گفتم:
به جای پرداختن به شاخ و برگ بايد
به اصلاح ریشه بپردازیم.
و ما چقدر به معلم دانا بیش از قاضی
عادل نیازمندیم...
"علی قاضی نظام"
👳 @mollanasreddin 👳
#حکایت
✍️ از کتاب اربعين سيد عظيم الشأن قاضی سعيد قمی منقول است که از شيخ بهايی نقل می فرمايد که شيخ فرمود :
🖌 «رفيقی در قبرستان اصفهان داشتم که هميشه بر سر مقبره ای مشغول عبادت بود و شيخ هر از گاهی به ديدنش می رفته. روزی از او سئوال می کند : از عجائب قبرستان چه ديده ای؟
🖌 گفت : روز قبل ، در قبرستان جنازه ای را آوردند و در اين گوشه دفن کردند و رفتند. هنگام غروب ، بوی بدی بلند شد و مرا ناراحت کرد. چنين بوی بدی در تمام عمرم استشمام نکرده بودم. ناگاه هيکل موحشه و مُظلَمه ای همانند سگ ديدم که بوی بد از او بود. اين صورت ، نزديک شد تا بر سر آن قبر ناپديد گرديد.
🖌 مقداری گذشت. بوی عطری بلند شد که در عمرم چنين بوی خوشی نشنيده بودم. در اين هنگام صورت زيبا و دلربايی آمد و بر سر همان قبر ، محو شد. (اينها عجائب عالم ملکوت است که به اين صورتها ظاهر می شود.) مقداری گذشت. ديدم صورت زيبا از قبر بيرون آمد. ولی زخم خورده و خون آلود است.
🖌 گفتم : پروردگارا ؛ به من بفهمان اين دو صورت چه بود. به من فهماندند که آن صورت زيبا اعمال نيکش بود و آن هيکل موحشه ، کارهای بدش. و چون افعال زشتش بيشتر بود، در قبر انيسش همان است. تا چه زمانی پاک شود و نوبت صورت زيبا برسد.»
📖 معاد ؛ آیت الله شهید دستغیب (ره)
👳 @mollanasreddin 👳
2.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تنهایی
خیلی بهتر از احساس تنهایی ست !
میدانید چه میخواهم بگویم !؟
درد نداشتن آدمها
خیلی قابل تحمل تر از داشتن
یک نفر از جنس نفهمیدن است !
#نازیلا_زارع
👳 @mollanasreddin 👳