eitaa logo
ملانصرالدین👳‍♂️
248.7هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
1.6هزار ویدیو
60 فایل
🔹تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/vD91.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
شمعی بس است ظلمت آیینه خانه را رنگین شود ز یک گل خورشید، باغ صبح 👳 @mollanasreddin 👳
💎*بهترین تولید محتوای مهدوی مذهبی ●○●همراه با تصاویر گرافیکی HD 💎°ناب ترین دل نوشته های امام زمانی°♡ *جدید ترین عکس نوشته های مهدوی* 💎°مطالب معرفتی مهدویت°◇ ¤حدیث گرافی¤ 🔹️باید تا میتوانیم ناشر عشق و معرفت به امام زمان باشیم.🔹️ 💙 در کانال *صراط المهدی* با ما همراه باشید : ┄┅═✧❁🔹️💎🔹️❁✧═┄ https://eitaa.com/joinchat/2922905726C5bdfe69692 ┄┅═✧❁🔹️💎🔹️❁✧═┄
🌟🌙🌙🌟 ⭕️✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی راننده تاکسی گفت: میدونی بهترین شغل دنیا چيه؟ گفتم: چیه؟ گفت: راننده تاكسی. خنديدم. راننده گفت:جون تو. هر وقت بخوای ميای سركار، هر وقت نخوای نميای، هر مسيری خودت بخوای می‌ری، هروقت دلت خواست يه گوشه می‌زنی بغل استراحت می‌كنی، مدام آدم جديد می‌بينی، آدم‌های مختلف، حرف‌های مختلف، ديدم راست می‌گه، گفتم: خوش به حالتون. راننده گفت: حالا اگه گفتی بدترين شغل دنيا چيه؟ گفتم: چی؟ راننده گفت: راننده تاكسی و ادامه داد: هر روز بايد بری سركار، دو روز كار نكنی ديگه هيچی تو دست و بالت نيست، از صبح هی كلاچ، هی ترمز، پادرد، زانودرد، كمردرد. با اين لوازم يدكی گرون، يه تصادفم بكنی كه ديگه واويلا می‌شه، هر مسيری مسافر بگه بايد همون رو بری، هرچی آدم عجيب و غريب هست سوار ماشينت می‌شه، همه هم ازت طلبكارن. تابستون‌ها از گرما می‌پزی، زمستون‌ها از سرما كبود می‌شی. هرچی می‌دويی آخرش هم لنگی. به راننده نگاه كردم. راننده خنديد و گفت: زندگی همه چيش همين‌جوره. هم می‌شه بهش خوب نگاه كرد، هم می‌شه بد نگاه کرد. 👳 @mollanasreddin 👳
تا میل نباشد به وصال از طرفِ دوست سودی نَکُند حرص و تمنا که تو داری 👤 سعدی 🍁 💛🎼 ⌈ 👳 @mollanasreddin 👳
📘 شریک دزد و رفیق قافله !! کاروانی از تجار، پس از خرید مال التجاره عازم شهر و دیار خود شد. در میان کاروانیان مردی بود که از راهزنان، بسیار می‌ترسید و در طول راه اندیشه اینکه راهزنان به کاروان حمله کنند و مال التجاره‌اش را ببرند، همواره او را آزار می‌داد تا اینکه فکری به ذهنش رسید و از آن پس، هراس از راهزنان از دلش رخت بربست. چند روز بعد کاروان به گردنه خطرناکی رسید؛ گردنه‌ای که همه تجار از آن وحشت داشتند؛ زیرا می‌دانستند آنجا کمین‌گاه راهزنان است. شب هنگام هر کدام از تجار اموال ارزشمند خود را در جایی پنهان کردند. تاجر ترسو، با زیرکی نزد تک‌تک بازرگانان رفت و از مخفیگاه اموال آنها باخبر شد و حتی دوستانه آنها را راهنمایی کرد که اموال خود را کجا بگذارند. سپس نیمه‌های شب، آهسته از قافله جدا شد و به سمت کمین‌گاه راهزنان رفت و سراغ سردسته راهزنان را گرفت. آن‌گاه ناجوانمردانه مخفی‌گاه اموال تاجران را فاش کرد، به این شرط که راهزنان، اموال او را غارت نکنند و او را در غارت خود نیز شریک کنند. نزدیک صبح، راهزنان، بی‌رحمانه به قافله تجار حمله کردند و هر چه را یافتند، بردند؛ به جز اموال تاجر ترسو را. ساعتی بعد تاجر ترسو نزد حرامیان رفت و سهم خود را گرفت و با مهارت آن را مخفی کرد تا از چشم هم‌سفرانش ‌پنهان بماند. در طول راه بازرگانان مال باخته بی‌تابی می‌کردند، ولی تاجر ترسو با آرامش به راه خود ادامه می‌داد که این آرامش برای بازرگانان سؤال‌برانگیز شد تا اینکه سرانجام کاروان به شهر رسید. چند روز بعد که بازرگان ترسو و خائن اجناس خود را برای فروش آماده کرد، تجار با دیدن اجناس خود فهمیدند، فریب خورده‌اند و رفیق و همراه آنان، خود شریک دزدان بوده. به این ترتیب، چنین خیانتی، در قالب کلماتی، ضرب‌المثل خاص و عام شد. 👳 @mollanasreddin 👳
ما را به جز خیالت فکری دگر نباشد در هیچ سر خیالی،زین خوبتر نباشد. •| 👳 @mollanasreddin 👳
🍃🌸🍃🌸🍃🌸 وقتی دل سودایی می‌رفت به بستان‌ها بی خویشتنم کردی بوی گل و ریحان‌ها گَه نعره زدی بلبل گَه جامه دریدی گل با یاد تو افتادم از یاد برفت آن‌ها ای مهر تو در دل‌ها وی مهر تو بر لب‌ها وی شور تو در سرها وی سِرّ تو در جان‌ها تا عهد تو دربستم عهد همه بشکستم بعد از تو روا باشد نقض همه پیمان‌ها تا خارِ غم عشقت آویخته در دامن کوته نظری باشد رفتن به گلستان‌ها آن را که چنین دردی از پای دراندازد باید که فروشوید دست از همه درمان‌ها گر در طلبت رنجی ما را برسد شاید چون عشقِ حرم باشد سهل است بیابان‌ها هر تیر که در کیش است گر بر دلِ ریش آید ما نیز یکی باشیم از جمله قربان‌ها هر کاو نظری دارد با یار کمان ابرو باید که سپر باشد پیش همه پیکان‌ها گویند مگو سعدی چندین سخن از عشقش می‌گویم و بعد از من گویند به دوران‌ها 👳 @mollanasreddin 👳
بازجوپرسید:چرا شما به اعلی حضرت توهین کردید؟ - مگر من چه گفتم؟ مأمــور بــا کلــی من ومــن گفت:شــما گفتیــد که مــن به آقــای خمینی گفته ام پا روی دم سگ نگذارد ولی او گوش نکرد! - اســتغفرالله!مگــراعلی حضــرت ســگ اســت که شــما اینطــوری فکر کردید؟ رئیس ســاواک که دید پس زبان جناب صمصام برنمی آید دســتور صد ضربــه شــاق داد. جنــاب صمصــام بلنــد شــد و گفــت:مــن از خاندان رســول الله هســتم.تمــام اجــدادم اهــل خیر و بخشــش بودنــد.من هم به تأســی از ایشــان پنجاه تا از این شــاقها را به خود این آقای رئیس میبخشــم. الباقی را هم بین خودتان تقســیم کنید. البته برای اینکه دل این اسب هم نشکند دوضربه هم به اسبم بزنید. وقتــی رئیــس ســاواک دیــد، ســید،اورا هم ردیــف اســبش کرده اســت،عصبانی گفت:سریعتر حکم را اجرا کنید. 👳 @mollanasreddin 👳
📚 تنبیه غلام آورده اند که یکی از بازرگانان بغداد با غلام خود در کشتی نشسته و به عزم بصره در حرکت بودند. در همان کشتی بهلول و جمعی دیگر نیز بودند. غلام از تلاطم دریا وحشت داشت و مدام گریه وزاري می کرد. مسافران از گریه و زاري آن غلام به ستوه آمدند و از آن میان بهلول از صاحب غـلام خواسـت تـا اجازه دهد به طریقی آن غلام را ساکت نماید. بازرگان اجازه داد. بهلول فوري امر نمود تـا غـلام را بـه دریا انداختند و چون نزدیک به هلاکت رسـید او را بیـرون آوردنـد. غـلام از آن پـس در گوشـه اي از کشتی ساکت و آرام نشست. اهل کشتی از بهلول سوال نمودند در این عمل چه حکمت بود که غلام ساکت و آرام شد؟ بهلول گفت : این غلام قدر عافیت این کشتی را نمی دانست و چون به دریا افتاد فهمید که کـشتی جـاي امن و آرامی است. به قول سعدیِ جان: قدر عافیت کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید 👳 @mollanasreddin 👳
لبخند کُن معاوضه با جان شهریار تا من به شوق این دَهَم و آن ستانمت 👤 شهریار 🌿 👳 @mollanasreddin 👳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هر روز 🌸🍃 که چشم می‌گشایی یعنی قرار است که باشی یعنی هنوز فرصت داری تا زندگی کنی و هر روز می‌تواند آغازی نو باشد امروزتون پر از اتفاقهای قشنگ🌺 👳 @mollanasreddin 👳
این زندگی و زنده ماندن بر چه قیمت است! وقتی که بر ما هر قدم راهش مصیبت است! دنیا فقط دارد سرم را شیره میمالد خوشا کسی که در پی کشف حقیقت است ... با چشم بسته می توان دید و شنید و گفت! شاید تمامِ مشکل دنیا بصیرت است! از کرده و نا کرده ی ما هم فراری نیست حتما که دادستان ما دست طبیعت است روزی اگر به سر خیال خوش گزیده ای یک روز دیگر نوبت فسخ عزیمت است بگیر تقاصت را از این دنیا به خنده ای "یک موی از خرس کندن هم غنیمت است" 👳 @mollanasreddin 👳
زمانه فرصت پروازم از قفس ندهد وگرنه ما هنر رقص بال و پر دانیم 👳 @mollanasreddin 👳
ما چون ز دری پای کشیدیم کشیدیم امید ز هر کس که بریدیم،بریدیم دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند از گوشهٔ بامی که پریدیم، پریدیم رم دادن صید خود از آغاز غلط بود حالا که رماندی و رمیدیم، رمیدیم کوی تو که باغ ارم روضهٔ خلد است انگار که دیدیم ندیدیم، ندیدیم سد باغ بهار است و صلای گل و گلشن گر میوهٔ یک باغ نچیدیم، نچیدیم سر تا به قدم تیغ دعاییم و تو غافل هان واقف دم باش رسیدیم، رسیدیم وحشی سبب دوری و این قسم سخن‌ها آن نیست که ما هم نشنیدیم ، شنیدیم. •| |•🌿🌙 👳 @mollanasreddin 👳
🌸 جز کوی تو،دل را نَبُوَد منزل دیگر گیرم که بُود کویِ دگر، کو دلِ دیگر؟! 👤 👳 @mollanasreddin 👳
📕 🔻از درون مرا می کشد از بیرون شمارا در مورد كسانی گفته می شود كه با سیلی صورت خود را سرخ نگه می دارند و مورد رشك و حسد دیگران واقع می شوند . آورده اند كه ... مردی دهاتی به شهر آمد یك نفر از دوستان شهری او كه دختری بسیار زشت داشت با همكاری دو سه نفر از دوستان خود، اطراف او را گرفتند و با تشویق و ترغیب های بسیار ،دخترك را به عقد زناشویی او در آوردند . دهاتی وقتی فهمید چه حقه ای به او زده اند كه كار از كار گذشته بود. پس تن به قضا داد و او را پذیرفت . دو روز بعد همسرش را سوار الاغش كرد و به سوی ده روان شد زن چون شهری بود، چادری زرق و برق دار بر سر داشت و كفش پاشنه بلند پوشیده بود و قروفری تمام عیار از خود نشان می داد . این وضعیت ظاهری او ،توجه دهاتی ها را به خودش جلب كرد و اتفاقا چون از نظر قد و قامت هم، بلند و كشیده بود، بیشتر نظرها را به سوی خود جلب می كرد . او چون در كوچه های دهكده بارویی گرفته و صورتی پوشیده حركت می كرد ،كسی نمی توانست چهره اش را ببیند و همگان خیال می كردند كه صورتش هم، مثل اندامش نیكوست! اتفاقا روزی با شوهرش و جمعی از اهالی ده ،مطابق معمول روی سكوی دكان بقالی، نشسته بود و سرگرم خوردن چای بود كه زن را با همان چادر قروفری دید كه از آنجا می گذرد و دو سه نفری از جوانهای اوباش ده هم به دنبالش روان هستند . ظاهر جذاب و سر وضع دلفریب زن، تعدادی از دهقانان دیگر را هم كه آنجا نشسته بودند جلب كرده بود و سر و كله همه به طرف او كشیده می شد. شوهر وقتی آن عده جوان را در تعقیب زن خود روان دید و دل اطرافیان خود را هم،از كف رفته مشاهده كرد ،بی اختیار از جای برخاست و چادر از سرش كشید و چهره زشت و پر آبله و سرطاس و كم موی او را در معرض تماشای آن جمع گذاشت و گفت:شما را به خدا، ببینید و دقت كنید كه چگونه او از درون مرا می كشد از بیرون شما را ! از درون مر‌ا‌ میکشد از بیرون شمارا 👳 @mollanasreddin 👳
محبت تو اگر با من دروغی از سر ناچاری‌ست دل از محبت من بردار، خیانت تو وفاداری‌ست 👳 @mollanasreddin 👳
‌ 📚داستان کوتاه به همسرم گفتم: «همیشه برای من سوال بوده که چرا تو همیشه ابتدا سر و ته سوسیس را با چاقو می‌زنی، بعد آن را داخل ماهیتابه می‌اندازی!» او گفت: «علتش را نمی‌دانم، این چیزی است که وقتی بچه بودم، از مادرم یاد گرفتم.» چند هفته بعد وقتی خانواده همسرم را دیدم، از مادرش پرسیدم که چرا سر و ته سوسیس را قبل از تفت دادن، صاف می‌کند. او گفت: «خودم هم دلیل خاصی برایش نداشتم هیچ‌وقت، اما چون دیدم مادرم این کار را می‌کند، خودم هم همیشه همان را انجام دادم.» طاقتم تمام شد و با مادربزرگ همسرم تماس گرفتم تا بفهمم که چرا سر و ته سوسیس را می‌زده، او وقتی قضیه را فهمید، خندید و گفت: «در سال‌های دوری که از آن حرف می‌زنی، من در آشپزخانه فقط یک ماهیتابه کوچک داشتم و چون سوسیس داخلش جا نمی‌شد، مجبور بودم سر و ته آن را بزنم تا کوتاه‌تر شود...همین!» ما گاهی به چیزهایی آداب و رسوم می‌گوییم که ریشه‌ی آن اتفاقی مانند این داستان است. 👳 @mollanasreddin 👳
حال ما با دود و الکل جا نمیاید رفیق.... زندگی کردن به عاشق ها نمیاید رفیق.. روحمان آبستن یک قرن تنها بودن است.... طفل حسرت نوش ما دنیا نمیاید رفیق.... دست هایت را خودت"ها"کن اگر یخ کرده اند... از لب معشوقه هامان "ها"نمیاید رفیق... هضم دلتنگی برای موج آسان نیست... آب دریا بی سبب بالا نمیاید رفیق... یا شبیه این جماعت باش یا تنها بمان... هیچکس سمت دل زیبا نمی آید رفیق. ..! 👳 @mollanasreddin 👳
هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود هرگز از یاد من آن سرو خرامان نرود از دِماغِ منِ سرگشته خیالِ دهنت به جفای فلک و غصه‌ی دوران نرود در ازل بست دلم با سر زلفت پیوند تا ابد سر نکشد وز سر پیمان نرود هرچه جز بار غمت بر دل مسکین من است برود از دل من، وز دل من آن نرود آن چنان مهرِ تواَم در دل و جان جای گرفت که اگر سر برود، از دل و از جان نرود گر رود از پیِ خوبان، دل من معذور است درد دارد، چه کند کز پی درمان نرود؟ هر که خواهد که چو حافظ نشود سرگردان دل به خوبان ندهد، وز پی ایشان نرود 👳 @mollanasreddin 👳
📚 🔹 روزی شاگردان نزد حکيم رفتند و پرسيدند: استاد، زيبايي انسان در چيست؟ استاد دو کاسه آورد و گفت: به اين دو کاسه نگاه کنيد 👇 اولی از درست شده و درونش زهر است و دومي کاسه اي است و درونش آب گواراست، شما کدام را مي خوريد؟ 🔹 شاگردان جواب دادند: کاسه گلی را. حکيم گفت: آدمی هم همچون اين کاسه است، آنچه که آدمی را زيبا می کند، درونش و اخلاقش است. در کنار صورتمان بايد سيرتمان را زيبا کنيم. 👳 @mollanasreddin 👳
آخونــدی دربــاری بــود. به خاطــر منافــع خــودش روی منبــر از شــاه و خاندانــش تعریــف و تمجید میکرد. موقعی که حســنعلی منصور را ترور کردنــد، بــالای منبر اول شــروع کرد به دعا برای شــاه و خانــدان او.بعد آرام آرام رفت سراغ حسنعلی منصور و با آب وتاب شفای او را از خداوند طلب کرد. جناب صمصام که با آنقد وقامت کوچک پای منبرش نشســته بود،بلنــدشــد وفریــاد زد:یاشــیخ،تو که همه رادعا کــردی،پس برای خرمن هم دعا کن! هیچکس نتوانســت جلوی خندهاش را بگیرد. آن روحانی اما سریع آمد پایین وتا چند وقت آفتابی نشد. 👳 @mollanasreddin 👳
عشق تو بسم بود، که این شعله بیدار روشنگر شب‌های بلند قفسم بود.. شبتون به مهر 🌙💫 👳 @mollanasreddin 👳
دل را به صفای صبح پیوند بزن بر پایِ شب سیاهِ غم ، بند بزن هرچند که دلسوخته‌ای، چون خورشید بر شوخی روزگار لبخند بزن سلااااام صبح بخیر 👳 @mollanasreddin 👳
عشق‌ در پشتِ‌ نگاهی‌ گُذرا ، گم‌ شده‌ بود مدتی در پسِ دیوارِ جفا ، گم‌ شده‌ بود رفت آرام محبت زِ دلِ هـر زن و مَرد پشتِ‌ یک‌ چهرهٔ‌ پُررنگ‌ و ریا گم‌ شده‌ بود همه، منظومهٔ‌ درد و غمِ‌ بی‌حدّ گشتند غزلِ ناب به شعرِ شعرا ، گم شده‌ بود لحظه‌ها رفت‌ زِ دست‌ و دلِ‌ مَردُم‌ افسوس آدمِ عاشقِ با مِهر و صفا ، گم‌ شده‌ بود دل ، گرفتار به زندانِ تعصب‌ها گشت بی‌جهتْ‌ بی‌گنه‌ و جُرم‌ و خطا گم‌ شده‌ بود شـادمـان باش ، بهــارِ دلِ حـامی آمد قاصدِ خوش‌خبر و بادِ صبا گم‌ شده‌ بود جام‌ها ، پُر زِ میِ عشقِ حقیقی گردند عشقِ نابی‌ که‌ زِ جان‌ و دلِ‌ ما گم‌ شده‌ بود ✍ 👳 @mollanasreddin 👳