یکی از صالحان، در خواب دید
پادشاهى در بهشت است
و پارسایى در دوزخ، پرسید :
«علت این درجات چیست،
زیرا اغلب مردم به خلاف این اعتقاد دارند.»
ندا آمد که این پادشاه
به دلیل ارادت به درویشان
به بهشت وارد شده است و این پارسا
به نزدیکی پادشاهان مشغول بود،
در نتیجه از اهالی دوزخ شده است .
دلقت به چکار آید و مسحى و مرقع
خود را زعملهاى نکوهیده برى دار
حاجت به کلاه برکى داشتنت نیست
درویش صفت باش و کلاه تترى
📚 منبع : گلستان
👳 @mollanasreddin 👳
چند جایگزین فارسی
غلبه 👈چیرگی
غلیان 👈جوشش
غنی 👈بینیاز، دارنده
غیظ 👈خشم
غبن 👈زیان
غائله 👈آشوب
غوغا 👈هیاهو، هنگامه
#غلط_ننویسیم
👳 @mollanasreddin 👳
شراب تلخ میخواهم که مردافکن بود زورش
که تا یک دم بیاسایم ز دنیا و شَر و شورَش
حافظ
👳 @mollanasreddin 👳
از امام محمد غزالی پرسیدند:
چگونه به این منزلت رسیدي؟
گفت:
هر چه ندانستم،
از پرسیدنش ننگ نداشتم
👳 @mollanasreddin 👳
"آب" مرواریدم را که عمل کردم،" تشنهٔ" نگاهش شدم.
محمد جاوید
#کاریکلماتور
👳 @mollanasreddin 👳
امروز كه جنگی نيست كه شهادتی باشد.
اين حرفها را با خود مرور ميكردم تا اينكه عبدالمهدی كاظمی با لباس سبز سپاه به جمع مدافعان حرم پيوست.
شهید عبدالمهدی کاظمی
#عاشقانه_شهدایی😍
👳 @mollanasreddin 👳
هدایت شده از قاصدک
.
#تربیت_با_کتاب
🏷 لایو رایگان به مناسبت هفته کتاب
💢 ویژه والدین، معلمان و مربیان تربیتی
🔷 معرفی بهترین کتابهای کودک و نوجوان درباره موضوعات مختلف با محوریت سوالات شما
🔶 از داستان درباره حجاب و دیگر مسائل مذهبی تا کتابهایی درباره فلسطین، قهرمانان ملی، طنز، تاریخ، کتابهایی برای جذب نوجوان به کتابخوانی و هر موضوع دیگری که شما سوال داشته باشید.
🏷 با ارائه حجتالاسلام اسفندیاری، کارشناس تربیتی و مروّج کتاب کودک و نوجوان
⏰ پنجشنبه یکم آذرماه، ساعت ۱۶
⭕️ برای اطلاعات بیشتر و ارسال سوالات، کانال باور را دنبال کنید.
📚 #هفته_کتاب_و_کتابخوانی
🔰 باور؛
خانه کنشگرانِ تربیت اسلامی.
🆔 @Bavar_tarbiat
هدایت شده از قاصدک
انگشتر هیات شهدای گمنام تهران💚
🔴زیر قیمت کل بازار😎
🟡بیش از۸سال#سابقه فروش💍
🔵 #سود شما سود ماست✨
🟢ارسال رایگان و سریع+ضمانت مرجوعی+هدیه😘📦
http://eitaa.com/joinchat/4067164162C323f980ba7
⚠️بیا و تخفیف ویژه و مسابقه رو از دست نده 👆😍
بی همگان به سر شود بی تو به سر نمی شود
داغ تو دارد این دلم جای دگر نمیشود
دیده عقل مست تو چرخه چرخ پست تو
گوش طرب به دست تو بی تو به سر نمی شود
مولانا
👳 @mollanasreddin 👳
آموختم که هیچ دارویی ،
نمی تواند همچون " اُمید "
آدمی را ایستاده نگه دارد
آموختم که هیچ چراغی جز حال خوب
امیدی روشن ، برای علاج دل بیچاره نیست
زندگی بیاورد ، عشق ببخشد. . .
👳 @mollanasreddin 👳
عیسی (ع) در کویی می گذشت،
یهودیان او را دشنام میگفتند و عیسی درحق ایشان دعای خیرمیگفت
یکی گفت:
ایشان دشنام می گویندو تو دعامیکنی؟
گفت:هرکس سرمایه ی خود خرج میکند.
👳 @mollanasreddin 👳
01 Pish Daramade Dashti [320].mp3
9.52M
آهنگ: پیش درآمد دشتی
از آلبوم: گنبد مینا
آهنگساز: پرویز مشکاتیان
تنظیم: محمدرضا درویشی
اجرا: اکستر سمفونیک تهران
👳 @mollanasreddin 👳
نشانی خدا را از صبح بگیر
از آواز گنجشک ها
از نگاه سنجابها
از کوچ چکاوکها و رقص برگها
درود👋
❤صبحتون باطراوت❤
👳 @mollanasreddin 👳
فردا که چشم بگشایم
از تپه ی رو به رو سرازیر خواهی شد
به آنسوی دامنه اما
و پنجرهام
برای ابد گشوده خواهد ماند
سپیده دم
زنبقها بیدار می شوند
غوطه ور در شبنم
و بوی آویشن و بابونه
از آغوشم خواهد گریخت
کجای این درهی پرسایه خوابیده بودیم
که جز صدای تیهوها
و بوی آویشن بر شانه هایم
چیزی را به یاد نمیآورم؟
همیشه دلهره ی گم شدنت را داشتم
یقین داشتم وقتی بیدار شوم
تو رفتهای
و زمین دیگرگونه میچرخد
یقین دارم اما
که خواب ندیده ام
که تو در کنارم بوده ای
که با تو سخن گفته ام
به سایه سار دره که رسیده ایم
تو ساقه ی مرزنگوشی زیر دماغمان گرفته ای
و دیگر
چیزی به یادم نمانده است
منوچهر آتشی
👳 @mollanasreddin 👳
روزی که مادرم مرد، در دفتر یادداشتم نوشتم
"یک بدبختی جدی در زندگی من رخ داد."
من بیش از یک سال پس از درگذشت مادرم رنج کشیدم.
اما یک شب در تپههای ویتنام در کلبه خوابیده بودم و خواب مادرم را دیدم. دیدم در کنار او نشستهام و صحبت جالبی با او داشتم.
او به نظر زیبا و جوان میرسید، موهایش بلند بودند.
نشستن در آنجا و صحبت با او آنقدر قشنگ بود که گویی او هرگز نمرده بود.
وقتی بیدار شدم ساعت ۲ صبح بود و قویا حس کردم که مادرم را هرگز از دست ندادهام.
این حس که مادر من هنوز با من است کاملا شفاف و واضح بود.
آن موقع فهمیدم این ایده که مادرم را از دست دادهام فقط یک فکر است.
در آن لحظه آشکار بود که مادرم همیشه در من زنده است.
در را باز کردم و بیرون رفتم.
تمام تپه در نور ماه آرام گرفته بود.
تپه پوشیده از بوتههای چای بود
و کلبه من در نیمه راه کوهپایه قرار داشت.
همچنانکه به آرامی در زیر نور ماه از میان ردیف بوتهها عبور میکردم متوجه شدم که مادرم هنوز با من است.
او نور ماه بود که مانند همیشه با من مهربان و ملایم بود، بسیار لطیف و شیرین، شگفت انگیز.
هر بار که پای من آن زمین را لمس میکرد میدانستم که مادرم با من است.
میدانستم که این بدن مال من نیست بلکه تداوم و امتداد زنده مادرم و پدرم و پدر بزرگ و مادر بزرگهایم و اجدادم است، تمام اجداد من.
آن پاهایی که آنها را پای "من" میدیدم در واقع پای "ما" بودند.
من و مادرم با هم رد پاهایی را در آن خاک نرم به جای میگذاشتیم.
از آن لحظه به بعد این فکر که مادرم را از دست دادهام دیگر وجود نداشت.
تمام کاری که باید میکردم، نگاه کردن به کف دستم، حس کردن نسیم بر روی صورتم، یا حس کردن زمین زیر پایم، بود،
تا به یاد بیاورم که مادرم همیشه با من است، همیشه در دسترس.
#تیچ_نات_هان
👳 @mollanasreddin 👳
زبان مادری از یادش رفته بود، نمی توانست با خودش حرف بزند.
#علیرضاجمشیدی
#کاریکلماتور
👳 @mollanasreddin 👳
🔹 من از زندگیای که دارم ناراضیام.
🔹 من از این زندگی که دارم ناراضیام.
🔹من از این زندگی، ناراضیام.
🔸 نکته
۱. گاهی برای اینکه دو «ی» پشت سر هم نیاید، میتوانیم پیش از واژۀ پایانیافته به «ی» (مانند «زندگی»)، صفت اشارۀ «این» یا «آن» بیاوریم. بهطوریکه، خواندن و تلفظ جملۀ اول بسیار راحتتر است و مشکل جملۀ دوم را ندارد.
۲. پیداکردن راه سوم گاهی سادهتر است و درستتر.
#غلط_ننویسیم
👳 @mollanasreddin 👳
#طنز_جبهه
استاد سرڪار گذاشتن بچهها بود. روزی از یڪی از برادران پرسید: «شما وقتی با دشمن روبهرو میشوید برای آنڪه ڪشته نشوید و توپ و تانڪ آنها در شما اثر نڪند چه میگویید؟»
✨آن برادر خیلی جدی جواب داد: «البته بیشتر به اخلاص برمیگردد والا خود عبادت به تنهایی دردی را دوا نمیڪند. اولاً باید وضو داشته باشی، ثانیاً رو به قبله و آهسته به نحوی ڪه ڪسی نفهمد بگویی: اللهم ارزقنا ترڪشاً ریزاً بدستنا یا پاینا برحمتڪ یا ارحمالراحمین»
✨طوری این ڪلمات را به عربی ادا ڪرد ڪه او باورش شد و با خود گفت: «این اگر آیه نباشد حتماً حدیث است» اما در آخر ڪه ڪلمات عربی را به فارسی ترجمه ڪرد، شڪ ڪرد و گفت:«اخوی غریب گیر آوردهای؟»
👳 @mollanasreddin 👳
#معرفی_کتاب
📚عنوان: سلطان عشق
✍️نویسنده: حسین پشنگ، مولانا جلال الدین محمد بلخی
ناشر: انتشارات فردوس
کتاب سلطان عشق، گزیدهای از ابیات گرانبهای مولانا جلالالدین محمد بلخی است که به کوشش حسین پشنگ جمعآوری شدهاند. در این کتاب اشعار زیبایی از دفترهای دوم تا ششم مولانا، ترجیعبندها و رباعیات، مثنوی معنوی و گزیدهای از ابیات دیوان شمس تبریزی وجود دارد که خواننده حین مطالعهی آن غرق لذت خواهد شد.
👳 @mollanasreddin 👳
انسان ممکن است با یک نفر بیست سال زندگی کند و آن شخص برایش یک غریبه باشد، میتواند با یک نفر بیست دقیقه وقت بگذراند و تا آخر عمر فراموشش نکند!
📖اگر خورشید بمیرد
👤 اوریانا فالاچی
👳 @mollanasreddin 👳
#ضربالمثل
«بازبان خوش، مار را از سوراخ بیرون میآورد!»
در زمانهای قدیم جنگلی بود خوش آب و هوا که اهالیاش به لهجه محلی «جینگیل» صدایش میکردند. بر اثر مرور زمان و فعل و انفعلات شیمایی و فعالیتهای بیولوژیکی و زاد و ولد حیوانات، تعداد جینگیلوندان بیش از حد نیاز شده و لانه و غار و آغل و طویله در جینگیل کمیاب شده بود. همه خانهها پر شده و جایی برای اسکان متولدان جدید نمانده بود. کار به جایی رسیده بود که حیوانات توی هم میلولیدند و شبها نصف اهالی جینگیل کفخواب و بغلخواب بودند و نصف دیگر سر شاخهها برای یک وجب جا تا صبح چینگ و چینگ میکردند. کمکم اوضاع بحرانی شد و کار به گیسکشی و نسلکشی کشید.
حیوانات به ناچار دست به دامن قانون جنگل شدند که مدتها مسکوت مانده بود. هرکس زورش بیشتر بود، لانه بهتر را برمیداشت. اگر صاحبلانه معترض میشد، فردا استخوانهای لیسزده و پَر و پشم ریختهاش را پشت لانه سابقش جارو میکردند. موشها سوراخ مارمولکها را به زور تسخیر میکردند. روباهها خودشان را در لانه موشها جا میکردند. گرگها شب به شب روباهها را بیخانمان میکردند و شیرها هم که از اول خانه مخصوص خودشان را داشتند. این وسط خرسها بدون سرپناه مانده بودند، به خاطر آیکیوی پایین و البته شاخص توده بدنی بالایشان.
مدتی به همین منوال گذشت تا عرصه به حیوانات تنگ شد. تنگ که بود، کلا بسته شد. برای همین گروهی از مورچهها تصمیم گرفتند رو به انبوهسازی بیاورند. دست به کار شدند و هر تنه درخت و زمین بایر و سوراخ و سنبهای که گیر میآوردند را سر و سامان میدادند و با آب دهانشان لانهای میساختند و به متقاضیان واگذار میکردند.
با توجه به پشتکار و روششان که فقط به تف مخصوص نیاز بود و بس، کارشان خوب گرفت و آنقدر خانه ساختند که از آن قدر بیشتر و روی دستشان باد کرد. این طوری شد که گروه دیگری از حیوانات آستین بالا زدند و راه افتادند برای این لانهها مشتری پیدا کنند. کار اینها نیز حسابی گرفت، حتی بیشتر از کار آنها. دلیل موفقیتشان هم زبان خوششان بود.
جوری برای پرکردن هر پسغولهای در جینگیل زبان میزدند که حتی مار با آن زبان نیشدارش را از سوراخش بیرون میکشیدند و خرسهای بیسرپناه را در لانه مارها جا میدادند. اینگونه بود که ضربالمثل «زبان خوش لانه یابان و لانه قالبکنندگان…، مار را از سوراخش بیرون میکشد و به جایش خرس را فرو میکند» ساخته و خلاصه شد.
👳 @mollanasreddin 👳
خار و میخك - قسمت ۱.mp3
7.73M
🎙#روایت_شب| تولد یک مبارز
🔸از دل محرومیتهای غزه، کودکی برخاسته که تقدیرش را به مقاومت گره زده است...
🖼 قسمت اول کتاب خار و میخک، نوشتۀ شهید یحیی سنوار
👳 @mollanasreddin 👳
#داستان_کوتاه
یک روز در حالی که به شدت گرسنه بودم وارد رستوران شدم و گوشهای نشستم، امیدوار بودم در فرصت غذا بتوانم کارهاى کامپيوتريم را هم انجام دهم، غذا را سفارش دادم و لپ تاپم را روشن کردم میخواستم شروع به کار کنم که ناگهان صدای بچگانهای مرا از جایم تکان داد:
➕ آقا شما پول خرد دارید؟
➖ ندارم، بچه...
➕ من فقط میخواهم یک نان بخرم.
➖ باشه خودم یک نان برای تو میخرم.
در صندوق پست الکترونیکی نامه های جدید زیادی داشتم و مشغول باز کردن و خواندن آنها بودم که صدا دوباره گفت:
➕ آقا، ممکن است کمی کره و پنیر هم برای من بگیرید میخواهم با نان بخورم.
➖ باشه اما مزاحم من نشو سرم شلوغه
غذای من را آوردند و برای آن پسر بچه هم غذا سفارش دادم خدمتکار از من پرسید که آیا او را از رستوران بیرون کند؟ مانع او شدم و گفتم اشکال نداره همین جا بمونه ، بعد از چند دقیقه پسرک که در مقابل من نشسته بود پرسید:
➕ آقا دارید چه کار می کنید؟
➖ نامه های الکترونیکیم را چک میکنم یعنی پیام هایی که دیگران از طریق شبکه اینترنت برای من ارسال کردند ، مثل نامه است اما از طریق اینترنت فرستاده می شود.
میدانستم او چیزی درباره اینترنت و حرفهایی که من میزنم نمیفهمد اما امیدوار بودم هر چه زودتر دست از سوال هایش بردارد و رهایم کند
➕ آقا شما شبکه اینترنت دارید؟
➖ بله در دنیای امروز اینترنت مهم است
➕ شبکه اینترنت چیست؟
➖ جایی است که در آنجا میتوانیم چیزهایی مثل خبر و کتاب را بخوانیم، موسیقی بشنویم، فیلم ببینیم و با دوستان جدیدی آشنا بشویم .... در این دنیای مجازی همه چیز وجود دارد !!
➕ مجازی یعنی چه؟؟
سعی می کردم با سادهترین کلمه ها به او توضیح بدهم هر چند که میدانستم زیاد متوجه نمی شود، فقط می خواستم بعد با آسودگی غذایم را بخورم
➖ چیزهای مجازی یعنی چیزهایی که نمیتوانیم آنها را لمس کنیم یا با حواسمان آنها را تجربه کنیم اما در همین دنیای مجازی میتوانیم به تخیلات خودمان باور داشته باشیم
➕ چقدر خوب من هم مجازی را دوست دارم
➖ ببینم پسر تو معنی مجازی را فهمیدی؟
➕ آره آقا من در دنیای مجازی زندگی میکنم
➖ مگر تو هم کامپیوتر داری؟
➕ نه اما دنیای من همین طور است مثل یک دنیای مجازی... مادرم هر صبح تا دیروقت بیرون از خانه کار می کند. من هر روز مواظب برادر کوچکم هستم و هر وقت گرسنه یا تشنه باشد من به او آب میدهم و به دروغ به او میگویم که آش است، پدرم خیلی وقت پیش زندانی شد، من قبلا فکر میکردم که خانواده یعنی جایی که همه باهم در یک خانه زندگی میکنند و غذای زیادی دارند، فکر میکردم که هر روز میتوانم به مدرسه بروم و دکتر بشوم... آقا این یک دنیای مجازی است نه؟؟
رایانهام را خاموش کردم و نتوانستم مانع ریختن اشک هایم بشوم ، پس از اینکه پسرک غذایش را خورد حساب کردم و پولی به او دادم، او لبخندی به من زد که در تمام زندگیم خیلی کم لبخندی مثل آن را دیده بودم، گفت:
➕ ممنونم آقا ... شما آدم خوبی هستید.
احساس کردم ما هر روز مدت زیادی در دنیای مسخره مجازی زندگی می کنیم اما به خیلی از حقیقتهای بیرحم اطراف توجهی نمیکنیم !!
👳 @mollanasreddin 👳
هر روز زندگی را دوباره از سر بگیر
بیخیال هر چیزی که تا به امروز نشد...
صبح بخیر
👳 @mollanasreddin 👳