به نام او
#آدمهای_خیلی_معمولی
تعارف که نداریم، مامان که میگفت، وقتی جلال (برادر شهیدم) یک هفته هر روز دیکتهاش را ۵ شده، برای جریمه کردنش، بدون دمپایی مجبورش کرده، برود توی حیاط و یک لنگه پا بایستد، با خودم میگفتم:« یعنی شهدا هم درسنخوان بودند یا فقط داداشِ ما از همانبچگی اینهمه شیطنت میکرده؟»
یا وقتی بابا تعریف میکند، هیچ کدام از گربههای محل از دستش در امان نبودند، علامت سوال بزرگ بالای سرم سبز میشود:« مگر شهیدا همانهایی نبودند که در خانوادهای مذهبی چشم به جهان گشوده و از همان بچگیشان سر به راه بوده و بچه مثبت به حساب میآمدند.»
اما هیچگاه برای پیدا کردن جواب سوالم پیش قدم نشدم. راستش خیلی دنبالش هم نبودم. تا اینکه دیروز در حوزهی هنری دعوت شدم به دیدن خانم مریم کاتبی.
مریم کاتبی کیست؟ از همان بالا شهرنشینهای ساکن خیابان نیاوران تهران، که خیلی هم اتفاقی و با اجبار مادرش پا گذاشته بود توی جنگ و تا به خودش بیاید دو تا خیابان بالاتر، کومله را از نزدیک حس کرده و ترسیده بود. وقتی گفت من میترسیدم فکر میکردم اشتباه شنیدهام. اما دوباره که جملهاش را تکرار کرد، دیدم، درست شنیدم! ترسیدهبود!
او ساده حرف میزند. خودمانی میگوید. موجود فضایی از آسمان آمده، نیست که اصرار کند همه شجاع بودند و از هیچ چیز نمیترسیدند. دور و برش همه نماز شب بخوان نبودند. او مثل بیشتر ماها از برنامههای تشریفاتی که فقط کمیت مهم است نه کیفیت بیزار است. از کتابهای دم دستی که فقط چاپ میشوند تا در فلان هفتهای آمار بدهند n تعداد کتاب چاپ کردهایم برای فرهنگسازی فراری است. از آدمهای از آن ورِ بوم افتاده که به زور میخواهند چیزی را دیکته کنند، دوری میکند.
همانلحظه در جلسه به نتیجه رسیدم اگر ۴ نفر مثل او خاطرات واقعیشان را تعریف میکردند، این همه به نظرمان آدمهای خوب، عجیب و غریب نمیآمدند. زودتر از اینها به نتیجه میرسیدیم، همین آدمهای خیلی معمولی دور و برمان هم میتوانند، کارهای بزرگی بکنند.
مریم کاتبی را همرزم احمد متوسلیان معرفی کردند. او چه شیرین و خودمانی واقعیتها را برایمان تعریف کرد. چه کم هستند آدمهای واقعی دور و برمان!
✍ #هانیه_پارسائیان
🆔 محفل نویسندگان منادی
https://eitaa.com/monaadi_ir