📌 نسخهپیچِ نصیحت
دیدن عُلما برایم ذوقناک است. یک بار گوشه صحن آزادی، هیبت یکیشان مرا گرفت؛ روی ویلچر نشسته بود.
قسمت کنجکاو وجودم مجبورم کرد جلوتر بروم؛ هر چه نزدیکتر رفتم، ابهتش کم نشد. حدسم درست از آب درآمد. حاج آقا قرائتی بود. فکر نمیکردم اینقدر متواضع نشسته باشد و به حرف زائرها گوش کند.
این طور موقعها مثل آدمهای دستپاچه، هر چه سوال داشتم، یادم رفت.
از قبل برای خودم نقشه کشیده بودم، به هر عالِمی رسیدم، یک لحظه معطل نکنم: «نصیحتی بکنید؟»
جوابی جمع و جور بگذارد کف دستم، شبیه قرص اسید فولیک، که عصاره ویتامینها را توی خودش جمع کرده باشد.مثل اسفناج خوردن ملوان زبل، بعد چند ثانیه، هر چه حال خوب است توی مغز استخوانم خانه کند.
همانجا وسط دستپاچگی، ناگهانی دلم خواست از امام سوال بپرسم! دلِ تنگم به ایوان طلا دوخته شد.
گیج و منگ، یک لنگه پا و اینهمه دور خود چرخیدنْ تقاص نپرسیدنهای ما از امام بود؟
نَمی به چشمم نشست. دلم خواست نصیحت امام را بخوانمْ به یک نفر شبیه خودم!
صفحه گوشی جلوی چشمم موج برداشت. حدیث امام جواد(ع) پیدا شد؛
آدم دلتنگی پرسیده بود: «میخواهم در دنیا و آخرت با شما باشم. چه کنم؟»
جوانترین امام نوشته بود: «زیاد سوره قدر بخوان؛ زیاد زبانت به استغفار بچرخد.»
دلم برای خودم آب شد. همیشه میخواستم طبیب دوار همین شکلی برایم نسخه بپیچد و من آن را روی چشم بگذارم. همین یک نصیحت بشود هزار قسمت و هر کدامش جذب یکی از مویرگهای وجودم شود.
زبانم برای نصیحت خواستن از حاج آقای قرائتی بسته شد. اگر دیدن یک عالِم، بی هیچ سوالی، این قدر ذوق دارد، نگاه به امام چه حالی دارد؟
#امام_جواد_علیهالسلام
✍ #کوثر_شریفنسب
به محفل نویسندگان منادی بپیوندید 👇
https://eitaa.com/monaadi_ir