به نام او
#ساکنین_طبقهی_بالا
✨اصرار دارد، میخواهد نوهاش دکتر شود؛ دخترک ۱۳ سالهای که نامش را کوثر سادات گذاشتهاند.
کوثر، دخترکی است با چشمان درشت و خوشرنگ که نمیدانم به قهوهای روشن تمایل دارد یا مشکی!
مادر و پدر کوثر، فهیمه و هادی، هر دو محجورند. او تنها فرزندِ این زن و شوهرِ مجنون است.
وقتی کتککاریها و دعواهایشان زیاد میشود، قیمها تصمیم میگیرند تا این دو از هم جدا شوند. حالا هادی طبقهی پایین یک خانه زندگی میکند و کوثر و مادرش ساکنینِ طبقهی بالا هستند.
✨مادرِ فهیمه به عنوانِ قیمِ فهیمه و کوثر تعیین شده. هر ماه با مراجعه به شعبه نفقهی کوثر را از حقوقِ پدرش دریافت میکند. اصرار هم دارد، میخواهد کوثر دکتر بشود و من باید به او کمک کنم. آنقدر توضیح میدهد که سرسام میگیرم. آخرِ حرفش این است که کوثر برای دکتر شدن باید به کلاسِ ریاضی برود و من هزینهی کلاس، آژانس رفت و آمدش را پرداخت کنم. به شرط آنکه گزارشِ پیشرفتِ تحصیلیاش را برایم بیاورد، برای ماه اول میپذیرم. بالاخره دست از سرم برمیدارد و میرود.
✨به فاصلهی یکماه، یکی دو بار دیگر هم میآید. یکبار درخواست خرید کامپیوتر دارد. دفعهی بعد بهانهاش خرید گوشیاست. و هر بار علتش را قبولی در کنکورِ پزشکی اعلام میکند. آن ورِ مادر بودنم میفهمد؛ دخترک برای درس خواندن بهانه میآورد. بچهای که بخواهد درس بخواند، نیازی به گوشی و کامپیوتر ندارد. نهایتاً برای خریدِ کامپیوتر هم موافقت میکنم. اما شرط میگذارم اول کارنامهی پیشرفتِ تحصیلیِ کوثر را برایم بیاورد. پیرزنِ بیسواد خوشحال از قولی که دادهام، گزارشِ مختصری هم در مورد شرایط خانهی کوثر میدهد. اینکه لباسشویی ندارد و باید با دست لباس بشورد. یا آنکه فاضلابشان بالا زده. همه را میشنوم و موکول میکنم به سرِ ماه.
✨اولِ ماه که میشود، پیرزنِ حرّاف آمده، اما سکوت کرده تا نوبتش برسد. نگفته میدانم در مسیرِ دکترشدنِ نوهاش اشکالی پیش آمده.
_ کارنامهی کوثر رو آوردم.
کاغذِ مچالهای را به سمتم میگیرد. به محض گرفتن و باز کردنِ کاغذ، شلیکِ خندهام به هوا بلند میشود. باورش سخت است، اما بعد از این همه تلاش نمرهی ریاضیاش شده، نیم!!
✍ #هانیه_پارسائیان
🆔 محفل نویسندگان منادی
https://eitaa.com/monaadi_ir