🖤 رانیا
رانیا جان، رانیای عزیز دل، رانیای صبور!
ماهم خواب بودیم، وقتی شوهر و فرزندانت رفتند. چشم باز نکردیم، ماندیم لا به لای رویاهای شیرینمان. شما را کشتند، مارا هم. وجدانمان مرده است، سالیان زیادیست که روی آن خاک پاشیدهایم.
آنقدر مشغول بودیم به کارهای خودمان که فراموش کردیم درد شما باید درد ما باشد، باید همهی دغدغهی ما باشد. مارا مشغول کردند رانیا جان! این ملت، فراموشکار نبود، ناشکر نبود. ناشکرش کردند، فراموشکاری را انداختند به جانش.
زمانی بود نه چندان دور، ملت ما آرزو داشت بوسنی را آزاد کند، شوروی را به کیش اسلام در بیاورد و در کاخ سفید نماز بخواند. حالا چه؟! باید بنشینیم کنار نزدیک ترین عزیزانمان و بگوییم بیا رای بده، تا کشوری که هفت هزار سال است ایران نام دارد، به لحافی چهل تکه تبدیل نشود.
رانیا جان! ما کم آوردهایم. این همه همه دم و دستگاه رسانهای، کافی نبود برای قانع کردن مغزهای سنگی برخی ها، تا با شما باشند، غمتان را بفهمند. هرچه گفتیم، گفتند تورم، گرانی، بیپولی! طعنه زدند چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است. حریمتان را با دهان های نجسشان شکستند و گفتند آنچه لایق خودشان بود. حواسمان را پرت کردند، غرق شدیم در کلمات ناچیزشان...
رانیا، خواهر بزرگترم! مارا ببخش. بزرگترهایمان درگیر مصلحتند. بارها التماسشان کردیم تا تلآویو را با خاک یکسان کنند، میگویند نمیشود. دست ما بسته است. نمیگذارند بیاییم، اگر ترسمان امانمان دهد و بگذارد.
رانیای درد کشیده، پارهی تن ما! ما در کارزار مجاز، قلیلیم. سگهای فارسی زبانشان، قلاده دریدهاند و حرفهایمان را در نطفه خفه میکنند. همت نکردیم در مَجازْ جایگاهی جهانی بسازیم، تا نالههایمان را شریک شویم باهم. تا بلند فریاد بزنیم. مجبوریم در زمین نحس حرامی ها بمانیم...
آه، رانیا! حرفی نمانده... مارا ببخش، برایمان دعا کن، همین!...
#سیاه_قلم
#زهرا_جعفری
🆔 محفل نویسندگان منادی
https://eitaa.com/joinchat/2328953113C3e644bfcef