eitaa logo
🟢توشه راه✅️
309 دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
6هزار ویدیو
30 فایل
مطالب نابببب بروززززوعکس زیبامفهومی وودلنوشته هاووو فروشگاه !! پاسخ گویی @montazarmohbby110 ⭕جهت ثبت سفارش ☝️☝️☝️ بزن روپیوستن کانال وگم نکنی😍 https://eitaa.com/montazarr1401 https://eitaa.com/ganbrynanwamahsolatorganek لینک کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
... ... با این ۴ عمل محبتمون به امام زمان ارواحنا فداه بیشتر میشه ... 😭❤️🤲 😭صلی الله علیک یا صاحب الزمان 🌸🍃 🍃 اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم ┅┅┅┅┄ اللهم عجل لولیک الفرج بحق حضرت سلام الله علیها 🤲 ┅┅┅┅┄
سلام ای شاه خراسان تویی چشم و چراغ خاک رسیده این رو‌ سیاهت تو را جان رو‌ بر نگردان (س)🥀 🕯 🥀
🌴 امام هادی علیه السلام 🌴 در روزگار حکومت متوکل ادعا کرد که دختر فاطمه زهرا سلام الله علیها است متوکل به او گفت: تو زن جوانی هستی و از زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله سالیانی گذشته است. آن زن گفت: رسول خدا دستش را بر بدن من کشیده است و از خداوند خواسته که هر سال جوانی ام را به من برگرداند و من این مطلب را تا به حال برای مردم اظهار نکردم. متوکل سران ابی طالب و فرزندان عباس و قریش را خواست و مشورت کرد آنها گفتند در فلان تاریخ زینب دختر حضرت فاطمه علیه السلام وفات یافته است ولی آن زن می گفت دروغ است . متوکل گفت: من از فرزندان عباس نیستم اگر نتوانم حجت و دلیلی نقض سخن این زن بیاورم. اطرافیان گفتند: امام علیه السلام را بخواه امید است که پاسخی داشته باشد. امام هادی علیه السلام به آن زن فرمود: بدن سلام الله علیها بر حرام است بنابراین اگر راست می گوئی داخل محوطه درندگان بشو. آن زن گفت: دیگران که در این مجلس مدعی هستند از فرزندان امام حسن و امام حسین علیهما السلام هستند داخل شوند. متوکل به حضرت علیه‌السلام گفت: شما خودتان داخل شوید. امام فرمود: ندارد، نردبانی آوردند و در محوطه ای که شش بود امام داخل شد پس از ورود امام تمام شیرها خود را به امام نزدیک کردند و امام بر سر آنها می‌کشید وزیر متوکل گفت: تا این خبر منتشر نشده، حضرت را خارج کن. متوکل گفت: ای ابوالحسن ما قصد سوئی نسبت به تو نداشتیم، فقط می خواستیم به گفته‌ات پیدا کنیم، دوست دارم که بیرون بیایی، امام هادی علیه السلام برخاست و به طرف نردبان حرکت کرد در حالی که همه شیرها خود را به لباس حضرت می‌مالیدند امام روی اولین پله نردبان که قرار گرفت متوجه شیرها شد و با دست اشاره کرد که بر گردند و شیر‌ها برگشتند، امام از محوطه شیران خارج شد و فرمود: هر کس می‌پندارد که از فرزندان فاطمه است، در این مکان برود متوکل به آن گفت: داخل محل شیران برو آن زن گفت: شما را به خدا دست نگه دارید من ادعای کردم، من دختر فلانی هستم ،تنگ‌دستی و فشار مرا به این کار وادار کرد. متوکل گفت: او را داخل محوطه شیران بیافکنند. در این هنگام مادر متوکل شفاعت کرد و او را نجات داد. 📚 منبع : بحار الانوار ج ۵۰ ص ۱۴۹ https://eitaa.com/montazarr1401
. 🛑 تقدیم به مولایی که هنوز غصه‌ی حضرت زینب سلام‌الله‌علیها را در دل دارد! 🔸 مقدّس اردبیلی می‌فرماید: "با عده‌ای از طلبه‌ها رفتم کربلا، زیارت اربعین! از بس که شلوغ بود، با خودم گفتم: با این طلبه‌ها داخل حرم نرویم، تا مزاحم زوّاری که از راه دور آمده‌اند، نشویم. بهتر است همین گوشه صحن بایستیم و زیارت بخوانیم. طلبه‌ها را دور خودم جمع کردم و با صدای بلند پرسیدم: این آقا طلبه‌ای که در راه، برای ما روضه می‌خواند، کجاست؟ گفتند: نمی‌دانیم کجا رفته است. در این اثناء، دیدم یک عربی مردم را کنار زد و به طرف من آمد و صدا زد: ملّا احمد مقدس اردبیلی او را می‌خواهی چه کنی؟ گفتم: می‌خواهم زیارت اربعین بخوانم. فرمود: بلندتر بخوان من هم گوش کنم. زیارت را بلندتر خواندم، یکی دو جا توجّه‌ام را به نکاتی ادبی داد که بلد نبودم. وقتی که زیارت تمام شد، به طلبه‌ها گفتم: این آقا طلبه پیدایش نشد؟ گفتند: آقا نمی‌دانیم کجا رفته است. یک وقت آن اقای عرب به من فرمود: مقدّس اردبیلی چه می‌خواهی؟ گفتم: یکی از این طلبه‌ها در راه، برای ما گاهی روضه می‌خواند، صدای خوشی دارد. نمی‌دانم کجا رفته، می‌خواستم این‌جا بیاید و برای ما روضه بخواند. آقای عرب به من فرمود: مقدّس اردبیلی می‌خواهی من برایت روضه بخوانم؟ گفتم: آری! آیا روضه خواندن بلدی؟ فرمود: آری! در این اثناء، دیدم عرب رویش را به طرف ضریح حضرت اباعبدالله الحسین علیه‌السّلام کرد و از همان اول با طرز نگاه کردنش به حرم، ما را منقلب کرد، 🔸 یک وقت صدا زد یا اباعبدالله! نه من و نه این مقدّس اردبیلی و نه این طلبه‌ها هیچ کدام یادمان نمی‌رود، از آن ساعتی که می‌خواستی از خواهرت علیهاالسلام جدا شوی! آن قدر با سوز گفت که من و طلبه‌ها و همه‌ی مردمی که شنیده بودند، به گریه افتادیم. همین دو کلمه کافی بود که مدت زیادی گریه کردیم! واقعا ساعت عجیبی بود! پس از مدتی صدایش را نشنیدم و سر را بالا گرفتم، دیدم کسی نیست. فهمیدم این عرب، مهدی زهرا عجّل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشّریف بوده است. 🤲 أللَّھُـمَ عجلْ فرجه و سهِّل مخرجه! یا صاحب الزمان! شما هم با ما دعا کنید!https://eitaa.com/montazarr1401