eitaa logo
🟢توشه راه✅️
280 دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
7.6هزار ویدیو
36 فایل
مطالب نابببب بروززززوعکس زیبامفهومی وودلنوشته هاووو فروشگاه !! پاسخ گویی @montazarmohbby110 ⭕جهت ثبت سفارش ☝️☝️☝️ بزن روپیوستن کانال وگم نکنی😍 https://eitaa.com/montazarr1401 https://eitaa.com/ganbrynanwamahsolatorganek لینک کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽؛ 💎 قنداقهٔ علیه‌السلام به سوی آسمان 👈 تمام فرشتگانی که به آمده بودند ، بعد از برگشتن در آسمانها ، به فرشتگانی که به مؤفق نشده بودند ، افتخار می‌کردند . آنان نیز از خداوند متعال را خواستار شدند . بخاطر همین خداوند دستور داد جناب جبرئیل را به آسمانها ببرد . 👈 از کتاب روایت شده که سلام‌الله‌علیها با حال گریه وارد مسجد و به خدمت صلی‌الله‌علیه‌و‌آله رسید و عرض کرد : ! را در گهواره گذاشتم و مدتی به آسیاب کردن دانه مشغول شدم و بعد نگاه کردم او را در گهواره‌اش ندیدم . او را گم کردم . 👈 در همان ساعت جناب نازل شد و عرض کرد : ! به سلام برسان و بگو چشمانش روشن و از نگران نباشد ، چیزی به او نرسیده و او از مقرّبان درگاه پروردگار عالم است . بی درنگ فرمود : جبرئیل کجاست ؟ 👈 عرض کرد : وقتی که با جمعی از فرشتگان جهت تهنیت به خدمت شما آمدیم و او را زیارت کردیم . بعد که فرشتگان به آسمان رفتند : و به فرشتگان دیگر افتخار نمودند که آنان را زیارت کرده‌اند . سپس فرشتگان دیگر عرض کردند : ! به ما هم اجازه بده را زیارت کنیم . به من دستور داد را به آسمان ببرم تا فرشتگان او را زیارت نمایند و الآن به گهواره اش برگرداندم . عرض می‌کند : ! هنگامی که گهواره را خالی دید ، در حال جزع و گریان خدمت پدرش آمد و عرض کرد : ! را گم کرده‌ام ؟! وقتی آمد و گفت : از نگران نباشید . 👈 بلافاصله پیامبر فرمود : جبرئيل کجاست . 👈 حال ، باید بیاندیشیم که هنگامی که در قتلگاه دنبال گم شده‌اش می‌رفت و می‌گفت : کجاست ، چه حالی پیدا کرده بود . { گلی گم کرده‌ام می‌جویم او را به هر گل می‌رسم می‌بویم او را اگر یابم گلم را در گلستان به آب دیدگان می‌شویم او را } https://eitaa.com/montazarr1401
👓 عکس رقیه و را ذخیره کنید و هر از چندی به آنان‌ بنگرید! این دو فرشته سال ۹۴ پدرشان شهید سجاد طاهرنیا را از دست دادند و با غم پدر، تنها تکیه‌گاهشان مادر مومن و استوارشان بود. مادر اما بعد از شهادت سجاد، بیمار شد و امروز خبر رحلتش منتشر شد. ما به این دو نازدانه چقدر مدیونیم که در این سن، به خاطر حفظ دین، پدر و مادرشان را از دست دادند. شهید طاهرنیا محمدسجاد را ندید ولی برایش نوشته‌ای گذاشت: ((سلام! با اینکه خیلی دوست داشتم ببینمت اما نشد. چون من صدای کمک خواستن بچه‌های شیعیان را می شنیدم و نمی توانستم به صدای کمک خواهی آنها جواب ندهم؛ از پدرتان راضی باشید، مادرتان را تنها نگذارید و گوش به فرمان امام خامنه‌ای باشید. پدری که همیشه به یادتان هست).
🌴 امام هادی علیه السلام 🌴 در روزگار حکومت متوکل ادعا کرد که دختر فاطمه زهرا سلام الله علیها است متوکل به او گفت: تو زن جوانی هستی و از زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله سالیانی گذشته است. آن زن گفت: رسول خدا دستش را بر بدن من کشیده است و از خداوند خواسته که هر سال جوانی ام را به من برگرداند و من این مطلب را تا به حال برای مردم اظهار نکردم. متوکل سران ابی طالب و فرزندان عباس و قریش را خواست و مشورت کرد آنها گفتند در فلان تاریخ زینب دختر حضرت فاطمه علیه السلام وفات یافته است ولی آن زن می گفت دروغ است . متوکل گفت: من از فرزندان عباس نیستم اگر نتوانم حجت و دلیلی نقض سخن این زن بیاورم. اطرافیان گفتند: امام علیه السلام را بخواه امید است که پاسخی داشته باشد. امام هادی علیه السلام به آن زن فرمود: بدن سلام الله علیها بر حرام است بنابراین اگر راست می گوئی داخل محوطه درندگان بشو. آن زن گفت: دیگران که در این مجلس مدعی هستند از فرزندان امام حسن و امام حسین علیهما السلام هستند داخل شوند. متوکل به حضرت علیه‌السلام گفت: شما خودتان داخل شوید. امام فرمود: ندارد، نردبانی آوردند و در محوطه ای که شش بود امام داخل شد پس از ورود امام تمام شیرها خود را به امام نزدیک کردند و امام بر سر آنها می‌کشید وزیر متوکل گفت: تا این خبر منتشر نشده، حضرت را خارج کن. متوکل گفت: ای ابوالحسن ما قصد سوئی نسبت به تو نداشتیم، فقط می خواستیم به گفته‌ات پیدا کنیم، دوست دارم که بیرون بیایی، امام هادی علیه السلام برخاست و به طرف نردبان حرکت کرد در حالی که همه شیرها خود را به لباس حضرت می‌مالیدند امام روی اولین پله نردبان که قرار گرفت متوجه شیرها شد و با دست اشاره کرد که بر گردند و شیر‌ها برگشتند، امام از محوطه شیران خارج شد و فرمود: هر کس می‌پندارد که از فرزندان فاطمه است، در این مکان برود متوکل به آن گفت: داخل محل شیران برو آن زن گفت: شما را به خدا دست نگه دارید من ادعای کردم، من دختر فلانی هستم ،تنگ‌دستی و فشار مرا به این کار وادار کرد. متوکل گفت: او را داخل محوطه شیران بیافکنند. در این هنگام مادر متوکل شفاعت کرد و او را نجات داد. 📚 منبع : بحار الانوار ج ۵۰ ص ۱۴۹ https://eitaa.com/montazarr1401