✍آتش بس...
مـــــــن ایــــــن راز نـــــگویم بــــا کــــــس
مــــــرا هــــمین درد خـــاموشی بــــــس...
ســـــالــــها نـــــشســـتم خــــــیره بـــه در
در چــــــنگِ ایـن نـــفسهای دلــواپس...
جــــــنگیــدم بـا خـــــودم قــــلبم دنــــیا
نـــــبود مــــرا حــــتی یـک نـفر از پــس...
گـــــلم را رقیـــــب خـــوار پــرپــر کــــــرد
ســـــــاقی بـــــده جــــامی فــــــریاد رس...
جـــهان مــیشکند هـر چــه خــوبی را
ای وصل همان به که ماندی نارس...
هــــمه عـــمرم بـا گـــریه مــیشد ســر
مـوی ســــفید آمـد پرچمِ آتش بس...
#منتظر✓💔
#دلنوشته
@montazer393
موج اگر موج است،باید ترکِ آرامش کند
هرچه ساحل سنگدلتر،بیشتر کوشش کند...
ساقیا جامِ مرا پیش از طلب لبریز کن
شاه را عیب است گر درویش از او خواهش کند...
این سخن بر تارک تاجِ سلیمان حک شده است
محترمتر میشود سلطان اگر بخشش کند...
زینت ظاهر کجا؛حسن خدادادی کجا
زشترو زیبا نگردد هرچه آرایش کند...!
آنکه در صلحاست با خود،با جهان در جنگ نیست
کاش میآموخت انسان با خودش سازش کند...
#فاضل_نظری
@montazer393
زیر باران بنشینیم که باران خوب است
گم شدن با تو در انبوه خیابان خوب است...
با تو بیخوابی و بیتابی و دل مشغولی
با تو حال خوش و احوال پریشان خوب است...
رو به رویم بنشین و غزلی تازه بخوان
اندکی بوسه پس از شعر فراوان خوب است...
موی خود وا کن و بگذار به رویت برسم
گاهگاهی گذر از کفر به ایمان خوب است...
شب خوبی است،بگو حال زیارت داری؟
مستی جادهی گیلان به خراسان خوب است...
نم نم نیمه شب و نغمهی عبدالباسط
زندگی با تو،کنار تو،بهقرآن خوب است...
#ناصر_حامدی
@montazer393
ندبه خوانیم تو را هر سحر آدینه
تو کدام آینهای؟صلّ علی آیینه...
تو کدام آینهای،ای شرفالشّمس غریب
که زد از دوریِ دیدارِ تو چشمم پینه...
از همه آینهها چشم رها کردهتری
می زنند آینهها سنگ تو را بر سینه...
لوح محفوظ خدا!آینهگی کن یک صبح
که جهان پر شده از آتش و کفر و کینه...
در همه آینهها نام تو را کاشتهایم
ندبه خوانیم تو را هر سحر آدینه...
#قزوه
@montazer393
تولدت_تو_آسمونا_مبارک
💔
روز تولدت شده, امّا ندارمت
پاییز تو را برده به یغما، ندارمت
رفتی و سالهاست نوشتم به خونِدل
روزت مبارک ای که در اینجا ندارمت
#نگین_نقیبی
۳۰ شهریور۱۴۰۰
کپیفقطباذکرنامشاعر
✒️ ͜͡❥᭄ @najvayebaran
دیدن روی شما کاش میسّر میشد
شام هجران شما کاش کهآخر میشد...
بین ما فاصلهها فاصله انداختهاند
کاش این فاصله با آمدنت سر میشد...
شهر ما بوی خدا داشت،دوباره ایکاش
با ظهورت نفس شهر معطّر میشد...
پاک میشد دل تاریک به لطفت ایکاش
مالک خانهء دل ساقی کوثر میشد...
طاقتم طاق شد از دوری دلگیر شما
جمعهء آمدنت کاش مقدّر میشد...
صبح و شب اهل دلی زمزمه میکرد ایکاش
پسری منتقم سینهء مادر میشد...
کاش میشد حرم از دست تو سیراب شود
دست تو یاور عبّاس دلاور میشد...
#ناشناس
@montazer393
جمعهها را همه از بسکه شمردم بیتو
بغض خود را وسط سینه فشردم بیتو...
بسکه هر جمعه غروب آمد و دلگیرم کرد
دل به دریای غم و غصه سپردم بیتو...
تا به اینجا که به درد تو نخوردم آقا
هیچ وقت از ته دل غصه نخوردم بیتو...
چارهای کن،گره افتاده به کار دل من
راهی از کار دلم پیش نبردم بیتو...
سالها میشود از خویش سؤالی دارم
من اگر منتظرم از چه نمردم بیتو...
با حساب دل خود هرچه نوشتم دیدم
من از این زندگیم سود نبردم بیتو...
گذری کن به مزارم به خدا محتاجم
من اگر سر به دل خاک سپردم بیتو...
#ناشناس
@montazer393
قسمت نشد که گاه بهگاهی ببینمت
حتی به قدرِ نیم نگاهی ببینمت...
تکلیفِ بیقراری این دل چه میشود؟!!!
اصلاً شما اگر که نخواهی ببینمت...
ایکاش یک سه شنبه شبی قسمتم شود
در راهِ جمکران سر راهی ببینمت...
یا که مُحَرَمی شود و بین کوچهای
در حالِ کارِ نصبِ سیاهی ببینمت...
آقا خدا نیاوَرَد آن روز را کهمن
سرگرم میشوم به گناهی ببینمت...
با این دلِ سیاه و تباهم چه دلخوشم
بر این خیالِ کهنهیِ واهی:ببینمت...!
دارم یقین که روزِ وصالِ تو میرسد
ذکرِ لبم شده که الهی ببینمت...
#محمد_رسولی
@montazer393
چشم آلوده کجا،دیدن دلدار کجا
دل سرگشته کجا وصف رخ یار کجا...
قصهی عشق من و زلف تو دیدن دارد
نرگس مست کجا همدمی خار کجا...
سرّ عاشق شدنم لطف طبیبانه توست
ورنه عشق تو کجا این دل بیمار کجا...
منّتی بود نهادی که خریدی ما را
رو سیه برده کجا میل خریدار کجا...
هر کسی را که پسندی بشود خادم تو
خدمت شاه کجا نوکر سربار کجا...
کاش در نافلهات نام مرا هم ببری
که دعای تو کجا عبد گنهکار کجا...
مِهر من گر که فتد در دل تو میفهمم
شهد دیدار کجا دوریِ از یار کجا...
به خدا چون دل زهرا نگران است دلم
یک شه تشنه لب و لشگر بسیار کجا...
کاش زینب نرسد کوفه بدون تو حسین
زینب خسته کجا کوچه و بازار کجا...
یاد گیسوی رقیه جگرم می سوزد
دست عباس کجا پنجهی اغیار کجا...
#قاسم_نعمتی
@montazer393
این جشنها برای من آقا نمیشود
شب با چراغ عاریه فردا نمیشود...
خورشیدی و نگاه مرا میکنی سفید
میخواستم ببینمت اما نمیشود...
شمشیرتان کجاست؟بزن گردن مرا
وقتی که کور شد گرهی وا نمیشود...
یوسف!به شهر بیهنران وجه خویشرا
عرضه مکن که هیچ تقاضا نمیشود...
اینجا همه منند،منِ بی خیالِ تو
اینجا کسی برای شما ما نمیشود...
آقا جسارت است ولی زودتر بیا
این کارها به صبر و مدارا نمیشود...
تا چند فرسخی خودم ایستادهام
تامرز یأس،تا به عدم،تا نمیشود...
میپرسم ازخودم غزلی گفتهای ولی
با این همه ردیف،چرا با نمیشود...؟!
#رضا_جعفری
@montazer393
درد فراق،ساده مداوا نمیشود
باید به هم رسید،وَ اِلّا نمیشود...
از شنبه بستهایم به جمعه دخیل اشک
تا تو نیایی این گره ها وا نمیشود...
هر شب به این امید که یک آن ببینمت
کوچه به کوچه می دَوَم اما نمیشود...
بیخود دلم خوش است به اشعار انتظار
این حرفها برای من آقا نمیشود...
یک گوشه چشم تو دل ما را ربود و برد
مجنونکه بی خود عاشق لیلا نمیشود...
مثل منِ گدا سر کویت زیاد هست
امّا کریم مثل تو پیدا نمیشود...
تنها تویی که واسطه ی فیض رحمتی
ورنه براتِ عفو من امضا نمیشود...
#علی_صالحی
@montazer393
صبح آمد و باغِ خانه را تَرگُل کرد
آغوش ِحیاط را پُر از سنبل کرد
ماه از تب و تاب ِخوابهایش افتاد
خورشید دمید و طبع ِشعرم گل کرد
#صفيه_قومنجانی