eitaa logo
🌟کانال منتظران کوچک⚘
1.7هزار دنبال‌کننده
679 عکس
1.9هزار ویدیو
29 فایل
گاهی بهش فکـــر کنیم... یک نفر سالهاست منتظر ماست؛ تا بهش خبـــر بدیم که ما آماده ایم ؛ که برگرده.. که بیاد.. 🍃اللــهم عجــل لولیکــــ الفــرج🍃 🌹تعجیل در #ظهور مولا #صلوات کانال ویژه محبان حضرت: @Akharin_khorshid313 تبادل: @tabadolmahdavi
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
منتظر کوچولو های عزیزم و عزاداران امام حسین علیه السلام🖤 میخواهیم از الان تا پایان و هر روز به امام حسین عزیز و مهربون💚 سلام بدیم و بخوانیم از شما التماس دعا داریم🤲 🏴 ▪️ @montazer_koocholo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏴 شهادت (ع)▪️ قسمت دوم: همه چیز داشت خوب پیش می‌رفت، ولی یزید حاکم کوفه 👑 حاضر نبود به جای خودش امام حسین بیاد و حاکم بشه😏 برای همین ابن‌زیاد رو فرستاد بره کوفه. ابن‌زیاد👿 از طرف یزید مأمور شد که بره کوفه و نذاره امام حسین پاش به کوفه برسه.😔 ابن‌زیاد و پدرش کسانی بودن که هرجا شورش می‌شد و مردم اعتراضی داشتن، ماموران رو می‌فرستادن تا معترضین رو ساکت‌شون کنه🤫 برای همین بود که خیلی‌ها حتی از اسمش هم می‌ترسیدن. 🤭 ابن‌زیاد به کوفه رسید و اولین کاری که می‌خواست بکنه این بود که مسلم رو پیدا کنه و سرش رو از بدنش جدا کنه.😨 مسلم که می‌دونست دیگه اون خونه امن نیست و همین الانه که ماموران ابن‌زیاد بیان سراغش😣 سریع از اون خونه بیرون رفت و توی خونه‌ی یه نفر دیگه از دوستانِ امام حسین علیه السلام پنهان شد. اسم اون دوستِ امام حسین "هانی" بود؛ پیرمرد مهربونی که عاشق پیامبر و خانواده‌ش بود.😍 ابن‌زیاد👿 هر چی دنبال مسلم گشت، پیداش نکرد، ولی دست رو دست نذاشت و مامورهاشو فرستاد توی شهر تا یکی‌یکی بزرگان شهر رو پیدا کنن و بهشون بگن اگر با مسلم بیعت کنن🤝 و بخوان با امام حسین علیه السلام دوست بشن و به یزید😈 اعتراض کنن، هم اونا رو می‌کشه، هم خانواده‌هاشونو!😦 با این تهدیدها، بزرگان کوفه حسابی ترسیدن و این طوری بود که مردم کوفه موندن وسط یه دوراهی. از یه طرف به مسلم قولِ بیعت داده بودن🤝 و از طرف دیگه از ابن‌زیاد 👿می‌ترسیدند.😦 ابن‌زیاد شروع کرد به تهدید و ترسوندن مردم. 😲به اون‌ها گفت یزید یه سپاه بزرگ فرستاده و به زودی می‌رسه به شهر شما و هرکدوم‌تون رو که طرفدار امام حسین💚 باشین رو می‌کشه.😬 ابن‌زیاد حتی هانی رو هم دستگیر کرد و برد.😦 مسلم وقتی دید اوضاع کوفه بهم ریخته و احتمال هم می‌داد که الان حتما امام حسین نامه✉️ را دیده و همراه زن و بچه و یارانش به سمت کوفه می‌آد 😔 تصمیم گرفت همراه مردم کوفه، قیام کنه✊ و ابن‌زیاد👿 رو فراری بده. مسلم به مردم خبر داد که توی مسجد🕌 جمع بشن، تا از اون‌جا برن کاخ ابن‌زیاد 😈و از شهر بندازنش بیرون. 😊 چهار هزار نفر اومدن به سمت مسجد🕌 و اون‌جا جمع شدن. مسلم براشون حرف زد و گفت حالا که شما برای امام حسین نامه✉️ نوشتین که بیاد، بیاین کمک کنین از شر این ابن‌زیاد ملعون👿 راحت شیم تا وقتی امام می‌یاد، مشکلی نداشته باشه😊 مسلم، رو به قبله ایستاد و شروع کرد به نماز خوندن. اون چهار هزار نفر هم پشت سرش ایستادن که نماز بخون، اما… . 🏴 شهادت مسلم ابن عقیل (ع)▪️▪️ @montazer_koocholo
25.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 🏴 🖤 🎤 گروه سرود ابن الرضا (امام جواد ع) 🎹 موسیقی: حسام ساروخانی نوازنده نی : سیدعلی حسینی 🖊شاعر:مصطفی کشاورز نصرتی 🎬 تهیه کننده و سرپرست : سیدکمال فلاح امینی 🏴 ▪️ @montazer_koocholo
17.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴 ▪️ 🏴 ورود کاروان امام حسین علیه السلام به کربلا 😔🏴 🎤 حاج محمود کریمی @montazer_koocholo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 📚عنوان: نامه های ماریه 📽قسمت: دوم 🍂🥀🍂🥀🍂🥀🍂 ماریه امروز هم با کمک کبوترش🕊 گندم از کاروان عاشورا برامون نامه فرستاده💌 این دختر کوچولو توی نامه دومش کلی برامون حرف زده؛ از آقای امام حسین 🌹 که دوست نداره زیر بار حرف زور یزید بره تا هم‌بازی شدن با رقیه کوچولو 😘و علی اصغر شش ماهه💚 🏴 🖤 @montazer_koocholo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
منتظر کوچولو های عزیزم و عزاداران امام حسین علیه السلام🖤 میخواهیم از الان تا پایان و هر روز به امام حسین عزیز و مهربون💚 سلام بدیم و بخوانیم از شما التماس دعا داریم🤲 🏴 ▪️ @montazer_koocholo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏴 شهادت (ع)▪️ قسمت سوم وقتی مسلم نمازشو خوند، و به پشت سر برگشت، دید به جز چند نفر، هیچ‌کس پشت سرش نیست! همه رفتن بودن! 😏در حقیقت فرار کرده بودن! مسلم تنها موند. 😞 مسلم همین طوری تنها داشت توی کوچه‌ها راه می‌رفت تا اینکه یه پیرزن 👵رو دید که در خونه‌ش نشسته. مسلم از اون پیرزن آب خواست. پیرزن هم رفت و برای ایشون آب اُورد. آب رو که خورد، نشست همون جا.🙂 پیرزن گفت: چرا به خونه‌ت نمی‌ری⁉️ مسلم برای پیرزن تعریف کرد که کیه و چه اتفاقی براش افتاده. پیرزن، زن مؤمنی بود که از ته دل عاشق امام حسین بود❤️ درو باز کرد و بهش گفت مسلم! بیا توی خونه‌ی من مخفی شو.😊 اون شب مسلم خونه‌ی اون پیرزن مهربون و شجاع موند، اما پسر پیرزن مثل مامانش شجاع نبود. وقتی فهمید مامانش مسلم رو توی خونه مخفی کرده، برای اینکه پولی 💰از ابن‌زیاد به جیب بزنه، به کاخ ابن‌زیاد رفت و مخفیگاه مسلم رو لو داد.😟 صبح فرداش تعداد زیادی از مامورهای ابن‌زیاد👿 به خونۀ اون پیرزن رفتن و مسلم رو دستگیر کردند.😦 وقتی دست‌بسته اونو داشتن به کاخ ابن‌زیاد می‌بردن، قطره اشکی از کنار چشمش سرازیر شد.😢 مسلم ناراحته نامه‌ای ✉️بود که برای امام حسین نوشته بود و بهش گفته بود مردم این‌جا قراره باهات بیعت کنن🤝 در حالی که مردم کوفه ترسیده‌ و به او پشت کرده بودند‌.😏 در کاخ ابن زیاد😈 مسلم به اطرافیان گفت فقط یه چیز ازتون می‌خوام، اینکه به امام حسین 💚بگید به این شهر نیاد. این شهر دیگه جای امام حسین علیه السلام نیست؛ پر از نفاق و دوروییه.😔 چند روز بعد، این خبر از کوفه به گوش امام حسین رسید. اون موقع امام حسین توی راه بود و داشت به سمت کوفه می‌اومد. 😞 دو نفر از کوفه به امام حسین خبر رسوندند که هانی و مسلم شهید شدند😞. امام حسین گفت: «انا لله و انا الیه راجعون.»✨ چند بار پشت سر هم این عبارت رو تکرار کرد. بعد بلند شد و همه کاروانش 🐫رو جمع کرد و به اون‌ها فرمود: به من خبر رسیده که هانی و مسلم در کوفه شهید شدند.🌷 معلوم هم نیست چه چیزی پیش روی ما باشه. هرکس می‌خواد شهید بشه،🌷 با ما بیاد، هرکس هم نمی‌خواد، از همین راهی که اومد برگرده.❗️ وقتی امام حسین علیه السلام اینو گفت، بعضی‌ها راه‌شون رو کشیدن و رفتن؛ اونا کسایی بودن که از جنگ می‌ترسیدن😟 یا فکر می‌کردن اگر همراه امام حسین برن و امام حسین حاکم کوفه بشه وضعشون خوب می‌شه و خیلی شایدهای دیگه‼️ اون‌ها رفتن و تو کاروان🐫 امام حسین فقط کسانی موندن که از ته دل عاشق و وفادار به امام زمانشون بودن، و در نهایت در رکابش شهید شدند🖤 شهادت (ع)▪️ 🏴 @montazer_koocholo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏴 🥀 اتل متل خرابه! اینجا یه بچه خوابه! هم بدنش کبوده! هم جگرش کبابه...!😔 اتل متل اسیری! سیلی و سربه زیری! کی تا حالا شنیده؟! سه سالگی و پیری...؟! اتل متل سه ساله! این همه آه و ناله! این دختر از ضعیفی! هنوز یه پا نهاله...! اتل متل بیابون! کویر و دشت و هامون! بس که پیاده رفتیم! تاول زده پاهامون...! اتل متل بهونه! بابا چه مهربونه! وقتی دلم می گیره! برام قرآن می خونه...! اتل متل گل یاس! مهر و وفا و احساس! دلم گرفته امشب! به یاد عمو عباس...!🥀 اتل متل یتیمی! خدا، چقدر کریمی! دادی بهم تو غربت! یه عمه‌ی صمیمی...! اتل متل شب و تب! سینه ز غم لبالب! دلم می سوزه خیلی! به حال عمه زینب...! اتل متل چه خوب شد! بالاخره غروب شد! قسمت عمه امروز! توهین و سنگ و چوب شد...! اتل متل سه روزه! عمه گرفته روزه! عمه چقدر غریبه؟! خیلی دلم می سوزه...!😢 اتل متل خبردار! تو چنگ دشمن انگار! مثل یه شیر زخمی! عمه شده گرفتار...!😔 اتل متل خدایا ! تو این همه بلایا ! عمه مظلومه ام ! چیا کشید خدایا !😭 🏴 🥀 @montazer_koocholo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 ▪️ 📚عنوان: نامه های ماریه 📽قسمت: سوم 🍂🥀🍂🥀🍂🥀🍂 ماریه توی نامه💌 سومش از خواب ترسناکی که دیده برامون نوشته📝 خوابی که وقتی اون رو برای رقیه کوچولو تعریف کرده، عمو عباس😊 اون رو شنیده و بهشون قول داده که تا همیشه مراقبشون باشه☘ 🏴 ▪️ 🖤 @montazer_koocholo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
منتظر کوچولو های عزیزم و عزاداران امام حسین علیه السلام🖤 میخواهیم از الان تا پایان و هر روز به امام حسین عزیز و مهربون💚 سلام بدیم و بخوانیم از شما التماس دعا داریم🤲 🏴 ▪️ @montazer_koocholo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
محرم_مهدوی🏴 🥀 ▪️ قسمت اول عمویم حسین (ع) به طرف ما اید خسته است انگار ! ما تشنه ایم ...😰 عمویم یک دستش را به کمر زده صورتش پر از گرد و خاک است ، خونی هم هست😞 عمه ام نشسته روی خاکها و زیر لب دعا میخواند .🤲 ان قدر خاک توی هوا هست که ادم خوب نمی بیند ولی صورت عمو ✨خوب پیداست می اید و صدا میزند: سکینه... فاطمه.... سکینه پرده را کنار میزند و بیرون می اید چشم هایش از گریه پف کرده 😢 _میخواهی بروی بابا⁉️ عمو میخواهد برود ، برای خداحافظی امده 👋 میروم جلوتر کاش عمو نمی رفت اگر برود ما دیگر کسی را نداریم 😔 تنها پسر عمویم علی (ع) مانده که مریض است . میروم جلوتر سکینه میگوید: بابا جان! ما را به مدینه برگردن❗️ عمو میگوید: نمیشود ، نمی گذارند❗️ عمویم راست میگوید ، نمی گذارند😞 یکدفعه صدای گریه سکینه بلند میشود همه گریه میکنند😭 من هم گریه ام میگیرد ، من نباید گریه کنم من مرد شده ام نباید مثل دختر ها گریه کنم‼️ اما عمو چقدر پیر شده چقدر شکسته شده😪 @montazer_koocholo
💫 ⛅️🌟 این قسمت: آرزوی من😊 همراه برادر بزرگم به مسجد 🕌رفتیم و انجا برای امام حسین علیه السلام سینه زنی کردیم ، زمانی که اذیت های دشمنان بر امام حسین علیه السلام و یاران و بچه هایش را شنیدیم خیلی ناراحت شدیم😔 دلم میخواست ان زمان بودم و امام حسین را یاری میکردم😌 در این فکر ها بودم که مداحی و سینه زنی تمام شد ، همه نشستند روحانی مسجد حاج اقا صادقی برای سخنرانی روی منبر رفت و در میان سخنرانی حرف های زد که خیلی خوشحال شدم😍 " زمانی که ☘ تشریف بیاورند انتقام خون امام حسین علیه السلام را از دشمنان میگیرند 😊 اینجا بود که دعا کردم🤲 کاش اما امام زمان🌟 زودتر ظهور کند و کسانی که امام حسین و فرزندانش را شهید کردند🥀 به سزای اعمالشان برساند و ارزو کردم من هم زنده باشم و همراه یاران امام حسین به ایشان کمک کنم 😇 🌟⛅️ 🏴 @montazer_koocholo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 🥀 📚عنوان: نامه های ماریه 📽قسمت: چهارم ☘🥀☘🥀☘🥀 ماریه تو نامه💌 نوشته مردی به اسم حُر جلوی راه اون‌‌ها رو گرفته و نمیذاره تا جلوتر برن، اما هنوز عمو عباس رقیه کوچولو😍هست تا برای همه بچه‌ها با مشک آب💧 بیاره💫 🏴 🥀 🖤 @montazer_koocholo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا