eitaa logo
منتظران گناه نمیکنند
2.4هزار دنبال‌کننده
17.3هزار عکس
5.3هزار ویدیو
353 فایل
خادم کانال منتظران گناه نمیکنند👇 @appear وروزو کردن تبلیغات درکانال تاسیس کانال : ۱۳۹۷٫۱٫۱۱ پایان کانال : ظهور آقا امام زمان عج ان شاء الله نشر از مطالب کانال آزاد ✔️
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 «جهنمتو خاموش کن» 👤 استاد 🤲 مناجات امام زمان با خداوند در سرداب مقدس... شیعیان ما با اتکاء به محبت ما گناهان زیادی کردند، به مهدی ببخش
منتظران گناه نمیکنند
🎬 #کلیپ «جهنمتو خاموش کن» 👤 استاد #رائفی_پور 🤲 مناجات امام زمان با خداوند در سرداب مقدس... شیعیان
••|⛔️‼️|•• هیچ داری از دل مهدی خبر؟؟؟ گریه های هر شبش را تا سحر؟؟؟ او که ارباب تمام عالم است من بمیرم سر به زانوی غم است "شیعیان" مهدی غریب و بی کس است جان مولا معصیت دیگر بس است "شیعیان" بس نیست غفلت هایمان؟؟؟ غربت وتنهایی مولایمان؟؟؟ ما عبید و عبد دنیا گشته ایم!! غافل از مهدی زهرا گشته ایم!! من که دارم ادعای شیعه گی چه بگویم من به جز شرمندگی...؟؟؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام امام زمانم ✋️ سہ شنبہ شدُوپَرزدم سوےِ تو شدَم سائل ديدن روےِ تـو بہ اِذنْ چهارده نورپاڪ جهـان شدم جان نثار امام.زمـان.عج 💚کاش تعجیلی شود 🌷یک سه شنبه بین سه شنبه ها 💚یک ملاقات خصوصی 🌷جمکران ، وقت دعا 💚گوشه ای خلوت 🌷نگاه بی قرار و اضطراب 💚می شود یعنی؟ 🌷من و تصویر چشمان شما 💚همه هست آرزویم 🌷 که ببینم از تو رویی 💚چه زیان تو را که من هم 🌷 برسم به آرزویی... صبحت بخیر آقای من🍃 🌷سه_شنبه_های_مهدوی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹عنوان کلیپ: 💢هرکس به امام زمان نزدیکتر باشد زندگیش بهتره 🔹حضرت آیت الله سید حسن ابطحی (رحمة الله علیه)
5.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨🔮✨🔮✨🔮✨🔮✨ یاد حضرت در دقایق زندگی 🎬 کلیپ «بی‌تفاوت نباش» 👤 استاد ❓ مهدویت به حرف نیست، یک راهبرده ؛ من نقشم چیه؟ چه کسایی رو ما می‌فرستیم مجلس؟
🔰رسول خدا صلی الله علیه وآله به‌ علی‌ علیه السلام فرمود: 🔴ای‌ علی‌، اگر بنده‌ای‌ به‌ اندازه‌ نوح‌ (۹۵۰ سال‌) خدا را عبادت‌ کند؛ و به‌ اندازه‌ کوه‌ احد، طلا انفاق‌ کند؛ و هزار سال‌ پیاده‌ به‌ حج‌ رود؛ و آن‌گاه‌ بین‌ صفا و مروه‌ مظلومانه‌ کشته‌ شود، اما ولایت‌ تو را نپذیرفته‌ باشد، رایحه‌ بهشت‌ را استشمام‌ نکرده‌ و به‌ بهشت‌ نخواهد رفت‌. 📚المناقب‌ خوارزمی‌،ص ۶۷ و ۶۸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
منتظران گناه نمیکنند
🍃 #پارت_دویست_وسه_ودویست_وچهار 💕 دختر بسیجی 💕 الان خودم یه شام زود هضم درست میکنم و برات میارم و ت
و بهشون تکیه داد و گفت :تو آرام شاد و سرحال رو تو ی اوج جوو نی شکستی! پیر ش کردی! خونه ای که با وجودش شلوغ و پر از سر و صدا بود حالت اصلا معلوم نمیشه آرامی تو ی خونه هست یا نیست! کاری کر دی که به جای خندیدن یه گوشه زانوی غم بغل بگیره و به ناکجا آباد خیره بشه و اشک بریزه! تو کاری کر دی که مجبوره برای یه ثانیه ای خواب راحت قرص بخوره! بهم نزدیک شد و رو بهم توپید : تو کار ی کرد ی تا آرامی که وجودش برای همه آرامبخش بود حالا خودش برای آروم شدن قرص اعصاب بخوره! بد کردی آراد! خیلی بد کردی! سرم رو پایین انداختم، دیگه تحمل شنیدن نداشتم، دیگه نمی تونستم بشنوم که من با آرامم چیکار کرده بودم! دیگه نم یتونستم بشنوم که آرامم حالش بدتر از منه و طاقت بیارم! چرا محمدحسین حال خرابم رو نمیدید و با حرفاش آتیشم میزد ؟ من که خودم ته خرابا بودم. به چشمای خیسم خیر ه شد و گفت: یادمه همینجا، توی همین اتاق بهم یه قولی دا دی! یادته؟! سرم رو به یک طرف چرخوندم و چشمام رو بستم که داد زد:گفتم یادته؟! _آره ........یادمه! _من گفتم بهت اعتماد ندارم ولی تو قول داد ی خوشبختش کنی! همه ا ش آرزو میکردم در موردت اشتباه کرده باشم و لی حیف که درست میگفتم. _میشه ازتون یه خواهشی بکنم! _......... اشک ریختم و گفتم :هر چه قدر میخوای من رو سرزنش کن و بزن ولی لطفا آرام رو..... آرام رو به خاطر انتخاب من سرزنش نکن..... _از آرام چیزی با قی نمونده که کسی بخواد سرزنشش کنه! آرام همون دیشب که دوستت با پدر و مادرش اومد تموم شد! محمدحسین با گفتن این حرف در اتاق رو باز کرد و بعد مکثی که به نظر میر سید چیزی میخواد بگه ولی پشیمو ن شد از اتاق بیرو ن زد. با رفتنش بدون توجه به چشمای خیسم و چشمایی که بیرون در به من چشم دوخته بودن با عصبانیت به اتاق پرهام رفتم و رو به او که پشت به من و جلو ی پنجره خیلی ریلکس وایستاده بود گفتم: خیلی پستی پرهام! خیلی نامر دی نارفیق چرا من باید بشنوم که تو به آرام....... چرا پرهام؟ چرا ؟ تو به چه حقی این کار رو کردی.... . سرم داد زد : میشه بگی تو چه نسبتی باهاش دار ی؟! ساکت شدم و در سکوت نگاهش کردم که به طرفم برگشت و گفت : من زودتر از تو عاشقش شدم! من زودتر از تو بهش گفتم دوستش دارم ولی او عاشق تو شده بود و من این رو از چشمایی که د یوونه شون شده بودم فهمیدم. حال اون روزا ی من هم بدتر از حال این روزا ی تو بود. من که هر لحظه کنار تو می دیدمش و رو زی صدبار دلم میخواست بمیرم. شبا رو تا صبح سرم رو به مهمونی گرم کردم و روزا رو تا شب از درد سر و درد نداشتنش زجر کشیدم. آره آراد! من هم عاشق آرام شده بودم، خیلی زودتر از تو! عاشق دختری شدم که با همه فرق داشت. او به اتاق من هم میومد ولی مثل اتاق تو در رو نمی بست و باز میذاشت! من به خاطر تو پا پس کشیدم و پا ر وی دلم گذاشتم ولی حالا دیگه نمیتونم دست ر وی دست بذارم و ببینم پسر حاجی که دم به دقیقه مادرش برا ی راضی کردن آرام به خونشون میره از چنگم درش بیاره. داد زدم:خفه شو عوضی! گم شو برو بیرون، دیگه نمی خوام ببینمت. پوزخن دی گوشه ی لبش نشست و با برداشتن کتش از ر وی صندلی از کنارم گذشت و از اتاق خارج شد. چه سخت باخته بودم و چه زود از دست داده بودمش! من تشنه ی ذر های آرامش بودم و آرامی که میتونست آرامم کنه رو نداشتم و حالت رفیقم میخواست برای همیشه این آرامش رو از من بگیره! چه درد بدی بود بدون آرام نفس کشید ن و این رو فقط من میفهمیدم که نبودنش جگرم رو سوزونده بود و آخ که چه بد می سوختم. از اتاق خارج شدم و به اتاق خودم رفتم و محکم در رو به هم زدم و پشت در وایستادم. سرم رو به در تکیه دادم و آرام رو دیدم که وسط اتاق روسریش رو از سرش در آورد و گفت :آراد این مدل بافت مو رو دوست داری ؟ به موهای پیچ و تاب دار و بافته شده اش نگاه کردم و دستام رو ت وی جیب شلوارم جا دادم و گفتم :امممممم... راستش من موهای بازت رو بیشتر دوست دارم! _واقعا؟! _واقعا! _چه خوب پس دیگه لازم نیست یک ساعت زیر دست ا ین مبینا بشینم تا پوست سرم رو بکنه! _مبینا غلط میکنه اصلا از ا ین به بعد هر روز خودم میخوام موهات رو برات ببافم. 🍃 💕 دختر بسیجی 💕 از روی در سر خوردمو رپی زمین نشستم دیگه آرام نبود که برام برقصه و پشت به من بایسته و من موهاش رو براش ببافم.
منتظران گناه نمیکنند
🍃 #پارت_دویست_وسه_ودویست_وچهار 💕 دختر بسیجی 💕 الان خودم یه شام زود هضم درست میکنم و برات میارم و ت
او میدونست من عاشق موهاشم و حالا که من نبودم موهاش رو کوتاه کرده بود. تا شب رو توی خلوت و اتاقی که به خاطر کشیده بودن پرد ه ها این روزا همه اش تاریک بود موندم و نزدیک غروب که دید م دیگه تحمل خلوت و جای خالی آرام رو ندارم از اتاق خارج شدم و از شرکت بیرون زدم