در حالی که حضرت رسول الله «صلیاللهعلیهوآلهوسلّم» میفرمایند:
«إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَهِ لَا یَزُولُ الْعَبْدُ قَدَماً عَنْ قَدَمٍ حَتَّى یُسْأَلَ عَنْ أَرْبَعَهِ أَشْیَاءَ عَنْ عُمُرِهِ فِیمَا أَفْنَاهُ وَ عَنْ شَبَابِهِ فِیمَا أَبْلَاه وَ عَنْ مَالِهِ مِنْ أَیْنَ اکْتَسَبَهُ وَ فِیمَا ذَا أَنْفَقَهُ وَ عَنْ حُبِّنَا أَهْلَ الْبَیْت»
روز قیامت بنده قدم از قدم برنمىدارد تا اینکه چهار سؤال از وى میشود: (که دو تا سوال اول آنها مربوط است به عمر و جوانی ، به نعمت زمان و فرصت! سوال ها این است) از عمرش که در چه راهی سپرى ساخته؟ و از جوانیش در چه راهی صرف کرده؟ و از مالش که از کجا آورده و به چه مصرفی رسانده؟ و از دوستى ما اهل بیت. جامع الاخبار، ص ۱۷۵.
امام صادق علیه السلام :
أَنَّهُ قَالَ الْمَغْبُونُ مَنْ غُبِنَ عُمُرَهُ سَاعَهً بَعْدَ سَاعَه زیانکار کسی است که عمرش را لحظه به لحظه برباد می دهد. بحار، ج۷۸،ص۱۵۲
4_5832460945384805651.mp3
11.19M
🌷صوت کامل بیانات صبح امروز رهبر انقلاب اسلامی دیدار خانوادههای شهدای امنیت. ۱۴۰۳/۸/۶
منتظران گناه نمیکنند
#پارت18 #پسر_بسیجی_دختر_قرتی با غصه کنار گوشی نازم که نابود شده بود نشستم با دیدن صفحه شکسته گوشی
#پارت19
#پسر_بسیجی_دختر_قرتی
چشمهاش از تعجب باز شد:
_مگه میشناسیش که خوشت ازش نمیاد؟
_نه نمیشناسم ولی خوشم از این مردای که یقه می بندن و زل میزنن به زمین برای ریا بعد هر کاری دلشون بخواد می کنن نمیاد حالا هم کم حرف بزن بریم که کلاس فکر کنم تموم شد
سری با تأسف برام تموم داد و همراهم شد
در کمال ناباوری کلاس هنوز تشکیل نشده بود و منو و مریم نفسی از سر آسودگی کشیدیم
هنوز سر صندلی جا نگرفته بودیم که از ورود همون پسر بسیجی به کلاس چشم های هردومون از تعجب باز موند.
با همون تعجب به مریم گفتم:
_ای وای اینم تو کلاس ماست؟
شقایق یکی از همکلاسی هامون اون که کنار دستمون نشسته بود و نیمچه دوستی با منو مریم داشت نذاشت مریم حرفی بزنه سریع گفت:
_آقای فراهانی رو میگی؟
_فراهانی؟
_آره دیگه همین که الان وارد کلاس شد.اسمش امیرعلی فراهانیه ترم آخره ولی گویا این واحد رو گفتن دوباره باید بخونه از این بچه درس خوناست طوری که شنیدم برای تخصص بورسیه شده روسیه ولی به خاطر مشکل این واحد مجبور شده این ترم رو هم بمونه
مریم با خنده گفت:
_اوه چه باحال بچه درسخونی که کارش دراومده
شقایق با تعجب پرسید:
#پارت20
#پسر_بسیجی_دختر_قرتی
_وا چرا کارش دراومده؟
_آخه دریا خانم خوشش از این ترتیب آدما نمیاد و قطعا این ترم برای آقای فراهانی جهنم میشه
شقایق_آره دریا؟این بنده خدا که خیلی آدم محترمیه طوری که از ترم بالایی ها شنیدم سرش به کار خودشه و کاری به کسی نداره
_آره جون خودش بابا این فیلم دانشگاهشه باید بیرون دیدش ببینم بازم همین طوری حاج آقاست
مریم_بابا تو خیلی بدبینی به نظر منم که خیلی آقای محترمیه اگه من به جاش بودم تو اون حرفا روبهم میزدی چندتا چیز بارت میکردم ولی بنده خدا حتی نگاهتم نکرد
اینبار شقایق با تعجب کرد وگفت:
_چرا حرف بارش کرده مگه همدیگه رو می شناسن؟
مریم_نه بابا بیچاره اتفاقی خورد به دریا گوشیش افتاد دریا هم قشنگ شستش پهنش کرد رو طناب تا خشک شه
با این حرف مریم هر سه بلند خندیدیم که همه توجها رو جلب کردیم از جمله آقای برادر که با ابروی بالا رفته سمت ما برگشت تا مارو دید پوزخند زد و روش رو برگردوند
منو میگی از حرص قرمز شدم زیر لب گفتم:
_پسره سه نقطه برا ما پوزخند میزنه بد میگید مگه چیکار کرده همینه دیگه خوشم از این آدما نمیاد چون فکر می کنن فقط خودشون خوبن چون ریش میزارن یقه می بندن بعد ما به خاطر یه خنده شدیم آدم بد قصه
مریم_خوب حالا حرص نخور پوزخند بزنه مگه مهمه؟بی خیال طی کن.
شقایق هم حرف مریم رو تایید کرد.خودمم دیدم حق با ایناست مگه اصلا مهمه این چی فکر میکنه یه ترمه دیگه رد میشه میره
#پارت21
#پسر_بسیجی_دختر_قرتی
اون ساعت به دلیل نیومدن استاد کلاس کنسل شد و چون اون روز همون یک کلاس رو داشتم برای تعمیر گوشیم به مرکز شهر رفتم
خسته وارد خونه شدم و طبق معمول مامان خانوم بیمارستان بود
اوفف بازم باید تنها غذا بخورم وای که من چقدر بدم میاد از تنها غذا خوردن ولی باید کرد دریا خانم مجبوری میفهمی مجبوری
بعد از خوردن ناهار یه کله خوابیدم تا غروب. غروب با صدای مامان بیدار شدم:
_دریا بیدار شو ببینم گرفته راحت خوابیده
_سلام مامان چی شده؟
_تازه میگه چی شده؟این گوشی وامونده چرا خاموشه؟نگران شدم
محکم کوبیدم به پیشونیم:
_آخ مامان ببخشید گوشیم رو دادم برای تعمیر اصلا یادم نبود خبرت کنم
_تعمیر چرا؟اصلا چرا گوشی خونه رو جواب نمیدی؟خدا خفت نکنه نمیدونم تا خونه چطور اومدم
_وا مامان نمیبینی خواب بودم،بعدم یه آدم ناحسابی زد بهم گوشی نازم پودر شد
_دیگه تعمیر چی داشت یکی دیگه میگرفتی
_نهههه مامان من عاشق گوشی نازمم
_همچین میگه انگار بچشه پاشو برو ببینم برا شام یه چیزی درست کن منکه خسته ام
_ع مامااان
_یامااان زود باش
_اوفففف حالا چی درست کنم
#پارت22
#پسر_بسیجی_دختر_قرتی
_برای راحتی خودت ماکارونی درست کن
با لب و لوچه آویزون به سمت آشپزخونه رفتم
بعد از خوردن شام مامان از بس خسته بود دوباره به اتاقش رفت برای استرس منم که حسابی خوابیده بودم خودم رو با گوگل سرگرم کردم. اینقدر محو بودم که نفهمیدم کی ساعت از نیمه شب گذشته و من هنوز بیدارم
صبح با غرغر کردن مامان به خاطر دیر بیدار شدنم بیدار شدم از اونجایی که گوشی نداشتم با مریم هماهنگ کنم با ماشین خودم به سمت دانشگاه رفتم،کمی دیرتر از همیشه به دانشگاه رسیدم و کلاس برگزار شده بود. بعد از اجازه خواستن از استاد وارد کلاس شدم البته غر غر های استاد بماند. روی صندلی کناری مریم جا گرفتن:
مریم: چرا دیر اومدی؟
_دیشب دیر خوابیدم صبح خواب موندم،خوب شد مامانم خونه بود!
مریم: تو که میدونی کلاس داری دردت چیه شب بیدار میمونی؟
صدای استاد که خطاب به من بود مانع جواب دادنم به سوال مریم شد:
استاد: خانم مجد دیر اومدی نظم کلاس رو هم بهم میزنی
_ببخشید استاد تکرار نمیشه
_بهترتکرار نشه و منم مجبور نشم طور دیگه ای برخورد کنم الانم اگه حرفات تموم شده به حواستون درس باشه
ایششش استاد نچسب انگار نوبرشو آوردن حالا ده دقیقه دیر شد چه اتفاقی افتاده حتما تا آخر ترم هم میخواد اینو بکوبه تو سرم
دیگه تا آخر کلاس جیم نزدم بعد از کلاس همراه مریم از کلاس خارج شدیم.سالن شلوغ بود و همه دور تابلوی علانات جم شده بودن.
#پارت23
#پسر_بسیجی_دختر_قرتی
_مریم بیا ببینم چه خبره
مریم:بریم
خودمون رو به تابلو رسوندیم،قرار بود به اردوی راهیان نور ثبت نام کنن
_پوووووف این به ما نمیخوره بیا بریم
مریم:چرااا؟منکه بدم نمیاد برم
_چی شوخی نکن یعنی میخوای بری بین کلی خاک و شن که چی بشه؟! ول کن بابا
مریم: دریا یعنی واقعاً به نظرت همچین جای مقدسی که چندین نفر به خاطره آرامش الان ما خونشون ریختن فقط خاک شن به نظرت میاد؟
_وای بیخیال این چیزا مریم جون خودت،اگه دلت مسافرت میخواد بیا با خودم بریم کیش بترکونیم
مریم: ولی من دوست دارم حتی برای یکبارم شده به زیارت این منطقهای مقدس برم برام خیلی با ارزشه
پشت چشمی نازک کردم و گفتم:
_ایششششس برو بابا اصلا من چکار به تو دارم برو خوش باشی با این بسیجیا
مریم یکم من من کرد و گفت:
_میگم تو هم بیا من تنها بدون هیچ دوستی چطور برم؟
با چشمای بازشده از تعجب گفتم:
_چی من بیام؟اینجور جاها با این آدما بهم خوش نمیگذره خودت برو اگه میخوای
_دریا توروخدا به خاطر من همین یه بار مگه چی میشه؟
🔸اعمال چلهی فاطمیه
🔸امروز یکشنبه روز اول
🔸۱-خواندن یکبار سوره یس و اهداء ثواب آن به آنحضرت
🔸۲-فرستادن صد صلوات هدیه به آنحضرت(الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم)
🔸۳-خواندن زیارت و صلوات آنحضرت(یک مرتبه)
🔸۴-صد مرتبه لعن بر قاتلین آنحضرت با عبارت:اللهم العن قاتلی فاطمه الزهرا
(خدایا قاتلین حضرت زهرا سلام الله علیها را لعنت کن)
May 11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍️ساعت هشت به وقت امام هشتم علیه السلام
💞 زمزمه صلوات خاصه امام رضا علیه السلام توسط مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای مد ظله العالی
🔸اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى
🔹الْإِمَامِ التَّقِيِّ النَّقِيِ وَ حُجَّتِكَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ
🔸و مَنْ تَحْتَ الثَّرَى الصِّدِّيقِ الشَّهِيدِ
🔹صلاَةً كَثِيرَةً تَامَّةً زَاكِيَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً
🔸كأَفْضَلِ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِيَائِكَ
╲\╭┓
╭🌸🍃
┗╯\╲
تبلیغ مهدوی ازطریق ماشین نویسی.mp3
783.1K
⁉️آیا تبلیغ مهدویت ازطریق ماشین نویسی یادو نام حضرت را زنده میکند؟
🌷طلبه بسیجی شهید آرمان علیوردی ۱۳۸۰/۴/۱۳ در تهران متولد، عضو بسیج یگان امنیتی امام رضا و طلبه حوزه علمیه آیتالله مجتهدی بود.
▫️ وی ساکن محله شهران بود که در روز ۴ آبان ۱۴۰۱ و در جریان درگیرهای در شهرک اکباتان در مأموریتی از سوی بسیج برای سرکوب اعتراضات در محل حادثه حضور داشت.
▫️ وی سپس توسط عده ای ربوده شد و مورد شکنجه قرار گرفت.
▫️ ربایندگان سپس پیکر نیمه جان وی را در خیابان رها کردند که ساعاتی بعد توسط دیگر
بسیجیان پیدا میشود و سریعاً به بیمارستان بقیةالله انتقال مییابد اما بر اثر خونریزی و شدت جراحات وارده در روز ۶ آبان جان می سپارد.
هدیه به ارواح طیبه همه شهدافاتحه وصلوات🌹
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم💐💐💐💐💐
#ازشهدابیاموزیم❣❣❣❣❣
شیعه راستین و دلباخته امام زمان
کسی ست که در هر صبــح و شـــام و با
هر نمـاز و نیـاز دست حاجت به پیشگاه
خــدای رئوف دراز کنه و از او ظهــور مـولا
را بطلبــد.
●اگه خودمون رو شیعه ومنتظر آقاجان
میدونیم، سعـی کنیـــم دعــا برای فــــرج
یادمـــون نـــره
تأثیر منفی مال حرام بر صالح بودن فرزند را در حیطه زمانی میتوان در نظر گرفت. نخست اینکه نطفه فرزند زمانی منعقد شود که والدین مال حرام خورده باشد؛ دوم اینکه مادر در زمان بارداری از مال حرام استفاده کرده باشد و سوم اینکه در طول دوران کودکی مال حرام بخورد.
اثر حرامخواری در نسل
آثار منفی حرامخواری در وجود شخص خلاصه نمیشود، بلکه در نسل او نیز استمرار مییابد و همچنین در روایات متعدد دیگری لقمه حرام، زنا و به وجود آوردن نسلی فاسد و منحرف، از موارد شریک شدن شیطان در اموال و فرزندان است. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۱۰۱، ص۱۳۶. اسراء/سوره۱۷، آیه۶۴.
روز شنبه ساعت 20:01دقیقه
تو شبکه قران
آقای قرائتی صبحتهای خوبی کردند