4.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهید جواد محمّدی
(محرم)
تاریخ تولد: 1362/5/29
محل تولد : دُرچه - اصفهان
تاریخ شهادت: 1396/3/16
محل شهادت: حما - سوریه
وضعیت تاهل: متاهل با 1 فرزند
محل دفن شهید: اصفهان- دُرچه- آستان مقدس امامزادگان حمیده و رشیده خاتون - گلزار شهدا
شهید جواد محمدی در تاریخ 1362/5/29 دیده به جهان گشود.
شهید جواد محمدی در سال 1387 ازدواج کرد که حاصل این ازدواج دختری به نام فاطمه بود که در تاریخ 20 فروردین 1391 متولد شد.
شهيد مدافع حرم جواد محمدی چهارمين شهيد مدافع حرم شهر دُرچه است كه پنج شنبه 11 خرداد ماه 1396 به سوريه رفت و سه شنبه 16 خرداد ماه 1396 با اصابت گلوله به پا و پهلويش همزمان با 11 ماه مبارک رمضان به شهادت رسيد و پيكر مطهرش بعد از گذشت 25 روز چشم انتظاری، پيدا و به وطن بازگشت.
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_ذکر_صلوات
#کلنا_عباسک_یا_زینب
#شهدای_مدافع_حرم
#شهدا_شرمنده_ایم
#شهید_مدافع_حرم
#جنبش_مصاف
#مدافعان_حرم
#مصاف
@montzeran
منتظران گناه نمیکنند
شهید سید رضا حسینی نوده متولد 1351/6/1 در روستای نوده ملک می باشد
سیدرضا یک نوجوان 13 ساله بود که با توجه به شرایط آن روزها و احساس نیاز از روستایشان نوده به جبهه اعزام شد
سیدرضا کارگر بود. یک نیسان داشت که با آن کارگرها را جابهجا میکرد و کرایه میگرفت. همه کرایهها را جمع کرد و رفت تهران تا پیگیر اعزامش شود. آنقدر رفت و آمد تا در نهایت توانست راهی شود. حدود دو سال مدافع حرم بود. در این مدت شش باز اعزام شد؛ یک بار به عراق و چند بار هم به سوریه.
همسر شهید:
27 سال در کنار هم زندگی کردیم. وقتی به خواستگاریام آمد سرباز بود. یک پسر و یک دختر رز شهید به یادگار مانده است
وقتی پیکرش را آوردند به سپاه رفتم. ترکشهای تله انفجاری به کنار بینیاش اصابت کرده بود. دست و پاهایش آسیب دیده بود. چهار تا از انگشتهای دستش قطع شده بود و صورتش هم سوخته بود. همسرم در وصیتنامهاش به بچهها سفارش کرده به نماز جماعت و نماز اول وقت توجه داشته باشند. پیرو ولایت فقیه باشند و به مناسبتهای اجتماعی- سیاسی نظیر ۲۲ بهمن اهمیت بدهند چراکه دشمن در صدد بر هم زدن صفوف اتحاد ماست.
شهید سیدرضا حسینی نوده هجدهمین شهید مدافع حرم استان گلستان بود
صبح روز شهادت ایشان با ابوعلی، یکی از بچههای سوری و یک نفر از فاطمیون به نام علی کماندو و دو نفر دیگر، پنج نفری به سمت منطقه معزلیه حرکت میکنند. در مسیر، حرکتی مشکوک از یک نفر که پشت خاکریز پنهان شده بود میبینند و پیاده میشوند و به دنبال آن فرد مشکوک حرکت میکنند. وقتی او را در حلقه محاصره قرار میدهند آن فرد که از اعضای داعش بود، اقدام به خودکشی میکند. بچهها جسد او را عقب تویوتا انداخته جهت شناساییهای بعدی با خود میآورند. پس از حرکت در فاصله حدود ۱۵۰ یا ۲۰۰ متری مشاهده میکنند جاده آسفالته با چیدن سنگ بسته شده که ابوعلی احساس خطر میکند و در صدد برمیآید از کنار جاده در شانه خاکی عبور کند که با مین کنار جادهای مواجه شده و ماشین به شدت آسیب میبیند که هر دو سرنشین جلو یعنی ابوعلی و سیدرضا به شهادت میرسند و دو نفر دیگر به شدت زخمی میشوند.
اولین بار شب دهم ماه مبارک رمضان رفت و 27 ماه مبارک رمضان هم به شهادت رسید
سرانجام در تاریخ 20 خرداد 1397 به شهادت رسید.
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_ذکر_صلوات
#کلنا_عباسک_یا_زینب
#شهدای_مدافع_حرم
#شهدا_شرمنده_ایم
#شهید_مدافع_حرم
#جنبش_مصاف
#مدافعان_حرم
#مصاف
1.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روز دختر بر تمام دختران شهدا مبارک باد
#ولادت_حضرت_فاطمه_معصومه سلام الله علیها
#میلاد_حضرت_معصومه سلام الله علیها
#تولد_حضرت_فاطمه_معصومه سلام الله علیها
#حضرت_فاطمه_معصومه سلام الله علیها
#حضرت_معصومه سلام الله علیها
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_ذکر_صلوات
#دختران_شهدای_مدافع_حرم
#کلنا_عباسک_یا_زینب
#شهدا_شرمنده_ایم
#شهدای_مدافع_حرم
#شهید_مدافع_حرم
#روز_دختر_مبارک
#دختران_شهدا
#مدافعان_حرم
#جنبش_مصاف
#روز_دختر
#مصاف
@montzeran
9.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌱اصلا حرم ناموس ما شیعه است
🔻هرکی نگاه چپ بهش انداخت
🔻خونش باید پای خودش باشه...
🗓 ۱۸ مرداد سالروز شهادت #شهید_حججی و روز بزرگداشت #شهدای_مدافع_حرم را گرامی میداریم
💠 سربازان #امام_زمان (عج) آماده اند
تصاویر فوق، مربوط به صفحه #انتخابات شناسنامه #شهدای_مدافع_حرم است.
به نیابت از شهدا رای می دهیم🌹
هدیه به ارواح طیبه همه شهدافاتحه وصلوات💐💐💐💐💐
#ازشهدابیاموزیم❣❣❣❣❣
رمان دو راهی
قسمت14
رو به #روشنک گفتم:
-میشه بیشتر راجع به این #شهید بهم بگی؟؟
-آره عزیز دلم.
-این شهید اول اردیبهشت سال هزار و سیصد و سی و شش به دنیا اومده و بیست و دو بهمن سال هزار و سیصدو شصت و یک هم شهید شده. واقعا شهید بزرگواریه. کلا #شهدا همیشه تو فکر کمک کردن به مردم بودن. اخلاق فوق العاده ای داشت همیشه مهربون بود و در عین حال شوخ طبع، ورزشکار و کشتی گیر، والیبالیست حرفه ای!
-واقعا؟؟؟جدی میگی!!!!
اصلا فکر نمی کردم شهدا انقدر آدم های منحصر به فردی باشن. همیشه فکر می کردم ادم های معمولی بودن که رفتن و جنگیدن و اسمشون شده شهید...
-نه... نه... اصلا شهدا خیلی قشنگن... میگم اگر فاتحه خوندی پاشو بریم پیش شهدای گمنام اونجا با هم حرف میزنیم اینجا یکم شلوغه.
-بریم...
راه افتادیم و رفتیم سمت شهدای گمنامی که روشنک میگفت.
با دیدن اون فضا به وجد اومدم.خیلی قشنگ بود. بالای سر قبر هر شهید گمنامی یه فانوس روشن بود که مردم رو به روی این سنگ ها روی موکتی که پهن بود نشسته بودن. با روشنک کنار یه قبر شهید گمنامی نشستیم. فاتحه خونیدم و شروع کرد:
-#نفیسه یه زمانی وقتی جنگ بود...یه عده از خانواده از زن از بچه از همه چیز گذشتن و رفتن که الان ما توی #امنیت بمونیم.
باید با خودمون فکر کنیم که چطور حق اونا رو ادا میکنیم.
اشک توی چشماش جمع شد و گفت:
-نفیسه شهیدا خیلی قشنگن...وقتی بیای توی راهشون البته... البته... البته اگر خودت همراهیشون کنی...امکان نداره تنهات بذارن. ما الان هم هنوز که هنوزه شهید می دیم... #شهدای_مدافع_حرم.
حرفش رو قطع کردم و گفتم:
-روشنک...شهدای مدافع حرم...آخه...
-آخه چی؟؟؟
-راسته میگن بخاطر پول می رن؟؟؟
-نفیسه دیگه این حرفو نزنیا!!! اصلا این طور نیست. کدوم آدم عاقلی بخاطر پول این ریسکو میکنه. اصلا کی رفته و برگشته بهش پول دادن ؟؟؟ هر کی رفته دیگه برنگشته. همه شهید میشن...درست نیست به این آدم های عاشق اهل بیت تهمت بزنیم. اون کسی که میگه بخاطر پول میرن خودش حاظر میشه زن و بچشو حتی بچه ی یک ماهش رو بزاره و بره؟؟؟ بعضی ها بچه هاشون رو ندیده میرن.نه همچین کاری نمیکنه چرا؟؟ چون میدونه کسی زنده بر نمی گرده...
روشنک کمی به من خیره شد و بعد گفت:
-نفیسه حالت خوبه؟
-خوبم...
-آخه داری گریه می کنی...
یک لحظه به خودم اومدم.
-چی؟!گریه؟؟ ای وای ...گریه میکنم!!اره دارم گریه می کنم...ولی نمیدونم برای چی...
روشنک هم شروع به گریه کردن کرد...
من_روشنک شهدا خیلی مظلومن... چرا تا الان نمی شناختمشون...چرا...
بعد از یک ساعت که با صدای مداحی و روضه هایی که داخل قسمت شهدای گمنام پخش میشد گریه کردیم. از جایمان بلند شدیم و سمت شهدای دیگه ای رفتیم فاتحه خوندیم. بین راه سر مزار یه شهیدی رفتیم به اسم #شهید_خلیلی ...
فاتحه ای خوندیم سر قبر هر شهیدی روشنک خلاصه ای ازش بزام می گفت شروع کرد:
-این شهید...شهید بزرگوار امر به معروفه...
شهیدی که جونش رو برای ناموس کشورش داد...
کمی به عکس این شهید خیره شدم قلبم به شدت به سینه ام می کوبید!!
- این شهید...پس...همون شهید امر به معروفی که میگفتن...
-چیزی شده؟؟
لبخندی از سر اجبار زدم و گفتم:
-نه نه...چیزی نیست...
شهید علی خلیلی...
خواستم از جام بلند شم که روشنک صدام کرد. یه کادو از داخل کیفش بیرون آورد و رو به روی من گفت:
-ببین نفیسه...#شهید_علی_خلیلی...جونش رو داد که ناموسش توی خطر نمونه...ما باید حقشو ادا کنیم. این #هدیه از طرف من به تو...
امیدوارم که دوستش داشته باشی...
ابروهایم را بالا در هم گره زدم و گفتم:
-وای روشنک عزیزم این چه کاریه... واقعا شرمندم کردی.
-نه عزیزم شرمنده چیه قابل تو رو نداره.
-نمیدونم چطوری جبران کنم ممنونم.
-جبران لازم نیست گلم.
بغلش کردم و ازش تشکر کردم. لبخندی زد و گفت:
-امیدوارم که موفق باشی و همیشه توی زندگیت درست قدم برداری.
جوابش را با لبخند دادم و گفتم:
-ممنونم.
-خب...همه جا فاتحه خوندیم. هواهم کم کم داره تاریک میشه. بریم خونه؟
-باشه بریم.
راه افتادیم و سمت ماشین رفتیم. بعد از مدت کوتاهی به ماشین رسیدیم. سوار شدیم و راهی خونه شدیم.
سر صحبت را باز کردم و گفتم:
-#روشنک ... نظرت راجع به خانواده چیه؟؟
-از چه نظر؟؟
-از نظر احترام، از نظر خوب بودن، از نظر دوست داشتن...
-خانواده از همه نظر خوبن. از نظر من دوست های واقعی فقط میتونن خانواده ها باشن. اکثر بچه ها وقتی به یه دورانی میرسن فکر می کنن خانواده ها درکشون نمیکنن.
-آخ دقیقا منم همینجوریم.
-خب اینجا باید بگم که تو تا حالا خانوادتو درک کردی؟؟