چه قشنگ گفت:
#شهید_شوشتری🦋
دیروز دنبالِ #گمنامی بودیم،
و امروز مواظبیم ناممان گم نشود..!
جبهه بویِ #ایمان میداد
و اینجا ایمانمان بو میدهد✋
#سلام_صبحتون_شهدایی
🥀 @morvaridkhaky
#در_محضر_خوبان
✳ شیطان تا انسان را بیآبرو نکند رهایش نمیکند
🔻 نصیحت #حضرت_امیر علیه السلام در نامه ۵۶ #نهجالبلاغه خطاب به فرمانده لشکر علوی این است که ما یک #دشمن_بیرونی داریم که با آب و خاک و جسم ما کار دارد و یک #دشمن_درونی که از ما آب و خاک و خون نمیخواهد، بلکه از ما #ایمان و #آبرو یمان را میخواهد، مراقب باشید تا دشمن درونی این دو سرمایه را از شما نگیرد.
‼ #شیطان اینگونه نیست که وقتی ایمان انسان را گرفت او را رها کند، بلکه تا انسان را #مسلوب_الحیثیه نکند او را رها نمیکند.
👤 #آیت_الله_جوادی_آملی
📝 #پیادهشده_سخنرانی ۹۵/۱۲/۰۵
🥀 @morvaridkhaky
#حرف_حساب
✳ هرچه ایمان به خدا بیشتر، آمریکا کوچکتر!
🔻 شما اگر سوار هواپیما و هلیکوپتر بشوید و بالا بروید، یک زمین یک هکتاری که ده هزار متر است، میشود هزار متر، هرچه بروید بالا آن زمین کوچکتر میشود، بالاتر که بروید، یک هکتار میشود اندازهی یک جعبهی پرتقال، بالاتر بروید میشود اندازهی یک صابون، بالاتر بروید میشود اندازهی یک کبریت، بالاتر بروید میشود اندازهی یک آدامس، بالاتر بروید میشود اندازهی یک نخود، اندازهی یک لپه، یعنی هرچه بالاتر بروید این یک هکتار کوچکتر میشود.
🔸 هرچقدر #ایمان شما به #خدا بیشتر شود، #آمریکا هم برای شما کوچکتر میشود. #امام_خمینی که میگفت آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند، این بهخاطر #الله_اکبر است. چون شما میگویی الله اکبر! خدایا تو بزرگی! خب اگر خدا بزرگ است، آمریکا کوچک است.
👤 #حجت_الاسلام_قرائتی
📝 #پیادهشده_سخنرانی
🥀 @morvaridkhaky
#حرف_حساب
✳ اگه بنا بود آمریکا رو سجده کنیم، انقلاب نمیکردیم
🔻 گفت: «اهل سخنرانی و این جور چیزا نیستم.»
اصرار میکردند: «یه چیزی بگو.»
گفت: «اگه بنا بود #آمریکا رو سجده کنیم، #انقلاب نمیکردیم. ما بندهی خدا هستیم و فقط به اون سجده میکنیم. سر حرفمون هم ایستادهایم. اگه همهی دنیا ما رو محاصرهی نظامی و تسلیحاتی کنند، باکی نیست. سلاح ما #ایمان ماست. ایمان بچههاست که توی خلیج فارس با ناوهای غولپیکر میجنگن. حاضریم تموم سختیا رو قبول کنیم که فقط یه لحظه قلب #امام عزیزمون شاد بشه. همین.»
📚 برگرفته از کتاب #دلیل | روایت حماسهی نابغهی اطلاعات عملیات سردار #شهید_علی_چیتسازیان
📖 ص۱۸۰
👤 #حمید_حسام
❤ #با_شهدا
🥀 @morvaridkhaky
#حرف_حساب
✳️ سه آفت دین
🔻 امام صادق علیهالسلام فرمودند: «آفَةُ الدّينِ الْحَسَدُ وَ الْعُجْبُ وَ الْفَخْر»؛ آفت دين، #حسد و #عجب و #فخر است. عنايت بفرمایيد که روايات را از چه زاويهای نگاه میکنيم، موضوع بر سر بد بودن حسد و عجب نيست، موضوع بر سر تأثير آنها نسبت به دين است، که با بودن اين صفات، دين ما دين زندهای نيست و در راستای آفت دين بودن اين رذائل، بايد آنها را از خود دفع کرد و تکليفمان را با آنها روشن کنيم.
🔸 معلوم است که حسد و عجب و فخر بد است، ولی چقدر بد است؟ میفرمايد در حدّی بد است که دين تو را نشانه میرود. وقتی متوجه چنين جايگاهی برای اينگونه رذائل شديم ديگر نمیآييم بپرسيم چرا #شوق_عبادت نداريم، میرويم سراغ رذيلههايی که دين ما را آفتزده کرده است و معلوم است تا آنها را از بين نبريم، نور #ايمان در ما ظاهر نمیشود و نفسِ بيکرانهی ما نمیتواند با انوار حقيقت مرتبط شود زيرا هر سه صفتی که در آن روايت مطرح است، صفاتی است که روح انسان را در موضوعاتی محدود گرفتار میکند و از گستردگی او میکاهد.
👤 #استاد_اصغر_طاهرزاده
📚 برگرفته از کتاب «چگونگی فعلیتیافتن باورهای دینی»
🥀 @morvaridkhaky
مروارید های خاکی
❣﷽❣ 📚 #رمان 💥 #تنها_میان_داعش 7⃣#قسمت_هفتم 💠 اعتراض عباس قلبم را آتش زد و نفس زنعمو را از شدت گری
❣﷽❣
📚 #رمان
💥 #تنها_میان_داعش
8⃣#قسمت_هشتم
💠 دستم به دیوار مانده و تنم در گرمای شب #آمرلی، از سرمای ترس میلرزید و صدای عباس را شنیدم که به عمو میگفت :«وقتی #موصل با اون عظمتش یه روزم نتونست #مقاومت کنه، تکلیف آمرلی معلومه! تازه اونا #سُنی بودن که به بیعتشون راضی شدن، اما دستشون به آمرلی برسه، همه رو قتل عام میکنن!»
💢تا لحظاتی پیش دلشوره زنده ماندن حیدر به دلم چنگ میزد و حالا دیگر نمیدانستم تا برگشتن حیدر، خودم زنده میمانم و اگر قرار بود زنده به دست #داعش بیفتم، همان بهتر که میمُردم!
💠 حیدر رفت تا فاطمه به دست داعش نیفتد و فکرش را هم نمیکرد داعش به این سرعت به سمت آمرلی سرازیر شود و همسر و دو خواهر جوانش #اسیر داعش شوند.
💢 اصلاً با این ولعی که دیو داعش عراق را میبلعید و جلو میآمد، حیدر زنده به #تلعفر میرسید و حتی اگر فاطمه را نجات میداد، میتوانست زنده به آمرلی برگردد و تا آن لحظه، چه بر سر ما آمده بود؟
💠 آوار وحشت طوری بر سرم خراب شد که کاسه صبرم شکست و ضجه گریههایم همه را به هم ریخت. درِ اتاق به ضرب باز شد و اولین نفر عباس بود که بدن لرزانم را در آغوش کشید، صورتم را نوازش میکرد و با مهربانی همیشگیاش دلداریام میداد :«نترس خواهرجون! موصل تا اینجا خیلی فاصله داره، هنوز به تکریت و کرکوک هم نرسیدن.» که زنعمو جلو آمد و با نگرانی به عباس توصیه کرد :«برو زودتر زن و بچهات رو بیار اینجا!»
💢عباس سرم را بوسید و رفت و حالا نوبت زنعمو بود تا آرامم کند :«دخترم! این شهر صاحب داره! اینجا شهر امام حسنِ (علیهالسلام)!» و رشته سخن را به خوبی دست عمو داد که او هم کنار جمع ما زنها نشست و با آرامشی مؤمنانه دنبال حکایت را گرفت :«ما تو این شهر مقام #امام_حسن (علیهالسلام) رو داریم؛ جایی که حضرت ۱۴۰۰ سال پیش توقف کردن و نماز خوندن!»
💠 چشمهایش هنوز خیس بود و حالا از نور ایمان میدرخشید که به نگاه نگران ما آرامش داد و زمزمه کرد :«فکر میکنید اون روز امام حسن (علیهالسلام) برای چی در این محل به #سجده رفتن و دعا کردن؟ ایمان داشته باشید که از ۱۴۰۰ سال پیش واسه امروز دعا کردن که از شرّ این جماعت در امان باشیم! شما امروز در پناه پسر #فاطمه (سلام الله علیهما) هستید!»
💢 گریههای زنعمو رنگ امید و #ایمان گرفته و چشم ما دخترها همچنان به دهان عمو بود تا برایمان از کرامت #کریم_اهل_بیت (علیهالسلام) بگوید :«در جنگ #جمل، امام حسن (علیهالسلام) پرچم دشمن رو سرنگون کرد و آتش #فتنه رو خاموش کرد! ایمان داشته باشید امروز #شیعیان آمرلی به برکت امام حسن (علیهالسلام) آتش داعش رو خاموش میکنن!»
💠 روایت #عاشقانه عمو، قدری آراممان کرد و من تا رسیدن به ساحل آرامش تنها به موج احساس حیدر نیاز داشتم که با تلفن خانه تماس گرفت. زینب تا پای تلفن دوید و من برای شنیدن صدایش پَرپَر میزدم و او میخواست با عمو صحبت کند.
💢 خبر داده بود کرکوک را رد کرده و نمیتواند از مسیر موصل به تلعفر برسد. از بسته بودن راهها گفته بود، از تلاشی که برای رسیدن به تلعفر میکند و از فاطمه و همسرش که تلفن خانهشان را جواب نمیدهند و تلفن همراهشان هم آنتن نمیدهد.
💠 عمو نمیخواست بار نگرانی حیدر را سنگینتر کند که حرفی از حرکت داعش به سمت آمرلی نزد و ظاهراً حیدر هم از اخبار آمرلی بیخبر بود. میدانستم در چه شرایط دشواری گرفتار شده و توقعی نداشتم اما از اینکه نخواست با من صحبت کند، دلم گرفت.
💢 دست خودم نبود که هیچ چیز مثل صدایش آرامم نمیکرد که گوشی را برداشتم تا برایش پیامی بفرستم و تازه پیام عدنان را دیدم. همان پیامی که درست مقابل حیدر برایم فرستاد و وحشت حمله داعش و غصه رفتن حیدر، همه چیز را از خاطرم برده بود.
💠 اشکم را پاک کردم و با نگاه بیرمقم پیامش را خواندم :«حتماً تا حالا خبر سقوط موصل رو شنیدی! این تازه اولشه، ما داریم میایم سراغتون! قسم میخورم خبر سقوط آمرلی رو خودم بهت بدم؛ اونوقت تو مال خودمی!»
💢رنگ صورتم را نمیدیدم اما انگشتانم روی گوشی به وضوح میلرزید. نفهمیدم چطور گوشی را خاموش کردم و روی زمین انداختم، شاید هم از دستان لرزانم افتاد.
💠 نگاهم در زمین فرو میرفت و دلم را تا اعماق چاه وحشتناکی که عدنان برایم تدارک دیده بود، میبُرد. حالا میفهمیدم چرا پس از یک ماه، دوباره دورم چنبره زده که اینبار تنها نبود و میخواست با لشگر داعش به سراغم بیاید!
💢 اما من شوهر داشتم و لابد فکر همه جایش را کرده بود که اول باید حیدر کشته شود تا همسرش به اسیری داعش و شرکای #بعثیشان درآید و همین خیال، خانه خرابم کرد...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
🥀 @morvaridkhaky
#حرف_حساب
✳ کابین کِشتی جهتِ آن را تعیین میکند!
🔻ما دلخوشیم به اینکه یک رکعت نمازمان ترک نمیشود اما #تقرب از طریق #ولایت واقع میگردد، نه از راه #نماز. «اللهُ وَلیُّ الّذینَ آمَنوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ الی النُّور». این، اخراج الهی است. وقتی انسان از ظلمت تهی شد، سراسر نور میشود.
🔸 توجه کنیم که کابین کشتی، جهتِ آن را تعیین میکند، نه بقیه کشتی. مسافران در حرکت آن، دخیل نیستند. و مسافتی که انسان طی میکند، همچنان در کشتی است؛ چه ولایت #الله، یا ولایت #طاغوت. در واقع دو کشتی است: طاغوتیها نخست مردم را در کشتی خود مینشانند، سپس از نور به سمت ظلمت میبرند. «وَالَّذينَ كَفَروا أَولِياؤُهُمُ الطّاغوتُ يُخرِجونَهُم مِنَ النّورِ إِلَى الظُّلُماتِ» انبیا نیز مردم را مینشانند و بعد، از ظلمت به نور میبرند.
🔺 اگر جهتِ حرکت کسی رو به #ولایت باشد، #مؤمن است. #ایمان، به #نماز و #روزه نیست؛ «لاتنظروا الی طول رکوع الرَّجُل و سجوده، و لکن انظروا الی حُسن ولایته و صدق حدیثه». #ایمان_رسمی که برای حرکت از ظلمت به نور لازم است و با #ایمان_اسمی تفاوت دارد، با ولایت تحقق مییابد.
👤 #آیت_الله_حائری_شیرازی
📝 #پیادهشده_سخنرانی
🥀 @morvaridkhaky