#همسرداری
اشتباهات 6گانه زنان دررابطه با مردان
✍ زنان با شوهران خود مانند یک بچه برخورد می کنند و نسبت به آنان رفتار مادرانه دارند.
✍ زنان در رو به رو شدن با مردان به کلی خود و عقایدشان را فراموش کرده، شوهر را برتر از خود می دانند.
✍ زن ها به قدرت و توانایی مردان بسیار علاقه مندند.
✍ دست پایین گرفتن توانایی ها و حتی در بعضی مواقع مخفی کردن آن ها.
زن ها در مواجه شدن با مردها از خود ضعف نشان میدهند.
✍ زن ها هنگامی که از شوهرشان چیزی میخواهند خود را تا حد یک دختر بچه پایین می آورند.
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
:
📌
#رمان #عاشقانه
#لیلی_بیوفا #پارت_45
📌
چرا تو حیاط نشستی؟ داری با خودت چی کار میکنی؟ همین طور پیش بری میمیری احمق! هوا سرده. بیا بریم داخل! سیگار بعدی را روشن میکنم. مزهی دهانم تلخ تلخ است. - من بمیرم برای تو و بقیه چه فرقی میکنه؟ فقط یکی که هوا رو با نفسهاش آلوده میکنه از بین میره. من نمیدونم چی کار کردم... از اولین روز زندگیم همه چی بد بوده. میگن پول خوشی نمیاره اما حرف مفت میزنند. مادر من اگه پول داشت و یه ننه بابای درست حسابی، همون اول از اون مرتیکه جدا میشد و زندگی ما دست خوش تغییر... نیلو، تا حالا شده بخوای برگردی و گذشته رو تغییر بدی؟ نیلوفر دارم آب میشم از این همه حقارت. کنارم روی پله نشست. انگشتانش را داخل موهایم کرد و سرم را روی شانهاش قرار داد. - گریه کن! بغض لعنتیت رو خالی کن! لیلی کی گفته آدمهای قوی گریه نمیکنند؟ یکی رو میشناختم خیلی قوی بود، خیلی محکم بود، خیلی مرد بود. تمام عمرش سختی کشیده بود. قویترین آدم زندگی من بود؛ یه روز دیدم رفته تو بالکن داره زار زار گریه میکنه. گفتم بابایی چی شدی؟ گفت طاقت نیاوردم. گفت نتونستم همون طور که به مامانت قول داده بودم خوشبختتون کنم، گفت که مامان حق داشته طلاق بگیره و با یکی دیگه ازدواج کنه. میدونی؟ بعد گریه آروم شد. بابام سیگار نکشید... این آرومت نمیکنه بدتر داغونت میکنه
دیگر بغضم را فرو نخوردم. خاکستر آخرین نخ را خالی کردم و به چشمهایم اجازهی بارش دادم. - لیلی...! انتخاب امیر به عنوان همسر آیندهات اشتباه بزرگی بود. اونا به ما نمیخوردند. بچه پولداری مثل اون چه میدونه من و توی بدبخت چطوری شکممون رو سیر میکنیم. بیا و خاطرههاش رو بریز تو سطل آشغال! عکسهاتون رو آتیش بزن! گوشیت رو خالی کن از اون و هر چیزی اون عوضی رو به یادت میاره! اگه نمیخواستت غلط کرد تا محضر کشوندت... و اگه میخواستت هزار تا دلیل پیدا میکرد برای با تو بودن. - میگی خاطرههام رو از بین ببرم؟ حالا من عکسها و بقیه چیزا رو از بین ببرم، مغزم رو چی کار کنم؟ این دل لعنتی رو چی کار کنم که باز هواش رو میکنه. با خودم چی کار کنم که هر جا میرم یاد اون میافتم. من نمیتونم خودم رو فراموش کنم نیلوفر... نمیتونم. در سکوتی مرگ بار هر دو به زمین خیره شده بودیم. صدای تقتق در سکوت را شکست. نیلوفر چادر سفیدی روی شانه برهنهاش انداخت و به سمت در رفت. صدایش را به خوبی از آن فاصله میشنیدم. - آقامهران از اینجا برید! خوش ندارم دوباره لیلی باهاتون روبهرو شه... اگه شیر فهم شدی گم شو بیرون! مرتیکه هر... - ساکت شو و بگو لیلی کجاست
و بعد بدون آنکه به نیلوفر اجازهی ممانعت بدهد، به سمت جایی که من نشسته بودم آمد. - میدونم که از دستم ناراحتی؛ اما خب مالی که برای من نمیجوشید... اصلا ولش کن! هیچی. خوبی خودت؟ ببین لیلی! لب تر کنی ده نفر رو میفرستم سراغ این پسرهی فوفول، لب پرش کنند. تو فقط بگو چطوری بزننش که صدا سگ کنه! فکر کرده بیکس و کاری! با حالی زار و مشتهایی گره شده از جایم بلند شدم. روبهرویش قد علم کردم. به زحمت به شانهاش میرسیدم. - نیستم؟ اگه بیکس و کار نبودم که تو و شِبه تو خفتم نمیکردین، میکردین؟ هوم...! بذار یه چیزی رو برات روشن کنم! من مال کسی نیستم، بفهم این رو! حالم از همهاتون بههم میخوره. شماها آدم نیستید یه مشت آشغالید که دنبال آدم بیکس و کاری مثل من میگردن تا عقدههاشون رو خالی کنند. آره تو عقده داری... انگشتانش را روی موهایم میکشد، پسش میزنم. - چرا بهم فرصت نمیدی؟ چرا نمیذاری من ِ به قول خودت آشغال مجنون این لیلی بشم؟ بهم فرصت بده تمام بدبختیهایی که تا حالا کشیدی رو تبدیل به خوشبختی کنم! بذار نردبونی باشم که ازش بالا بری و به قدرت و ثروت برسی کافه چی ِ من! ماجرای عصر رو هم فراموش کن! باشه؟ پوزخندی روی لبم نشست
بعضی اتفاقها فراموش نشدنی هستن. برای فراموش کردنش باید یه میله آهنی برداری و هی بکوبی تو سرت... شاید یه قسمتهاییش یادت بره اما خاطرهی تلخی که اون اتفاق تو ذهن آدم میذاره و عواقبش نابودت میکنه. آدم عناصر نابود کننده زندگیش رو که یادش نمیره، میره؟ آره... تو نردبونی؛ اما همون نردبون کوتاهی که زیر پای محکوم به اعدام میذارن. شانههای لرزانم را محکم فشار داد. از شدت درد آخم بلند شد. چشمهایش سرخ شده بودند و پیشانی خوش تراشش پر از خط و خش! - چرا انقدر ازم متنفری؟ - بعضی آدما حتی ارزش نفرت ورزیدن هم ندارن. تو از همونایی که اصلا بهشون فکر نمیکنم چه برسه به متنفر شدن! از لای دندانهای قفل شدهاش غرید: - یکی دیگه بهت نه گفته، سر من خالی میکنی؟ بیتوجه به سوالش راه داخل را پیش میگیرم. - توی این جا سیگاری، چه خبره! با یه انتخاب اشتباه گند زدی به زندگیت. بغضم را در گلو خفه کردم. بدون آنکه برگردم جوابش را دادم....
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
❖
ﻣﺎﺩﺭﯼ ﺳﻪ ظرف ﻫﻢ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ
را ﺭﻭﯼ ﺷﻌﻠﻪ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺩﺭ آﻧﻬﺎ
ﺑﻪ ﻣﻘﺪﺍﺭ ﻣﺴﺎﻭﯼ ﺁﺏ ﺭﯾﺨﺖ؛
ﺩﺭ ﻇﺮﻑ ﺍﻭﻝ ﯾﮏ ﻫﻮﯾﺞ
ﺩﺭ ﻇﺮﻑ ﺩﻭﻡ ﯾﮏ ﺗﺨﻢ ﻣﺮﻍ ﻭ
ﺩﺭ ﺳﻮﻣﯽ ﭼﻨﺪ ﺩﺍﻧﻪ ﻗﻬﻮﻩ ﺭﯾﺨﺖ
ﻭ ﺑﻪ ﺯﻣﺎﻥ ﯾﮑﺴﺎﻥ ﺳﻪ ﻇﺮﻑ ﺭﺍ ﺣﺮﺍﺭﺕ ﺩﺍﺩ.
ﺑﻌﺪ ﺑﭽﻪ ﻫﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﺯﺩ ﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪ :
ﺍﺯ ﺍﯾﻦ آﺯﻣﺎﯾﺶ ﭼﻪ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﺍﯼ ﻣﯿﮕﯿﺮﯾﺪ؟
ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺟﻮﺍﺏ ﻗﺎﻧﻊ ﮐﻨﻨﺪﻩ ﺍﯼ ﻧﺪﺍﺷﺘﻨﺪ
ﻣﺎﺩﺭ ﺗﻮﺿﯿﺢ ﺩﺍﺩ :
ﺩﺭ ﺟﻮﺵ ﻭ ﺧﺮﻭﺵ ﻭ ﭼﺎﻟﺶ ﻫﺎ ﻭﺳﺨﺘﯽ ﻫﺎﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ ؛
ﺁﺩﻡ ﻫﺎ ﯾﮑﺴﺎﻥ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ؛
ﺑﻌﻀﯽ ها ﻣﺜﻞ ﻫﻮﯾﺠﻨﺪ ﺗﺎ ﻭﻗﺘﯽ
ﺑﺎ ﻣﺸﮑﻠﯽ ﻣﻮﺍﺟﻪ ﻧﺸﺪﻩ ﺍﻧﺪ
ﺳﺨﺖ ﻭﻣﺤﮑﻤﻨﺪ، ﺍﻣﺎ ﺑﻪ
ﻣﺤﺾ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺩﺭ ﺟﻮﺵ ﻭﺧﺮﻭﺵ
ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﻗﺮﺍﺭ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﻧﺪ ﺷﻞ
میشوند ﻭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ میبازند.
ﺑﻌﻀﯽ ﺁﺩﻣﺎ ﻣﺜﻞ ﺗﺨﻢ ﻣﺮﻍ هستند ،
ﺩﺭ ﺭﻭﺍﻝ ﻋﺎﺩﯼ ﻭ ﺭﻭﺗﯿﻦ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺷﻞ ﻫﺴﺘﻨﺪ،
ﺍﻣﺎ ﺩﺭ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﺑﺎ ﻣﺸﮑﻼﺕ ﺳﺨﺖ ﻭﻏﯿﺮ ﻗﺎﺑﻞ ﺍﻧﻌﻄﺎﻑ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ.
ﻭ ﺑﻌﻀﯽ ﺩﯾﮕﺮ، ﻫﻤﺎﻧﻨﺪ ﻗﻬﻮﻩ،
که ﺩﺭ ﺳﺨﺘﯽ ﻫﺎ ﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺑﺎﺯﻧﺪ،
ﺑﻠﮑﻪ ﺑﻪ ﻣﺤﯿﻂ ﺍﻧﺮﮊﻯ ﺩﺍﺩﻩ، آن را ﻣﻌﻄﺮ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﺑﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﻧﮓ ﻭ ﻃﻌﻢ میدﻫﻨﺪ،
اینها ﻫﺴﺘﻨﺪ، ﮐﻪ ﺯﻧﺪﻩ ﻣﯽ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺳﺎﺯ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻭ ﻧﺴﯿﻢ ﺭﻭﺡ ﺑﺨﺶ ﺣﯿﺎﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻣﯽ ﺑﺨﺸﻨﺪ .
امیدوارم که همه شما عزیزان زندگی ساز باشید🍃🌸🍃
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
✨خداوند نمیپرسد چه ماشینی سوار می شدید
بلکه میپرسد چند پیاده را سوار کردید؟
💫خداوند نمیپرسد مساحت منزلتان چقدر بوده
بلکه میپرسد .در آن خانه به چند نفر خوش آمد گفتید
💫خداوند نمیپرسد .در کمد خود چه لباسهایی داشتید
بلکه میپرسد به چند نفر لباس پوشاندید .
💫خداوند نمیپرسد .بیشترین حقوق دریافتی شما چقدر بوده است،
بلکه میپرسد برای بدست آوردن آن چقدرشخصیت خود را کنترل دادید .
💫خداوند نمیپرسد .عنوان شغلی شما چه بود ، بلکه می پرسد
چقدر سعی کردید با بیشترین توانتان بهترین کار را انجام دهید .
💫خداوند نمیپرسد .که در همسایگی چه کسی زندگی می کردید،
بلکه می پرسد چه رفتاری با همسایگانتان داشتید .
💫خداوند نمیپرسد .چند دوست داشتید، بلکه میپرسد با
دوستانتان چگونه رفتار کردید .
در مورد رنگ پوستتان نمیپرسد ، بلکه
از شخصیت شما سئوال می کند .
مهم درست زندگی کردنه🌼🍂
مهم دستگیر بودنه🌼🍂
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
سوال750
سلام ببخشیددوباره مزاحم میشم من پدرومادرم خیلی عصبین سره هرچیزی دادمیزنن دعوامیکنن مثلااگر صبحادیرازخواب بلندشیم دادمیزنه دعواراه میندازه اوقاته ادموتلخ میکنن،یااینکه براکارایه خونه همش دادمیزنه که انجام بدین کلاکارشون بادادوفریاده داداشام که بعضی وقتاسرکارنمیرن دادمیزنه دعوامیکنه که چرانرفتی بروپول بیارواسه خودت پس اندازکن براایندت من به این چیزاحق میدم بهشون ولی اینکه سره هرچیزی دادمیزننواعصابه ادموخوردمیکنن واقعابیزارمیشم ازشون واسه همین دوسدارم ازدواج کنم برم دنباله زندگی خودم واقعااینجارودوسندارم بیشترم که بخاطره طلاقم پشیمونم بخاطره همینجاس اینجارودوسندارم بدم میادازهمشون فقط یک خواهرم که ازخودم کوچکتره بااون دردودل میکنم وحرف میزنم،خواهش میکنم بگین چکارکنم واقعااعصابم داغون شده تواین خونه ازاینورزندگی خودم اینجوری شدغصه میخورم اگزاینوراینارواعصابم راه میرن دیوانه شدم دیگه. شمابگین چکارکنم ممنون ازتون
پاسخ ما👇
سرکارخانم #شمس مشاور خانواده
باسلام
چرا عاقل کند کاری.....!!!
عزیزم شما یا خودت رو قبول داری یا نداری
اگه واقعا خودت رو قبول داری میدونی تضمینی که اون موقع گرفتی درست بوده که اصلا جای اما واگر وای کاش نداره چون شما یا زندگی خوبی داشتی یا نداشتی اگه داشتی چرا زدی ویرانش کردی پس باید غذای وجدان هم داشته باشی اگه زندگی خوبی نبوده و جای اصلاح هم نداشته خب تصمیم درست گرفتی و اصلا جای ای کاش نداره در کل گذشته ها گذشته وتو نمی تونی که تا قیامت در گذشته سیر کنی و اینده خودت رو تباه کنی هیچ انسانی یک شبه متحول نمیشه مگه سرما خوردگی بوده حالا دارو خورده خوب شده ؟برگرد دیگه خوب شدم؟!اصلا دیگه بهش فکر نکن هرچی بوده تموم شده اگه قبلا در ایام عده پشیمون میشدی راحت می تونستی رجوع کنی ولی بعد از عده دیگه...
بهتره که به فکر آینده باشی کلا گذشته خراب رو از ذهنت پاک کن وبه آینده امیدوار باش با توکل به خدا .حتما برای خودت سرگرمی درست کن درس،مطالعه،هنر،حرفه اموزی،سرکاری ،چیزی ....خلاصه بیکار نشین وجوانی خودت رو هدر نده
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
7.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پروانه به خرس گفت: دوستت دارم...
خرس گفت: الان میخوام بخوابم،باشه بیدار شم حرف میزنیم...
خرس به خواب زمستانی رفت و هیچوقت نفهمید که عمر پروانه فقط 3 روز است...
"همدیگر را دوست داشته باشیم؛
شاید فردایی نباشد"...
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
ظهرتون عالی 👌
غمهایت را لای جگر بپیچ و بسوزان برود
😋😋
📌
#رمان #عاشقانه
#لیلی_بیوفا #پارت_46
📌
- خودم گند زدم؛ خودمم تا آخرش پای انتخابم میمونم....هری...! - ولی من دوستت دارم لیلی. حالا تو هی ناز کن! دوباره نامش را به زبان آوردم، نام آن دخترک شیرین زبان را. - سپیده رو هم دوست داشتی، مگه نه؟ اعصابش بههم ریخت. موهایش را چنگ زد. انگشتهایش را شکست. جلوتر آمد، اجازه ندادم داخل خانه شود و دستهایم را سپر کردم. - سپیده مرده. من تا کی باید به حرمت یک جسد زندگی رو به کام خودم زهر کنم؟ علاقه من به تو بر اساس عقلمه، چون میدونم دختر زرنگی هستی اما درمورد سپیده همه چیز فرق میکرد. اون خانوادهاش رو تو زلزله بم از دست داده بود، حسم به اون از روی ترحم بود. اون طوری نگاهم نکن! سپیده یه دختر چادری بود، ریزه میزه بود، هیکل پری داشت، خوشگل نبود اما برای من جذابترین دختر دنیا بود؛ اما همهی اینا میخوره به یه واژه نحسی مثل"بود". چرا نمیخوای بفهمی سپیده دو سال پیش توی تصادف مرد؟ خودت هم میدونی باعث و بانی اون تصادف کیه... - شایان هدایت! با ماشین عموش سپیده رو زیر گرفت، فقط به خاطر علاقهاش به اون و علاقهی اون به تو
به خوبی چشمهای سرخ شده و رگهای متورم شده گردنش را زیر نظر میگیرم. - یه چیزی هست که باید بدونی. درسته اون حروم زاده تبرئه شد اما من هنوزم کوچه به کوچه دنبالشم. چند بار به امیر زنگ زده، یعنی باهم آشنان. میخوام از دست هر دوشون خلاص شم. اگه تو بخوای میتونیم از دست هر سه تا شون خلاص بشیم! متعجب نگاهش کردم. امیر را بکشد؟! چه غلطها. عاشق که باشی، حتی اگر سیل بیاید و خودت در حال غرق شدن باشی اول به او فکر میکنی که نکند بلایی سرش آمده باشد، بعد به خودت. من چطور میتوانستم بنشینم و زمین خوردن امیر را مشاهده کنم. حتی اگر او به زمین خوردن من خندیده باشد! - نفر سوم کیه؟ - ارغوان هدایت. دختر عموی شایان و نامزد سابق امیر! گوشهایم سوت کشید. ارغوان چه ربطی به ما داشت؟ و چطور تا به حال متوجه فامیلیهای یکسان او و شایان نشدم؟ - مهران تمومش کن! نکنه نزدیکیت به من فقط برای اینه که از اونا انتقام بگیری؟ آره؟ واقعا برات متاسفم که انقدر آدم بیارزش و ضعیفی هستی. اگه قوی بودی راههای بهتری پیدا میکردی برای انتقام. من راه خوبی نبودم.
حالا گم شو فردا روز آخر زندگیشونه لیلی. میخوام باهات حرف بزنم، به خاطر اون عوضی بمون! میخکوب سرجایم خشک شدم. نیلوفر نگران از پلهها بالا آمد. - این یارو چرا گورش رو گم نمیکنه؟ د پاشو برو بیرون مرتیکه عوضی! - نیلو برو تو اتاق! - ولی لیلی این همونیه که صبح میخواست از جهیزیهات کم کنه ها...! حرفش را قطع کردم. - ولی نداره. بیا برو تو! نیلوفر داخل خانه شد و در را بست. جلوتر رفتم و روی پله نشستم. مهران دستش را داخل جیب شلوارش کرد. عجیب بود منتظر اجازه هست برای نشستن! - بشین! کنارم روی پله نشست و جا سیگاری را آن طرفش گذاشت. - چهار سال پیش، با سپیده آشنا شدم. یه دختره پر انرژی که همیشه فکر میکردم خیلی مرفه و بیدغدغه است. توی همایشها باهم آشنا شدیم، یعنی اون محل نمیداد من سریش بودم!
کمی که گذشت نمیدونم اون پا داد یا علاقهای پیش اومد یا هر چیز دیگهای، بالاخره منهای سابق شدیم ما. به خاطر اون هر روز تو همایشهای دانشگاه تهران شرکت میکردم تا بیشتر ببینمش، آخه بیرون از اون محیطها دیدنش مشکل بود. میگفت خانوادهاش گیر میدن اما آخرش فهمیدم قضیه یه چیز دیگه است و همه حرفهاش دروغه. تا اینجا رو قبلا برات گفته بودم، اما از اینجا به بعدش یه کمی تلخه. سخته هضمش کنی. - کسی که کل زندگیش مثل یه قهوه، تلخ تلخ بود رو از چی میترسونی؟ از هضم نکردن زندگی دختری مثل سپیده؟ نگران نباش! من آدمهایی که همجنس خودم باشن رو به خوبی درک میکنم. *** "ارغوان" - شما...؟! آقا گفتم شما؟ با کی کار دارید؟ صدایش آرام بود و پر از هراس. - منم ارغوان. کیوانم... مغزم سوت کشید، این نام را قبلا کجا شنیده بودم؟! - به جا نمیارم. مزاحم نشید...
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
💠 نماز اول ماه🌙
🔹 حضرت آیتالله بهجت قدسسره به خواندن نماز اول ماه مداومت داشتند و آن را به همه توصیه میکردند.
🔸 از امام جواد علیهالسلام روایت شده است: هر گاه ماه جدید قمری آمد در روز نخست آن دو رکعت نماز بگزار:
1️⃣ در رکعت اول آن پس از حمد ۳۰بار سورۀ توحید؛
2️⃣ و در رکعت دوم پس از حمد ۳۰بار سورۀ قدر را بخوان؛
3️⃣سپس صدقه بده.
🔺 که اگر این کار را کنی سلامتی در آن ماه را از خداوند متعال خریدهای.
🔻و در روایتی آمده است این دعا را پس از نماز بخوان:
✨بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ وَ مَا مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُهَا وَ يَعْلَمُ مُسْتَقَرَّهَا وَ مُسْتَوْدَعَهَا كُلٌّ فِي كِتَابٍ مُبِينٍ، بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ وَ إِنْ يَمْسَسْكَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلَا كَاشِفَ لَهُ إِلَّا هُوَ وَ إِنْ يُرِدْكَ بِخَيْرٍ فَلَا رَادَّ لِفَضْلِهِ يُصِيبُ بِهِ مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ، بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ سَيَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ يُسْرًا، مَا شَاءَ اللَّهُ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ، حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ، وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ، إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ، لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ، رَبِّ إِنِّي لِمَا أَنْزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ، رَبِّ لَا تَذَرْنِي فَرْدًا وَ أَنْتَ خَيْرُ الْوَارِثِينَ.
📚 بهجت الدعا، ص۳۷۸
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🌼🌺گفتم ز پا افتاده ام
🌼🌺گفتی بلندت میڪنم
❣️🌸
🌼🌺گفتم نظر بر من نما
🌼🌺گفتی نگاهت می ڪنم
❣️🌸
🌼🌺گفتم بهشتم می برے؟
🌼🌺گفتی ضمانت می ڪنم
❣️🌸
🌼🌺گفتم که ادعونے بگم
🌼🌺گفتے اجابت می ڪنم
❣️🌸
🌼🌺گفتم ڪه من شرمنده ام
🌼🌺گفتے که پاڪت مے ڪنم
❣️🌸
🌼🌺گفتم ڪه یارم مے شوے
🌼🌺گفتے رفاقت میڪنم
❣️🌸
🌼🌺گفتم ندارم توشه اے
🌼🌺گفتے عطایت میڪنم
❣️🌸
🌼🌺گفتم دردمندم خدا
🌼🌺گفتے مداوایت ڪنم
❣🌸
🌼🌺گفتم پناهے نے مرا
🌼🌺گفتے پناهت مے دهم
عصر زمستانیتون باطراوت زیر سایه خدا
❣🌸
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
▪️میگن روز قیامت بعضی از مردم از خدا میخوان
اونا رو به دنیا برگردونه تا اعمال بهتری انجام بدن.
اما جواب اینه که تو هر روز صبح به زندگی
برگردونده میشدی، چه کردی؟!
▫️فرصتها رو نسوزونید.
زندگی دکمه بازگشت نداره،
ازباهم بودن لذت ببریم
ودرمان درد هم باشیم
انسان باشیم و به انسانیت زندگی کنیم🌸🙏
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺