eitaa logo
فرزند پروری ۷ الی ۱۲ سالگی (زمانی)
638 دنبال‌کننده
1هزار عکس
236 ویدیو
2 فایل
ارتباط با مشاور @zamanimoshaver99
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 ▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️ 💎من اینطوری شدم! 🔵به مدت چندين سال همسرم به یک اردوگاه در صحرای (ماجوی) کالیفرنيا فرستاده شده بود. من برای اینکه نزدیک او باشم، به آنجا نقل مکان کردم واین درحالی بود که از آن مکان داشتم. 💐همسرم برای مانور اغلب در صحرا بود و من در یک کلبه کوچک تنها می ماندم. گرما طاقت فرسا بود و هیچ هم صحبتی نداشتم. سرخ پوست ها و مکزیکی ها ی آن منطقه هم انگلیسی نمیدانستند. غذا و هوا و آب همه جا پر از شن بود. آنقدر می کشیدم که تصمیم گرفتم به خانه برگردم و حتی قید زندگی مشترک مان را بزنم. 💐نامه ای به پدرم نوشتم و گفتم یک دقیقه دیگر هم نمی توانم دوام بیاورم. می خواهم اینجا را کرده و به خانه شما برگردم. پدر نامه ام را با دوسطر جواب داده بود، دو سطری که تا ابد در ذهنم باقی خواهند ماند و زندگی ام را کاملا عوض کرد. ♨️«دو زندانی از پشت ها بیرون را می نگریستند...یکی گل و لای را می دید و دیگری ستارگان را!» 🌸 💐بارها این دو خط را خواندم واحساس شرم کردم. تصمیم گرفتم به دنبال باشم و ببینم جنبه در وضعیت فعلی من چیست؟ با بومی ها دوست شدم و عکس العمل آنها باعث شگفتی من شد. 💐 وقتی به بافندگی و سفالگری آنها ابراز علاقه کردم، آنها اشیایی راکه به توریست نمی فروختند را به من کردند. به اشکال جالب ها و یوکاها توجه می کردم. چیزهایی در مورد سگهای آن صحرا آموختم و غروب را مدام تماشا می کردم. دنبال گوش ماهی هایی می رفتم که از میلیون ها سال پیش، وقتی این صحرا بستر اقیانوس بود، در آنجا باقی مانده بودند. 🧐چه چیزی تغییر کرده بود❓ 💐صحرا و بومی ها همان بودند. این نگرش من بود که کرده و یک تجربه رقت بار را به ماجرایی هیجان انگیز و تبدیل کرده بود. ✅من آنقدر از زندگی در آنجا مشعوف بودم که رمانی با عنوان ” های درخشان” در مورد زندگی درصحرای ماجوی نوشتم. 💐 من از زندانی که خودم ساخته بودم به بیرون نگریسته و ستاره ها را یافته بودم. اگر به فرزندان خود رویارویی با سختی های زندگی را نیاموزیم در حق آنها کرده ایم👌 ═══✼🍃🌹🍃✼══