eitaa logo
المصيبة الراتبة | مقتل شناسی
5.9هزار دنبال‌کننده
415 عکس
242 ویدیو
37 فایل
🚩 اَلسَّلَامُ عَلَيكَ يَا صَاحِبَ المُصِيبَةِ الرَّاتِبَةِ 🚩 📎 پایگاه علمی - پژوهشی #مقتل و #مقتل_شناسی 📎 اِحیاء تراث شیعی و نسخ خطی 📌 ارتباط با ادمین: 🆔 @mosibatoratebah_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
اشعار حضرت ام کلثوم در مصیبت حضرت علی اصغر علیه السلام یا لَهفَ قَلبی عَلَی الصَّغیرِ الظّامی فَطَمَتهُ السِّهامُ قَبلَ الفِطامِ غَرغَرُوهُ بِدَمعِهِ وَ هُوَ طِفلٌ یا لَهفَ قَلبی عَلَیهِ فی کُلِّ عامٍ أَحرَقُوا قَلبَ والِدَیهِ عَلَیهِ وَرَمَوهُ بِذِلَّهٍ وَ انتِقامٍ فَاللهُ یَحکُمُ بَینَنا وَ بَینَهُم لَدَی الحَشرِ عِندَ فَصلِ الخِصامِ چقدر دلم کباب شد بر کودک تشنه کام خردسال، که پیش از هنگام بازگیری از شیر ، تیرها او را از شیر گرفت او را در سنین کودکی غرقه به خون کردند و اشکش را در آوردند که همواره دلم برایش می سوزد قلب پدر و مادرش را در سوگ او سوزانیدند و در نهایت پستی از روی انتقام او را آماج تیرها نمودند در روز رستاخیز ، به هنگام فصل خصومت ها خداوند در میان ما و آنها داوری می کند. 📖کتاب نور العین فی مشهد الحسین صفحه 56 ، ابواسحاق اسفرایینی
✅✅مصیبت حضرت علي اصغر كسى كه اين قدر بر او صعب است كه كسى از او خواهش بكند، چه بر او مى گذرد كه خودش لاعلاج بشود كه خواهش بكند به جهت اتمام حجت خدائى كه بايست خواهش آب بكند؟! خدا قرار داده كه سيدالشهدأ سه مرتبه آب به اهل كوفه داد: يكى استسقأ به جهت ايشان در كوفه . يكى هم در صفين كه معاويه آب را گرفته بود. يكى ديگر وقتى كه در اين صحرا لشكر حر آمدند و تشنه بودند. بايد اين سه حق آب دادن را برايشان ثابت كند كه حجت تمام باشد، كسى كه اين قدر خواهش بر او صعب است . اول آدم فرستاد. برير رفت گفت ، درست نشد. حر رفت گفت ، درست نشد. حضرت عباس را فرستاد، نشد. خودش براى خواهش آمد. اول فرمود: خواهش دارم آب بدهيد به همه ماها. قبول نكردند. بعد فرمود: نمى دهيد به خودم و اصحابم ، اقلا به اين زنها آب دهيد. فرمود: اين جماعت زنها اگر آب بخورند ضررى به حال شما ندارد، و ما آب بخوريم قوت مى گيريم . زنها كه قتال كن نيستند! قبول نكردند. فرمود: خوب ، نه به اصحاب مى دهيد، نه به زنها، تنزل كرد فرمود: اطفال كوچك را آب بدهيد! قبول نكردند؟! از اين هم پائين آمد، خواهش ديگر كرد. اول فرمود ((آب دست )) ما بدهيد، قبول نكردند. ديگر تنزل كرد، رفت آن طفل شيرخواره را آورد. در آن حال نفرمود: آب بدهيد به من تا به او بدهم بلكه او را آورد. شماها خيال مى كنيد مصيبت ، تير به حلقوم ((على اصغر)) خوردن است ؟! اصل مصيبت همين طفل را به ميدان آوردن است . ظاهرا وقتى هم بوده است كه طفل محتضر هم بوده است . فرمود: اى جماعت ! ويلكم ! اسقوا هذا الرضيع ؛ يعنى خودتان آب بياوريد به اين طفل بدهيد. أما ترونه يتلضى عطشا؛ نمى بينيد چه قسم به خود مى پيچد؟ دو چيز از بابت اين طفل دل را مى سوزاند، يكى آنكه فرمود: خودتان آبش بدهيد. يكى ديگر آنكه او را بلند كرد فرمود: ببينيد چطور رنگش زرد شده ، و دست و پا مى زند از بى آبى ! @maghtal61
۱v۶۶. الملهوف: فَلَمّا لَم یَبقَ مَعَهُ إلّا أهلُ بَیتِهِ، خَرَجَ عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ علیه السلام وکانَ مِن أصبَحِ النّاسِ وَجهاً، و أحسَنِهِم خُلُقاً فَاستَأذَنَ أباهُ فِی القِتالِ، فَأذِنَ لَهُ؛ ثُمَّ نَظَرَ إلَیهِ نَظرَةَ آیِسٍ مِنهُ، و أرخى علیه السلام عَینَیهِ وبَکى. ثُمَّ قالَ: اللّهُمَّ اشهَد، فَقَد بَرَزَ إلَیهِم غُلامٌ أشبَهُ النّاسِ خَلقاً وخُلُقاً ومَنطِقاً بِرَسولِکَ صلى الله علیه و آله، وکُنّا إذَا اشتَقنا إلى نَبِیِّکَ نَظَرنا إلَیهِ. فَصاحَ وقالَ: یَا بنَ سَعدٍ، قَطَعَ اللّهُ رَحِمَکَ کَما قَطَعتَ رَحِمی. فَتَقَدَّمَ نَحوَ القَومِ، فَقاتَلَ قِتالًا شَدیداً، وقَتَلَ جَمعاً کَثیراً، ثُمَّ رَجَعَ إلى أبیهِ وقالَ: یا أبَتِ! العَطَشُ قَد قَتَلَنی، وثِقلُ الحَدیدِ 30 قَد أجهَدَنی، فَهَل إلى شَربَةِ ماءٍ مِن سَبیلٍ؟ فَبَکَى الحُسَینُ علیه السلام وقالَ: واغَوثاه! یا بُنَیَّ مِن أینَ آتی بِالماءِ، قاتِل قَلیلًا، فَما أسرَعَ ما تَلقى جَدَّکَ مُحَمَّداً صلى الله علیه و آله، فَیَسقیکَ بِکَأسِهِ الأَوفى شَربَةً لا تَظمَأُ بَعدَها. فَرَجَعَ إلى مَوقِفِ النِّزالِ، وقاتَلَ أعظَمَ القِتالِ، فَرَماهُ مُنقِذُ بنُ مُرَّةَ العَبدِیُّ بِسَهمٍ فَصَرَعَهُ، فَنادى: یا أبَتاه عَلَیکَ مِنِّی السَّلامُ، هذا جَدّی یُقرِئُکَ السَّلامَ، ویَقولُ لَکَ: عَجِّلِ القُدومَ عَلَینا، ثُمَّ شَهِقَ شَهقَةً فَماتَ. فَجاءَ الحُسَینُ علیه السلام حَتّى وَقَفَ عَلَیهِ، ووَضَعَ خَدَّهُ عَلى خَدِّهِ، وقالَ: قَتَلَ اللّهُ قَوماً قَتَلوکَ! ما أجرَأَهُم عَلَى اللّهِ! وعَلَى انتِهاکِ حُرمَةِ رَسولِ اللّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَیهِ وآلِهِ! عَلَى الدُّنیا بَعدَکَ العَفاءُ. قالَ الرّاوی: وخَرَجَت زَینَبُ بِنتُ عَلِیٍّ علیه السلام تُنادی: یا حَبیباه، یَا بنَ أخاه! وجاءَت فَأَکَبَّت عَلَیهِ، فَجاءَ الحُسَینُ علیه السلام فَأَخَذَها ورَدَّها إلَى النِّساءِ. ثُمَّ جَعَلَ أهلُ بَیتِهِ یَخرُجُ مِنهُمُ الرَّجُلُ بَعدَ الرَّجُلِ، حَتّى قَتَلَ القَومُ مِنهُم جَماعَةً، فَصاحَ الحُسَینُ علیه السلام فی تِلکَ الحالِ: صَبراً یا بَنی عُمومَتی، صَبراً یا أهلَ بَیتی، صَبرا فَوَاللّهِ لا رَأَیتُم هَواناً بَعدَ هذَا الیَومِ أبَداً الملهوف: هنگامى که جز اهل بیتِ امام علیه السلام، کسى با او نمانْد، على اکبر علیه السلام که از زیباروى‏ترین و خوش‏خوترینِ مردم بود، بیرون آمد و از پدر، اجازه نبرد خواست. امام علیه السلام به او اجازه داد. سپس، مأیوسانه به او نگریست و سرش را پایین انداخت و گریست. سپس گفت: «خدایا! گواه باش. جوانى به نبرد آنها مى‏رود که از نظر صورت و سیرت و سخن گفتن، شبیه‏ترینِ مردم به پیامبر توست و ما هر گاه مشتاق پیامبرت مى‏شدیم، به او مى‏نگریستیم». سپس، بانگ برآورد و فرمود: «اى پسر سعد! خداوند، رَحِمت را قطع کند، همان گونه که رَحِم مرا قطع کردى». سپس على اکبر علیه السلام به پیش آمد و به سختى با دشمن جنگید و گروه فراوانى را کُشت. سپس به نزد پدرش باز گشت و گفت: اى پدر! تشنگى، مرا کُشت و سنگینىِ آهن [زره و کلاه‏خود و شمشیر] 50، مرا به رنج افکنده است. آیا آبى براى نوشیدن، یافت‏ مى‏شود؟ حسین علیه السلام گریست و گفت: «واى، واى! اى پسر عزیزم! از کجا آب بیاورم؟ اندکى بجنگ که خیلى زود، جدّت محمّد صلى الله علیه و آله را مى‏بینى و او از جام لَبالَبش، شربتى به تو مى‏نوشانَد که دیگر هرگز تشنه نشوى». على اکبر علیه السلام، به میدان باز گشت و بهترین نبردش را به نمایش گذاشت. مُنقِذ بن مُرّه عبدى، تیرى به سوى او پرتاب کرد و او را به زمین انداخت. على اکبر علیه السلام، ندا داد: اى پدر! سلام بر تو! این، جدّم است که به تو سلام مى‏رساند و مى‏فرماید: «زودتر، به سوى ما بیا». سپس، صیحه‏اى کشید و جان داد. حسین علیه السلام آمد و بر بالاى سرش ایستاد و گونه بر گونه‏اش نهاد و فرمود: «خداوند، بکُشد کسانى را که تو را کُشتند! چه قدر در برابر خدا و بر هتک حرمت پیامبر خدا صلى الله علیه و آله، گستاخ بودند! دنیا، پس از تو، ویران باد!». زینب علیها السلام دختر على علیه السلام، بیرون آمد و فریاد مى‏زد: اى محبوب من! اى زاده برادرم! آن گاه، آمد و خود را بر روى [پیکر] على اکبر علیه السلام انداخت. حسین علیه السلام نیز آمد و او را بلند کرد و به نزد زنان، باز گردانْد. آن گاه، مردان خاندان حسین علیه السلام، یک به یک، به میدان رفتند و دشمن، گروهى از آنان را به شهادت رساند. حسین علیه السلام، در آن حال، بانگ بر آورد و فرمود: «اى عموزادگان! شکیبا باشید. اى خاندان من! شکیبایى کنید. شکیبایى کنید که به خدا سوگند، پس از امروز، هیچ گاه خوارى نخواهید دید».
السَّلامُ عَلَیکَ أیُّهَا الوَلِیُّ الصَّالِحَ النَّاصِحَ الصِّدِیقَ ، أشهَدُ أنَّکَ آمَنتَ بِاللهِ وَ نَصَرتَ إبنِ رَسُولَ اللهِ وَ دَعَوتَ إلیَ سَبیلِ اللهِ وَ وَاسَیتَ بِنَفسِکَ وَ بَذَلتَ مُهجَتَکَ فَعَلَیکَ مِنَ اللهِ السَّلامَ التَّامَ بِأَبِی وَ أُمِّی یَا نَاصِرَ دِینِ اللهِ السَّلامُ عَلَیکَ یَابنَ أَمِیرِ المُؤمِنِینِ السَّلامُ عَلَیکَ یَا نَاصِرَ الحُسَینَ الصِّدِّیقِ السَّلامُ عَلَیکَ یَا شَهیدَ ابنَ الشَّهیدِ السَّلامُ عَلَیکَ مِنِّی أَبَدا ً مَا بَقِیتُ وَ صَلَّی اللهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَسَلَّمِ زیارت مأثور از امام صادق علیه السلام موسوعة زیارة المعصومین ج 3ص 533 .............................................................................................................. سلام بر تو ای ولی خدا ، که صالح و نصیحتگر بودی شهادت میدهم همانا تو بخدا ایمان آوردی و فرزند پیامبر خدا را یاری کردی و ( مردم ) را به راه خدا فرا خواندی و با جانت ایثار کردی و خون قلبت را در این مسیر بذل کردی پس سلام کامله بر تو باد از طرف خدا پدر و مادرم فدایت ای یاری دهنده دین خدا ( امام حسین ) سلام بر تو ای فرزند امیر المونین سلام بر تو ای ناصر حسین تصدیق کننده سلام بر تو ای شهید فرزند شهید سلامی همیشگی از طرف من به تو تا زمانی که زنده ام و درود و سلام خدا بر محمد و خاندانش .
روضه شب نهم از زبان امام سجاد علیه السلام الأمالي للصدوق عن ثابت بن أبي صفيّة: نَظَرَ سَيِّدُ العابِدينَ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليه السلام إلى عُبَيدِ اللّه ِ بنِ العَبّاسِ بنِ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ، فَاستَعبَرَ ثُمَّ قالَ: ما مِن يَومٍ أشَدَّ عَلى رَسولِ اللّه ِ صلى الله عليه و آله مِن يَومِ اُحُدٍ، قُتِلَ فيهِ عَمُّهُ حَمزَةُ بنُ عَبدِ المُطَّلِبِ أسدُ اللّه ِ وأسَدُ رَسولِهِ، وبَعدَهُ يَومَ مُؤتَةَ، قُتِلَ فيهِ ابنُ عَمِّهِ جَعفَرُ بنُ أبي طالِبٍ. ثُمَّ قالَ عليه السلام : ولا يَومَ كَيَومِ الحُسَينِ عليه السلام ، اِزدَلَفَ إلَيهِ ثَلاثونَ ألفَ رَجُلٍ يَزعُمونَ أنَّهُم مِن هذِهِ الاُمَّةِ، كُلٌّ يَتَقَرَّبُ إلَى اللّه ِ عز و جل بِدَمِهِ ، وهُوَ بِاللّه ِ يُذَكِّرُهُم فَلا يَتَّعِظونَ، حَتّى قَتَلوهُ بَغياً وظُلماً وعُدواناً. ثُمَّ قالَ عليه السلام : رَحِمَ اللّه ُ العَبّاسَ! فَلَقَد آثَرَ وأبلى وفَدى أخاهُ بِنَفسِهِ حَتّى قُطِعَت يَداهُ، فَأَبدَلَهُ اللّه ُ عز و جل بِهِما جَناحَينِ يَطيرُ بِهِما مَعَ المَلائِكَةِ فِي الجَنَّةِ ، كَما جَعَلَ لِجَعفَرِ بنِ أبي طالِبٍ، وإنَّ لِلعَبّاسِ عِندَ اللّه ِ تَبارَكَ وتَعالى مَنزِلَةً يَغبِطُهُ بِها جَميعُ الشُّهَداءِ يَومَ القِيامَةِ . (2) (2) الأمالي للصدوق: ص 547 ح 731، الخصال: ص 68 ح 101 وليس فيه صدره إلى «عدواناً»، بحار الأنوار: ج 44 ص 298 ح 4. الأمالى ، صدوق ـ به نقل از ثابت بن ابى صفيّه ـ: سَرور عابدان ، على بن الحسين عليه السلام ، به عبيد اللّه ، پسر عبّاس بن على بن ابى طالب عليه السلام نگريست و گريست . سپس فرمود : «بر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، هيچ روزى سخت تر از جنگ اُحُد نبود كه عمويش حمزة بن عبد المطّلب ، شير خدا و شير پيامبرش ، در آن كشته شد و پس از آن ، نبرد موته كه پسرعمويش جعفر بن ابى طالب ، در آن كشته شد» . سپس فرمود : «و هيچ روزى مانند روز حسين عليه السلام (عاشورا) نيست . سى هزار مرد ـ كه همگى ادّعا مى كردند از اين امّت اند ـ ، به سوى او حمله بُردند و همگى ، با ريختن خون او ، قصد تقرّب به خدا را داشتند و او ، خدا را به يادشان مى آورد ؛ امّا آنان ، پند نمى گرفتند تا آن كه او را با سركشى و ستم و تجاوز ، كُشتند» . آن گاه فرمود : «خداوند ، عبّاس را رحمت كند ! بى هيچ ترديدى ، ايثار كرد و آزمايش [ نيكويى ] شد و خود را فداىِ برادرش كرد تا آن كه دستانش قطع شد و خداوند عز و جل به جاى آنها ، دو بال برايش قرار داد كه با آنها ، همراه فرشتگان در بهشت ، پرواز مى كند ، همان گونه كه براى جعفر بن ابى طالب ، قرار داد . عبّاس عليه السلام ، نزد خداوند ـ تبارك و تعالى ـ منزلتى دارد كه همه شهيدان در روز قيامت ، به آن ، رَشك مى برند» .
عباس علیه السلام را وقتی بدنش از حرکت افتاد به شهادت رساندند الإرشاد: حَمَلَتِ الجَماعَةُ عَلَى الحُسَينِ عليه السلام فَغَلَبوهُ عَلى عَسكَرِهِ، وَاشتَدَّ بِهِ العَطَشُ، فَرَكِبَ المُسَنّاةَ يُريدُ الفُراتَ وبَينَ يَدَيهِ العَبّاسُ أخوهُ، فَاعتَرَضَتهُ خَيلُ ابنِ سَعدٍ، وفيهِم رَجُلٌ مِن بَني دارِمٍ، فَقالَ لَهُم: وَيلَكُم ، حولوا بَينَهُ وبَينَ الفُراتِ ، ولا تُمَكِّنوهُ مِنَ الماءِ. فَقالَ الحُسَينُ عليه السلام : اللّهُمَّ أظمِئهُ، فَغَضِبَ الدّارِمِيُّ ورَماهُ بِسَهمٍ فَأَثبَتَهُ في حَنَكِهِ، فَانتَزَعَ الحُسَينُ عليه السلام السَّهمَ، وبَسَطَ يَدَهُ تَحتَ حَنَكِهِ فَامتَلَأَت راحَتاهُ بِالدَّمِ، فَرَمى بِهِ، ثُمَّ قالَ: اللّهُمَّ إنّي أشكو إلَيكَ ما يُفعَلُ بِابنِ بِنتِ نَبِيِّكَ ، ثُمَّ رَجَعَ إلى مَكانِهِ وقَدِ اشتَدَّ بِهِ العَطَشُ. وأحاطَ القَومُ بِالعَبّاسِ عليه السلام فَاقتَطَعوهُ عَنهُ، فَجَعَلَ يُقاتِلُهُم وَحدَهُ حَتّى قُتِلَ رِضوانُ اللّه ِ عَلَيهِ ، وكانَ المُتَوَلِّيَ لِقَتلِهِ زَيدُ بنُ وَرقاءَ الحَنَفِيُّ ، وحَكيمُ بنُ الطُّفَيلِ السِّنبِسِيُّ، بَعدَ أن اُثخِنَ بِالجِراحِ فَلَم يَستَطِع حَراكاً (2) (2) الإرشاد: ج 2 ص 109، إعلام الورى: ج 1 ص 466 وليس فيه ذيله من «وكان المتولّي»، بحار الأنوار: ج 45 ص 50. الإرشاد : دشمنان ، بر حسين عليه السلام حمله بردند و بر لشكرش ، غلبه كردند . تشنگى بر او شدّت گرفت . بر سيل بند فرات ، بالا رفت تا خود را به آب برساند و برادرش عبّاس عليه السلام ، پيشِ رويش بود . سواران ابن سعد ، راه بر او گرفتند . در ميان آنان ، مردى از بنى دارِم بود كه به آن سواران گفت : واى بر شما ! ميان او و فرات ، حائل شويد و آب را در اختيارش نگذاريد . حسين عليه السلام گفت : «خدايا ! او را تشنه بگذار !» . دارمِى ، خشمگين شد و تيرى به سوى حسين عليه السلام انداخت كه بر زير گلويش نشست . حسين عليه السلام ، تير را بيرون كشيد و دستش را زير گلويش گرفت . كفِ دستانش از خون ، پُر شد . آنها را پاشيد و سپس گفت : «خدايا ! از آنچه با پسر دختر پيامبرت مى كنند ، به تو شكايت مى كنم» . سپس به جايگاه خود ، باز گشت ، در حالى كه تشنگى اش ، شدّت يافته بود . دشمنان ، گِرد عبّاس عليه السلام را گرفتند و او را از حسين عليه السلام ، جدا كردند . عبّاس عليه السلام نيز به تنهايى با آنها جنگيد تا به شهادت رسيد . رضوان الهى بر او باد ! شركت كنندگان در قتل او ، زيد بن وَرقاء حَنَفى و حَكيم بن طُفَيل سِنبِسى بودند كه پس از آن كه زخم هايش افزون شد و ديگر نتوانست حركت كند [ ، او را به شهادت رساندند .
روضه شب نهم از روی کینه ورزی دست ها و پاهای ابالفضل علیه السلام را قطع نمودند شرح الأخبار: كانَ الَّذي وَلِيَ قَتلَ العَبّاسِ بنِ عَلِيٍّ عليه السلام يَومَئِذٍ يَزيدُ بنُ زِيادٍ الحَنَفِيُّ، وأخَذَ سَلَبَهُ حَكيمُ بنُ طُفَيلٍ الطّائِيُّ، وقيلَ: إنَّهُ شَرِكَ في قَتلِهِ يَزيد . وكانَ بَعدَ أن قُتِلَ إخوَتُهُ عَبدُ اللّه ِ وعُثمانُ وجَعفَرٌ مَعَهُ قاصِدينَ الماءَ. ويَرجِعُ وَحدَهُ بِالقِربَةِ فَيَحمِلُ عَلى أصحابِ عُبَيدِ اللّه ِ بنِ زِيادٍ الحائِلينَ دونَ الماءِ، فَيَقتُلُ مِنهُم، ويَضرِبُ فيهِم حَتّى يَتَفَرَّجوا عَنِ الماءِ، فَيَأتِيَ الفُراتَ فَيَملَأَ القِربَةَ ويَحمِلَها، ويَأتِيَ بِهَا الحُسَينَ عليه السلام وأصحابَهُ، فَيَسقِيَهُم حَتّى تَكاثَروا عَلَيهِ، وأوهَنَتهُ الجِراحُ مِن النَّبلِ، فَقَتَلوهُ كَذلِكَ بَينَ الفُراتِ والسُّرادِقِ (1) وهُوَ يَحمِلُ الماءَ، وثَمَّ قَبرُهُ رَحِمَهُ اللّه ُ. وقَطَعوا يَدَيهِ ورِجلَيهِ حَنَقاً عَلَيهِ ، ولِما أبلى فيهِم وقَتَلَ مِنهُم، فَلِذلِكَ سُمِّيَ السَّقّاءَ. وفيهِ يَقولُ الفَضلُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ الحَسَنِ بنِ عُبَيدِ اللّه ِ بنِ العَبّاسِ بنِ عَلِيٍّ : 0 أحَقُّ النّاسِ أن يُبكى عَلَيهِ إذ أبكَى الحُسَينَ بِكَربَلاءِ (2)أخوهُ وَابنُ والِدِهِ عَلِيٍّ أبُو الفَضلِ المُضَرَّجُ بِالدِّماءِ 0 0 ومَن واساهُ لا يَثنيهِ شَيءٌ وجاءَ لَهُ عَلى عَطَشٍ بِماءِ (3) (1)السرادق: هو كلّ ما أحاط بشيء من حائط أو مضرب أو خباء (النهاية: ج 2 ص 359 "سردق") (2) كذا في المصدر ، وهو خطأ واضح ، والصحيح : «فتىً أبكى الحسين بكربلاء» ، كما تقدّم في النقول السابقة عن الملهوف . (3) شرح الأخبار: ج 3 ص 191. شرح الأخبار : كسى كه عهده دار كشتن عبّاس بن على عليه السلام در آن روز (عاشورا) شد ، يزيد بن زياد حَنَفى بود ، و لباس و تجهيزات [ رزم ] عبّاس عليه السلام را حَكيم بن طُفَيل طايى برداشت. نيز گفته شده است كه او همدست يزيد [بن زياد] در كُشتن عبّاس عليه السلام بود . پس از آن كه برادران عبّاس عليه السلام : عبد اللّه ، عثمان و جعفر ـ كه همراه او قصد [ آوردن ]آب را داشتند ـ كشته شدند ، عبّاس عليه السلام به تنهايى و با مَشك آب ، باز مى گشت و به ياران عبيد اللّه ـ كه ميان او و آب ، فاصله انداخته بودند ـ ، حمله مى بُرد و آنان را مى زد و مى كُشت تا از [ شريعه ] آب ، كنار روند . آن گاه ، به فرات ، وارد مى شد و مَشك را پُر مى كرد و مى بُرد و به حسين عليه السلام و يارانش مى رساند و آنان را سيراب مى كرد ، تا آن كه دشمنان ، بر او غلبه كردند و زخم تيرها ، او را ناتوان كرد و ميان فرات و سراپرده خيمه ها ، در حال بُردن آب ، او را كُشتند . قبرش نيز همان جاست . خدايش رحمت كند ! همچنين ، دست ها و پاهايش را از سرِ كينه ورزى با او و به سبب گرفتارى[ هايى كه برايشان به وجود آورده بود ] و كُشتارى كه از آنها كرده بود ، قطع كردند . از اين رو بود كه او «سقّا» ناميده شد . فضل بن محمّد بن حسن بن عبيد اللّه بن عبّاس بن على عليه السلام ، در اين باره ، گفته است : سزامندترينِ كس به گريستن مردم بر او جوانى است كه حسين عليه السلام را در كربلا، گريانْد 0 برادر او و فرزند پدرش على ابو الفضلِ آغشته به خون ؛ كسى كه براى حسين عليه السلام ، از خود گذشتگى كرد و هيچ چيز ، او را خَم نكرد و با وجود تشنگى ، آب را به او بخشيد .
مقتل الحسین بحر العلوم نقل نموده اند: حسین علیه السلام برادرش را در کنار علقمه باقی گذاشت و با چشمی گریان و قلبی محزون و کمری خمیده به سمت خیمه بازگشت در حالی که با آستین ( یُکفکِفُ الدُّموعَ بِکَمِّه ) اشکهایش را پاک میکرد تا زنان آن را نبینند و از خیمه ها و سپاه دشمن خیمه هایش را حفظ کند زیرا تنها باقی مانده بود. مقتل الحسین بحر العلوم ص 324
شب عاشورا و از روایات شب واقعه این است که: فرمود: هر که همسر خود را همراه دارد او را به قبیله بنى اسد برگرداند. على بن مظاهر(اسدى) برخاست و پرسید: آقا جان! چرا! فرمود: پس از کشته شدن من، زنان اسیر مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند. از اسیرى بانوان شما نگرانم. على بن مظاهر به خیمه خود رفت. همسرش با تبسم و ادب نزد او آمد. على گفت: مرا به حال خود گذار. زن گفت: من همة سخنان فرزند فاطمه(ع) را شنیدم. در آخر همهمه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى بود که ندانستم چه فرمود؟ على گفت: خانم! امام(ع) به ما فرمود: هر که همسر خود را همراه دارد او را نزد عموزادگانش ‍برگرداند، زیرا فردا من کشته مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوم و بانوانم اسیر مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند. زن گفت: تو چه مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنى؟ گفت: برخیز تا تو را نزد خویشانت در بنى اسد ببرم. زن برآشفت و گفت: به خدا سوگند، أى فرزند مظاهر! با من منصفانه رفتار نمى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنى. آیا مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پسندى که دختران رسول خدا(ص) اسیر شوند و من در امان باشم؟! آیا مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پسندى که چادر از سر زینب برگیرند و من در امان باشم؟! آیا مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پسندى که گوشواره از دختران زهرا(ع) بربایند و من در امان باشم؟! آیا مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پسندى که تو نزد رسول خدا(ص) رو سفید باشى و من نزد فاطمه زهرا(ع) رو سیاه باشم؟! به خدا سوگند شما مردان را یارى مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رسانید و ما نیز بانوان را [ من جز این را نمى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پذیرم ]! على بن مظاهر گریان به سوى امام(ع) برگشت. امام(ع) پرسید: چرا گریانى؟ عرض کرد: سرورم! همسر اسدى من جز یارى و همراهى با شما را نمى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پذیرد. امام(ع) گریست و فرمود: خدا همه شما را پاداش نیک دهد." موسوعه کلمات الامام الحسین علیه السلام، پژوهشکده باقرالعلوم صفحه462
حَتّى أَصابَهُ اثنانِ وَ سَبعُونَ جَراحَه، فَوَقَفَ يَستَريحُ ساعَه وَ قَد ضَعُفَ عَنِ القِتالِ. فَبَينا هُوَ واقِفٌ إذ أَتاهُ حَجَرٌ فَوَقَعَ عَلى جَبهَتِهِ فَأَخَذَ الثَّوبَ يَمسَحُ الدَّمَ عَن جَبهَتِهِ. فَأَتاهُ سَهمٌ مَسمُومٌ لَهُ ثَلاثُ شُعَبٍ، فَوَقَعَ عَلى قَلبِهِ. فَقالَ: "بِسمِ اللهِ وَ بِاللهِ، وَ عَلى مِلَّه رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهِ عَليهِ وَ الهِ وَ سَلَّمَ" ثُمَّ رَفَعَ رَأسَهُ إِلَى السَّماءِ وَ قالَ: " إِلهى أَنتَ تَعلَمُ أَنَّهُم يَقتُلُونَ رَجُلاً لَيسَ عَلى وَجهِ الأَرضِ اِبنُ بِنتِ نَبِىٍّ غَيرُهُ". ثُمًّ أَخَذَ السًّهمَ فَأَخرَجَهُ مِن وَراءِ ظَهرِهِ، فَانبَعَثَ الدَّمُ كَأَّنَّهُ ميزابٌ. نشستن تیر در قلب مبارک حسین علیه السلام جراحت بدن امام به هفتاد و دو زخم رسیده بود، حضرت ایستاد تا لحظه ای استراحت نماید، زیرا همه ی رمق خویش را از دست داده بود، در این حال بود که سنگی به پیشانی حضرت اصابت کرد و خون جاری شد، حضرت، دامن پیراهن خویش را بالا آورد که خون پیشانی اش را پاک نماید که ناگهان تیر سه شعبه ی زهر آلودی در قلب مبارکش جای گرفت. امام حسین فرمودند: به نام خدا و به یاری خدا و بر آیین رسول خدا . سپس روی به آسمان کرد و فرمود: بارالها! تو خود آگاهی که این قوم قصد کشتن مردی را دارند که در همه ی روی زمین فرزند دختر پیامبری جز او وجود ندارد. سپس تیری را که در قلبش فرو رفته بود، از پشت سرش بیرون آورد (تیر تا اندازه ای در قلب نازنین حضرت حسین فرو رفته بود که حضرت ناچار شد آن را از پشت خود بیرون آورد) و خون همانند آبی که از ناودان جاری شود، فوران کرد.
عزیز فاطمه از اسب سرنگون گردید وَ لَمّا أُثخِنَ الحُسَينُ عليهِ السَّلام بِالجِراحِ وَ بَقِىَ كَالقُنفِذِ؛ طَعَنَهُ صالِحُ بنُ وَهَبٍ المُزَنِىُّ عَلى خاصِرَتِهِ طَعنَه فَسَقَطَ الحُسَينُ عليه السَّلام عَن فَرَسِهِ إِلَى الأَرضِ عَلى خَدِّهِ الأَيمَنِ وَ هُوَ يَقُولُ: "بِسمِ اللهِ وَ بِاللهِ وَ عَلى مِلَّه رَسُولِ اللهِ. ثُمَّ قامَ. راوی گفت: امام حسین همه رمق و توان خویش را در اثر کثرت زخم ها و جراحات از دست داده بود و به حدی تیر بر پیکر مبارک اصابت کرده بود که همانند خارپشتی شده بود، در این حال صالح بن وهب مزنی با نیزه چنان بر پهلوی امام زد که امام از روی اسب بر زمین افتاد و گونه ی راست خویش را بر روی خاک نهاد و پیوسته می گفت: به نام خدا و به یاری خدا و بر آیین رسول خدا. سپس از روی خاک برخاست.
خضاب خونین حسین فَطَعَنَهُ سِنانُ بنُ أَنَسٍ النَّخَعِيُّ في تَرقُوَتِهِ ، ثُمَّ أنتَزَعَ الرُّمحَ فَطَعَنَهُ في بَوانى صَدرِهِ ، وَ رَماهُ سِنانٌ أَيضاً بِسَهمٍ في نَحرِهِ فَسَقَطَ عليه السَّلام وَ جَلسَ قاعِداً فَنَزَعَ السَّهمَ مِن نَحرِهِ وَ قَرَنَ كَفَّيهِ جَميعاً فَكُلَّمَا امتََلَأَتا مِن دِمائِهِ؛ خَضَّبَ بِهِما رَأسَهُ وَ لِحيَتَهُ وَ هُوَ يَقُولُ: "هكَذا أَلقَى اللهَ مُخَضَّباً بِدَمى مَغصُوباً عَلَىِّ حَقّى. در همین اثنا بود که سنان بن انس نخعی نیزه خویش را در گودی گلوی امام فرو برد و سپس نیزه را خارج ساخت و آن را در استخوان های سینه آنجناب فرو کرد، پس از آن سنان، گلوی امام را هدف قرار داده و تیری رها کرد، تیر بر گلوی مبارک حسین خورد، حضرت بر روی خاک خونگرم کربلا افتاد، سپس برخاسته و بر روی زمین نشست و تیر را از گلوی خویش بیرون آورد، (خون فوران نمود) امام هر دو دستخویش را زیر خون ها گرفت، هنگامی که کف دستانش لبریز از خون شد، آن خون را بر سر و صورت و محاسن خود مالید و در این حال می فرمود: به ملاقات خداوند نایل خواهم شد، در حالی که به خون خود آغشته ام و حقم را غصب کرده و مرا از آن محروم نموده اند.
کشته ای در غایت جمال و جلال وَرَوى هِلالُ بنُ نافِعٍ قالَ: إِنّى كُنتُ واقِفاً مَعَ أَصحابِ عُمَرِ بنِ سَعدٍ (لَعَنَهُ اللهُ) إذ صَرَخَ صارِخٌ أَبشِر أَيُّهَا الأَميرُ ! فَهذا شِمرٌ قَتَلَ الحُسَينَ عليه السَّلام. قالَ: فَخَرَجتُ بَينَ الصَّفَّينِ فَوَقَفتُ عَلَيهِ وَ إِنَّهُ لَيَجُودُ بِنَفسِهِ، فَوَاللهِ ما رَأَيتُ قَتيلاً مُضَمَّخاً بِدَمِهِ أَحسَنَ مِنهُ وَ لا أَنوَرَ وَجهاً ، وَ لَقَد شَغَلَنى نُورٌ وَجهِهِ ، وَ جَمالُ هَيئَتِهِ عَنِ الفِكرَهِ في قَتلِهِ ، فَاستَسقى في تِلكَ الحالِ ماءً ، فَسَمِعتُ رَجُلاً يَقُولُ لَهُ : "وَ اللهِ لا تَذُوقُ الماءَ حتّى تَرِدَ الحامِيَهَ فَتَشرَبَ مِن حَميمِها" فَسَمِعتَُهُ يَقُولُ: يا وَيلَكَ ! أَنُا لا أَرِدُ الحامِيَهَ وَ لا أَشرَبُ مِن حَميمِها بَل أَرِدُ عَلى جَدّى رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَليهِ وَ الهِ وَ سَلَّم وَ أَسكُنُ مَعَهُ في دارِهِ في مَقعَدِ صِدقٍ عِندَ مَليكٍ مُقتَدِرٍ وَ أَشرَبَ مِن ماءٍ غَيرِ آسِنٍ ، وَ أَشكُو إِلَيهِ مَا ارتَكَبتُم مِنّى وَ فَعَلتُم بى. قالَ: فَغَضِبُوا بِأَجمَعِهِم حَتّى كَأَنَّ اللهَ لَم يَجعَل في قَلبِ واحِدٍ مِنهُم مِنَ الرَّحمهِ شَيئاً ، فَاجتَزُّوا رَأسَهُ ، وَ إِنَّهُ لَيُكَلِّمُهُم* فَتَعَجَّبتُ مِن قِلَّهِ رَحمَتِهِم وَ قُلتُ: وَ اللهِ لا أُجامِعُكُم عَلى أَمرِ أَبَداً. هلال بن نافع روایت کرده است که: من در کنار لشکر ابن سعد – که خدا او را لعنت کند – ایستاده بودم، در این حال شخصی فریاد برآورد: ای امیر! مژده باد بر تو که شمر حسین را کشت! هلال می گوید: من از صف لشکر ابن سعد بیرون آمدم، بالای سر حسین ایستادم، آن حضرت در حال جان کندن بود، به خدا سوگند، هرگز کشته ای به خون آغشته ای را که زیباتر و نورانی تر از او باشد ندیدم، من آنچنان محو نورانیت و زیبایی جمال آن حضرت شدم که نفهمیدم چگونه او را به شهادت رساندند، حسین در آن حال آب می خواست، مردی از لشکریان ابن سعد به او گفت: به خدا سوگند، هرگز تو را سیراب نخواهیم کرد تا آن که وارد حامیه (جایگاه سوزان جهنم) شوی و از آب جوشان و داغ آن بنوشی! شنیدم که امام در جواب او گفت: وای بر تو! نه حامیه جایگاه من است و نه آب جوشان آن نوشیدنی من، من به نزد جدم رسول خدا می روم و در بهشت، در جوار آن بزرگوار و در مقام صدق و پیش خداوند قادر خواهم رفت و از آب نیکو و خوشگوار بهشت خواهم نوشید و از ستم ها و جورهایی که شما بر من روا داشتید به جدم رسول خدا شکایت خواهم کرد. راوی گفت: لشکر ابن سعد (با شنیدن این کلام امام) غضبناک شدند، گویی که خداوند رحم را از دل ایشان برده بود، امام هنوز مشغول سخن گفتن با آنها بود که آنها سر از تن شریف آن حضرت جدا کردند.* من از قساوت قلب و بیرحمی آنها تعجب کرده و گفتم: به خدا سوگند می خورم که هرگز در کاری یاور و شریک شما نباشم! * گریز : سر سیدالشهداء را جدا کردند در حالی که با آنها سخن می گفت ... و لگد بر در خانه فاطمه زدند در حالی که او نیز در حال سخن گفتن با مردم بود...
فرمان شوم شمر قالَ: وَ صاحَ شِمرٌ بِأَصحابِهِ : ما تَنتَظِرُونَ بِالرََّجُلِ؟ قالَ :  وَ حَمَلُوا عَلَيهِ مِن كُلِّ جانِبٍ فَضَرَبَهُ زَرعَهُ بنُ شَريكٍ عَلى كَتِفِهِ اليُسرى، وَ ضَرَبَ الحُسَينُ عليه السَّلام زَرعَهَ فَصَرَعَهُ . وَ ضَرَبَهُ آخَرُ عَلى عاتِقِهِ المُقَدَّسِ بِالسَّيفِ ضَربَهً كَبا عليه السَّلام بِها لِوَجهِهِ وَ كانَ قَد أَعیی وَ جَعَلَ يَنُوءُ وَ يَكُبُّ. راوی گفت: شمر خطاب به لشکر خویش فریاد برآورد: چرا منتظر ایستاده اید و کار حسین را تمام نمی کنید؟! راوی گفت: هنگامی که شمر فرمان حمله و کشتن امام را صادر کرد، تمامی لشکر به امام هجوم برده و حمله کردند، ابتدا زرعه بن شریک با شمشیر بر کتف چپ امام زد، امام نیز با شمشیر خود، زرعه را از پای در آورد. شخص دیگری جلو آمد و با ضربه شمشیر بر دوش مبارک آن امام زد، شدت ضربه به حدی بود که امام با صورت بر زمین افتاد. خيلى ناتوان شده بود به زحمت ، بلند مى شد و باز ، به رو ، بر زمين مى افتاد .
فرمان شوم شمر قالَ: وَ صاحَ شِمرٌ بِأَصحابِهِ : ما تَنتَظِرُونَ بِالرََّجُلِ؟ قالَ :  وَ حَمَلُوا عَلَيهِ مِن كُلِّ جانِبٍ فَضَرَبَهُ زَرعَهُ بنُ شَريكٍ عَلى كَتِفِهِ اليُسرى، وَ ضَرَبَ الحُسَينُ عليه السَّلام زَرعَهَ فَصَرَعَهُ . وَ ضَرَبَهُ آخَرُ عَلى عاتِقِهِ المُقَدَّسِ بِالسَّيفِ ضَربَهً كَبا عليه السَّلام بِها لِوَجهِهِ وَ كانَ قَد أَعیی وَ جَعَلَ يَنُوءُ وَ يَكُبُّ. راوی گفت: شمر خطاب به لشکر خویش فریاد برآورد: چرا منتظر ایستاده اید و کار حسین را تمام نمی کنید؟! راوی گفت: هنگامی که شمر فرمان حمله و کشتن امام را صادر کرد، تمامی لشکر به امام هجوم برده و حمله کردند، ابتدا زرعه بن شریک با شمشیر بر کتف چپ امام زد، امام نیز با شمشیر خود، زرعه را از پای در آورد. شخص دیگری جلو آمد و با ضربه شمشیر بر دوش مبارک آن امام زد، شدت ضربه به حدی بود که امام با صورت بر زمین افتاد. خيلى ناتوان شده بود به زحمت ، بلند مى شد و باز ، به رو ، بر زمين مى افتاد .
. المصباح للکفعمی: قالَت سُکَینَةُ [بِنتُ الحُسَینِ علیه السلام‏]: لَمّا قُتِلَ الحُسَینُ علیه السلام، اعتَنَقتُهُ فَاغمِیَ عَلَیَّ، فَسَمِعتُهُ یَقولُ: شیعَتی ما إن شَرِبتُم رَیَّ عَذبٍ فَاذکُرونی أو سَمِعتُم بِغَریبٍ أو شَهیدٍ فَاندُبونی‏ فَقامَت مَرعوبَةً قَد قَرِحَت مَآقیها، وهِیَ تَلطِمُ عَلى خَدَّیها، وإذا بِهاتِفٍ یَقولُ: بَکَتِ الأَرضُ وَالسَّماءُ عَلَیهِ بِدُموعٍ غَزیرَةٍ ودِماءِ تَبکِیانِ المَقتولَ فی کَربَلاءَ بَینَ غَوغاءِ امَّةٍ أدعِیاءِ مُنِعَ الماءَ وهُوَ عَنهُ قَریبٌ عَینُ ابکی المَمنوعَ شُربَ الماءِ ى: سَکینه، دختر حسین علیه السلام، گفت: هنگامى که حسین علیه السلام کشته شد، به گردن او آویختم و بیهوش شدم و شنیدم که مى‏گفت: «پیروان من! هر گاه از آب گوارا سیراب شدید یا در باره غریب یا شهیدى چیزى شنیدید، بر من ناله کنید». سکینه، بیمناک و با صورت و بینىِ زخمى برخاست، در حالى که گونه‏هایش را مى‏خراشید و [شنید] هاتفى مى‏گوید: زمین و آسمان بر او گریستند با اشک‏هاى روان و با [سِرشک‏] خون. آن دو بر کشته کربلا گریستند در هیاهوى مردمان پُرمدّعا. آب را در کناره رود، از او دریغ کردند. اى چشم! بر او گریه کن که او را از خوردن آب، باز داشتند. 📖📖المصباح للکفعمی: ص ۹۶
✅مجلس ابن زیاد لعنه الله تذکرة الخواصّ: قالَ هِشامُ بنُ مُحَمَّدٍ: لَمّا وُضِعَ الرَّأسُ بَینَ یَدَیِ ابنِ زِیادٍ، قالَ لَهُ کاهِنُهُ : قُم فَضَع قَدَمَکَ عَلى فَمِ عَدُوِّکَ. فَقامَ فَوَضَعَ قَدَمَهُ عَلى فیهِ، ثُمَّ قالَ‏ لِزَیدِ بنِ أرقَمَ: کَیفَ تَرى؟ فَقالَ: وَاللّهِ لَقَد رَأَیتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله علیه و آله واضِعا فاهُ حَیثُ وَضَعتُ قَدَمَکَ. تذکرة الخواص: هشام بن محمّد مى‏گوید: هنگامى که سر [حسین علیه السلام‏] را پیشِ روى ابن زیاد گذاشتند، پیشگوى او به وى گفت: برخیز و پایت را بر دهان دشمنت‏ بگذار! ابن زیاد، برخاست و پا بر دهان سرِ بریده گذاشت و به زید بن ارقَم گفت: چه نظرى دارى؟ گفت: به خدا سوگند، پیامبر خدا صلى الله علیه و آله را دیدم که دهانش را بر همان جایى نهاده که تو پایت را نهاده‏اى. 📖📖 تذکره الخواص ص 25
📖 الأمالی للصدوق عن حاجب عبید اللّه بن زیاد: إنَّهُ لَمّا جی‏ءَ بِرَأسِ الحُسَینِ علیه السلام أمَرَ فَوُضِعَ بَینَ یَدَیهِ فی طَستٍ مِن ذَهَبٍ، وجَعَلَ یَضرِبُ بِقَضیبٍ فی یَدِهِ عَلى ثَنایاهُ، ویَقولُ: لَقَد أسرَعَ الشَّیبُ إلَیکَ یا أبا عَبدِ اللّهِ. فَقالَ رَجُلٌ مِنَ القَومِ: مَه! فَإِنّی رَأَیتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله علیه و آله یَلثِمُ حَیثُ تَضَعُ قَضیبَکَ. فَقالَ: یَومٌ بِیَومِ بَدرٍ. 📖الأمالى، صدوق به نقل از دربان عبید اللّه بن زیاد: هنگامى که سر حسین آورده شد، فرمان داد که آن را جلویش در تشتى از طلا گذاشتند و با چوب‏دستى‏اش شروع به زدن بر دندان‏هاى او کرد و مى‏گفت: اى ابا عبد اللّه! زود پیر شدى [و محاسنت سفید گشت‏]! مردى از قوم [حاضر در مجلس‏] گفت: دستْ نگه دار که من دیدم پیامبر صلى الله علیه و آله دهان بر جایى مى‏نهاد که تو چوب‏دستى‏ات را گذاشته‏اى. ابن زیاد گفت: روزى در برابر روز بَدر!
✅ تاریخ الطبری عن سعد بن عبیدة: جی‏ءَ بِرَأسِ الحُسَینِ علیه السلام إلَى ابنِ زِیادٍ، فَوُضِعَ بَینَ یَدَیهِ، فَجَعَلَ یَنکُتُ بِقَضیبِهِ، ویَقولُ: إنَّ أبا عَبدِ اللّهِ قَد کانَ شَمَطَ . تاریخ الطبرى به نقل از سعد بن عبیده: سر حسین علیه السلام را براى ابن زیاد آوردند و پیش رویش نهادند. او با سر چوب‏دستى‏اش، بر آن مى‏نواخت و مى‏گفت: ریش ابا عبد اللّه، جوگندمى شده است. 📖📖تاریخ الطبری: ج ۵ ص ۳۹۳، أنساب الأشراف: ج ۳ ص ۴۲۴، البدایة والنهایة: ج ۸ ص ۱ ۲۱v۹. أنساب الأشراف عن أنس بن مالک: لَمّا جی‏ءَ بِرَأسِ الحُسَینِ علیه السلام إلَى ابنِ زِیادٍ، وُضِعَ بَینَ یَدَیهِ فی طَستٍ، فَجَعَلَ یَنکُتُ فی وَجَنَتِهِ بِقَضیبٍ، ویَقولُ: ما رَأَیتُ مِثلَ حُسنِ هذَا الوَجهِ قَطُّ. فَقُلتُ: إنَّهُ کانَ یُشبِهُ النَّبِیَّ صلى الله علیه و آله. أنساب الأشراف به نقل از انس بن مالک: هنگامى که سر حسین علیه السلام را براى ابن زیاد آوردند و جلویش در تشتى نهادند، ابن زیاد با سر چوب‏دستى بر گونه‏هاى آن مى‏نواخت و مى‏گفت: تاکنون مانند این چهره زیبا ندیده‏ام. گفتم: او شبیه پیامبر صلى الله علیه و آله بود. 📖 أنساب الأشراف: ج ۳ ص ۴۲۱، مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی: ج ۲ ص ۴۳ نحوه ۲۱۸۰. الأمالی للشجری عن أنس: لَم‏تَرَ عَینٌ عِبَرا مِثلَ یَومَ اتِیَ بِرَأسِ الحُسَینِ بنِ عَلِیٍّ علیه السلام فی طَشتٍ، فَوُضِعَ بَینَ یَدَی عُبَیدِ اللّهِ بنِ زِیادٍ لَعَنَهُمَا اللّهُ، فَجَعَلَ یَمُسُّهُ بِقَضیبِهِ، ویَقولُ: إن کانَ لَصَبیحا، إن کانَ لَجَمیلًا! الأمالى، شجرى به نقل از انَس: هیچ چشمى، عبرتى مانند روزى که سر حسین بن على علیه السلام را در تَشت آوردند و پیش روى عبید اللّه پسر زیاد که خدا، هر دو شان را لعنت کند نهادند، ندید. او چوب‏دستى‏اش را بر آن مى‏کشید و مى‏گفت: او خیلى‏ خوش‏سیما بود! او خیلى زیبا بود! 📖 الأمالی للشجری: ج ۱ ص ۱۶۴؛ تاریخ دمشق: ج ۱۴ ص ۲۳۶ عن الح
🌹تعطیلی مجلس روضه🌹 آیت الله حاج آقا موسی شبیری زنجانی نقل کردند که: مرحوم آقای خویی فرمودند: ما در نجف اشرف در خانه 20 الی 30 متری زندگی می کردیم.خانمم روضه می گرفت ومزاحم مطالعه من بود، من به ایشان گفتم: روضه خوانی در منزل مزاحم مطالعه من است،روضه تعطیل شد ولی چشم من مبتلا به دردی شد که هرچه مراجعه کردم ، خوب نشد ودکترها از معالجه آن مایوس شدند.متوسل شدیم،در عالم خواب به من گفته شد: بنا بود شما کور شوی،ولی حالا که متوسل شدید با تربت استشفا کنید. با تربت استشفاکردم و چشمم خوب شد. 🌷منبع: روزنه هایی از عالم غیب،ص392 @maghtal61
حَدَّثَنِي أَبِي رَحِمَهُ اللَّهُ تَعَالَى وَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي دَاوُدَ عَنْ سَعِيدِ بْنِ عُمَرَ الْجُلَّابِ عَنِ الْحَارِثِ الْأَعْوَرِ قَالَ قَالَ عَلِيٌّ ع بِأَبِي وَ أُمِّي الْحُسَيْنَ الْمَقْتُولَ بِظَهْرِ الْكُوفَةِ وَ اللَّهِ كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى الْوُحُوشِ مَادَّةً أَعْنَاقَهَا عَلَى قَبْرِهِ مِنْ أَنْوَاعِ الْوَحْشِ يَبْكُونَهُ وَ يَرْثُونَهُ لَيْلًا حَتَّى الصَّبَاحِ فَإِذَا كَانَ ذَلِكَ فَإِيَّاكُمْ وَ الْجَفَاءَ پدرم رحمة اللّه عليه و على بن الحسين، از سعد بن عبد اللّه، از احمد بن محمّد بن عيسى، از احمد بن ابى داود، از سعد بن ابى عمر جلّاب، از حارث اعور نقل كرده كه گفت:حضرت على عليه السّلام كه پدر و مادرم فدايش باد فرمودند:حسين در پشت كوفه كشته خواهد شد، به خدا قسم گويا مى‏بينم كه وحوش گردن‏هاى خود را بر قبرش كشيده و بر او مى‏گريند و از شب تا صبح بر او مرثيه مى‏خوانند وقتى حال وحوش چنين باشد پس شما انسان‏ها از جفاء به او حذر كنيد. @maghtal61
الإقبال عن کتاب المصابیح بإسناده عن جعفر بن مُحَمَّد عن أبیه مُحَمَّد بن علیّ [الباقر] علیهما السلام: سَأَلتُ أبی عَلِیَّ بنَ الحُسَینِ علیه السلام عَن حَملِ یَزیدَ لَهُ، فَقالَ: حَمَلَنی عَلى بَعیرٍ یَطلُعُ بِغَیرِ وِطاءٍ، ورَأسُ الحُسَینِ علیه السلام عَلى عَلَمٍ، ونِسوَتُنا خَلفی عَلى بِغالٍ اکُفٍ 3، وَالفارِطَةُ خَلفَنا وحَولَنا بِالرِّماحِ، إن دَمَعَت مِن أحَدِنا عَینٌ قُرِعَ رَأسُهُ بِالرُّمحِ، حَتّى إذا دَخَلنا دَمِشقَ صاحَ صائِحٌ: یا أهلَ الشّامِ هؤُلاءِ سَبایا أهلِ البَیتِ .... ۲۳۲۸. الإقبال به نقل از کتاب المصابیح، به سندش از امام صادق علیه السلام، از پدرش امام باقر علیه السلام: از پدرم على بن الحسین (زین العابدین) علیه السلام در باره بردن او به سوى یزید پرسیدم. فرمود: «مرا بر شترى لَنگ و بدون جهاز، سوار کردند و سر حسین علیه السلام بر بالاى عَلَمى بود و زنانمان، پشت سرِ من بر استرانى بدون پالان، سوار بودند. کسانى که ما را مى‏بردند، از پشت سر و گرداگردمان، با نیزه، ما را احاطه کرده بودند و آزار مى‏دادند. اگر اشکى از دیده یکى از ما فرو مى‏چکید، با نیزه به سرش مى‏کوبیدند، تا آن که وارد شام شدیم. جارچى جار زد: اى شامیان! اینان، اسیران اهل بیتِ ملعون اند». ✅الإقبال: ج ۳ ص ۸۹، بحار الأنوار: ج ۴۵ ص ۱۵۴ ح ۳ @maghtal61
أخبار الدول وآثار الاول: إنَّ عُبَیدَ اللّهِ بنَ زِیادٍ جَهَّزَ عَلِیَّ بنَ الحُسَینِ علیه السلام ومَن کانَ مَعَهُ مِن حَرَمِهِ، بِحَیثُ تَقشَعَرُّ مِن ذِکرِهِ الأَبدانُ وتَرتَعِدُ مِنهُ مَفاصِلُ الإِنسانِ، إلَى البَغیضِ یَزیدَ بنِ مُعاوِیَةَ أخبار الدول وآثار الاول: عبید اللّه بن زیاد، على بن الحسین (زین العابدین) علیه السلام و هر کس از حرم را که همراه او بود، براى روانه کردن به سوى یزید بن معاویه، به گونه‏اى آماده کرد که از یادکردش بدن‏ها مى‏لرزد و مفصل‏هاى انسان به لرزه مى‏افتد. 📖📖 أخبار الدول وآثار الاول: ج ۱ ص ۳۲۳ @maghtal61
✅مطالب ایام شهادت امام سجاد ⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️
امام صادق فرمودند: َ إِنَّ الْمَلَائِكَةَ بَكَتْ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً عَلَى الْحُسَيْنِ ع وَ مَا اخْتَضَبَتْ مِنَّا امْرَأَةٌ وَ لَا ادَّهَنَتْ وَ لَا اكْتَحَلَتْ- وَ لَا رَجَّلَتْ حَتَّى أَتَانَا رَأْسُ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ زِيَادٍ وَ مَا زِلْنَا فِي عَبْرَةٍ بَعْدَهُ وَ كَانَ جَدِّي إِذَا ذَكَرَهُ بَكَى حَتَّى تَمْلَأَ عَيْنَاهُ لِحْيَتَهُ وَ حَتَّى َبْكِيَ لِبُكَائِهِ رَحْمَةً لَهُ مَنْ رَآهُ وَ إِنَّ الْمَلَائِكَةَ الَّذِينَ عِنْدَ قَبْرِهِ لَيَبْكُونَ فَيَبْكِي لِبُكَائِهِمْ كُلُّ مَنْ فِي الْهَوَاءِ وَ السَّمَاءِ مِنَ الْمَلَائِكَة فرشتگان تا چهل روز بر آن حضرت گريستند و هيچ زنى از ما اهل بيت خضاب نكرد و روغن به خود نماليد و سرمه نكشيد و موهايش را شانه نزد تا وقتى كه سر عبيد اللّه بن زياد را به نزد ما فرستادند و پيوسته بعد از شهادت آن حضرت چشمان، اشك آلود بود و هر گاه جدّم ياد آن حضرت را مى‏نمود محاسنش از اشك خيس مى‏گشت بطورى كه هر كس آن جناب را مى‏ديد به حالش ترحّم نموده و از گريه‏اش به گريه مى‏افتاد و فرشتگانى كه نزد قبر آن حضرت هستند جملگى مى‏گريند و از گريه ي ايشان تمام فرشتگان در آسمان و زمين گريه مى‏كنند. @maghtal61
ثواب الأعمال عن مُحَمَّد بن مسلم عن أبی جعفر [الباقر] علیه السلام: کانَ عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ علیهما السلام یَقولُ: أیُّما مُؤمِنٍ دَمَعَت عَیناهُ لِقَتلِ الحُسَینِ علیه‌السلام حَتّى تَسیلَ عَلى خَدِّهِ، بَوَّأَهُ اللّهُ تَعالى بِها فِی الجَنَّةِ غُرَفا یَسکُنُها أحقابا، و أیُّما مُؤمِنٍ دَمَعَت عَیناهُ حَتّى تَسیلَ عَلى خَدِّهِ فیما مَسَّنا مِنَ الأَذى مِن عَدُوِّنا فِی الدُّنیا، بَوَّأَهُ اللّهُ فِی الجَنَّةِ مُبَوَّأَ صِدقٍ. و أیُّما مُؤمِنٍ مَسَّهُ أذىً فینا، فَدَمَعَت عَیناهُ حَتّى تَسیلَ عَلى خَدِّهِ مِن مَضاضَةِ ما اوذِیَ فینا، صَرَفَ اللّهُ عَن وَجهِهِ الأَذى، وآمَنَهُ یَومَ القِیامَةِ مِن سَخَطِهِ وَالنّارِ ثواب الأعمال به نقل از محمّد بن مسلم، از امام باقر علیه السلام: على بن الحسین (زین العابدین) علیه‌السلام مى‏فرمود: «هر مؤمنى که چشمش براى کشته شدن حسین علیه السلام، چنان اشک بریزد که به صورتش روان شود، خداوند متعال در بهشت برایش اتاق‏هایى فراهم مى‏کند که روزگارانى را در آنها سپرى نماید، و هر مؤمنى که چشمانش به خاطر آزارى که ما در دنیا از دشمنانمان دیدیم، اشک بریزد و اشکش بر چهره‏اش جارى گردد، خداوند، جایگاهى راستین را برایش در بهشت فراهم مى‏کند، و هر مؤمنى که در راه ما آزار ببیند و چشمانش از دردِ آزارى که در راه ما دیده، اشک بریزد تا بر گونه‏اش روان شود، خداوند، صورتش را از آزار، نگه مى‏دارد و در روز قیامت، او را از خشم خود و آتش، در امان نگه مى‏دارد 📖الخصال: ص ۶۲۵ ح ۱۰ عن أبی بصیر و مُحَمَّد بن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه علیهم السلام، عیون الحکم والمواعظ: ص ۳۹۸ ح ۶ @maghtal61
✅اولین کسی که برای عزاداران امام حسین غذا طبخ می کرد.. المحاسن عن عمر بن علیّ بن الحسین علیه السلام: لَمّا قُتِلَ الحُسَینُ بنُ عَلِیٍّ علیهما السلام، لَبِسنَ نِساءُ بَنی هاشِمٍ السَّوادَ وَالمُسوحَ، وکُنَّ لا یَشتَکینَ مِن حَرٍّ ولا بَردٍ، وکانَ عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ علیهما السلام یَعمَلُ لَهُنَّ الطَّعامَ لِلمَأتَمِ. .. المحاسن به نقل از عمر بن على بن الحسین علیه السلام: وقتى حسین بن على علیه‌السلام کشته شد، زنان بنى هاشم، لباس سیاه و خشن بر تن کردند و از هیچ گرمى و سردى‏اى، شِکوه نمى‏کردند. على بن الحسین علیه‌السلام در [موقع‏] سوگوارى آنان، غذا تهیّه مى‏کرد 📖 المحاسن: ج ۲ ص ۱۹۵ ح ۱۵۶۴، بحار الأنوار: ج ۴۵ ص ۱۸۸ ح ۳۳ @maghtal61
مهاجر: الملهوف: إنَّ زَینَ العابِدینَ علیه السلام أومَأَ إلَى النّاسِ أنِ اسکُتوا، فَسَکَتوا، فَقامَ قائِما، فَحَمِدَ اللّهَ و أثنى عَلَیهِ، وذَکَرَ النَّبِیَّ بِما هُوَ أهلُهُ فَصَلّى عَلَیهِ، ثُمَّ قالَ: أیُّهَا النّاسُ! مَن عَرَفَنی فَقَد عَرَفَنی، ومَن لَم یَعرِفنی فَأَنَا اعَرِّفُهُ بِنَفسی: أنَا عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ بنِ عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ، أنَا ابنُ المَذبوحِ بِشَطِّ الفُراتِ مِن غَیرِ ذَحلٍ ولا تِراتٍ، أنَا ابنُ مَنِ انتُهِکَ حَریمُهُ وسُلِبَ نَعیمُهُ وَانتُهِبَ مالُهُ وسُبِیَ عِیالُهُ، أنَا ابنُ مَن قُتِلَ صَبرا وکَفى بِذلِکَ فَخرا. أیُّهَا النّاسُ! ناشَدتُکُمُ اللّهَ، هَل تَعلَمونَ أنَّکُم کَتَبتُم إلى أبی وخَدَعتُموهُ، و أعطَیتُموهُ مِن أنفُسِکُمُ العَهدَ وَالمیثاقَ وَالبَیعَةَ وقاتَلتُموهُ وخَذَلتُموهُ؟! فَتَبّا لِما قَدَّمتُم لِأَنفُسِکُم وسوءا لِرَأیِکُم، بِأَیَّةِ عَینٍ تَنظُرونَ إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله علیه و آله إذ یَقولُ لَکُم: قَتَلتُم عِترَتی وَانتَهَکتُم حُرمَتی فَلَستُم مِن امَّتی؟! قالَ الرّاوی: فَارتَفَعَت أصواتُ النّاسِ مِن کُلِّ ناحِیَةٍ، ویَقولُ بَعضُهُم لِبَعضٍ: هَلَکتُم وما تَعلَمونَ. فَقالَ علیه السلام: رَحِمَ اللّهُ امرَأً قَبِلَ نَصیحَتی وحَفِظَ وَصِیَّتی فِی اللّهِ وفی رَسولِهِ و أهلِ بَیتِهِ، فَإِنَّ لَنا فی رَسولِ اللّهِ اسوَةً حَسَنَةً. فَقالوا بِأَجمَعِهِم: نَحنُ کُلُّنا یَابنَ رَسولِ اللّهِ سامِعونَ مُطیعونَ، حافِظونَ لِذِمامِکَ 1 غَیرَ زاهِدینَ فیکَ ولا راغِبینَ عَنکَ، فَأمُرنا بِأَمرِکَ یَرحَمُکَ اللّهُ، فَإِنّا حَربٌ لِحَربِکَ وسِلمٌ لِسِلمِکَ، لَنَأخُذَنَّ یَزیدَ ونَبرَأُ مِمَّن ظَلَمَکَ وظَلَمَنا. فَقالَ علیه السلام: هَیهاتَ هَیهاتَ! أیُّهَا الغَدَرَةُ المَکَرَةُ، حیلَ بَینَکُم وبَینَ شَهَواتِ أنفُسِکُم، أتُریدونَ أن تَأتوا إلَیَّ کَما أتَیتُم إلى أبی مِن قَبلُ؟! کَلّا ورَبِّ الرّاقِصاتِ، فَإِنَّ الجُرحَ لَمّا یَندَمِل، قُتِلَ أبی صَلَواتُ اللّهِ عَلَیهِ بِالأَمسِ و أهلُ بَیتِهِ مَعَهُ، ولَم یُنسِنی ثُکلَ رَسولِ اللّهِ صلى الله علیه و آله وثُکلَ أبی وبَنی أبی، ووَجدُهُ بَینَ لَهَواتی، ومَرارَتُهُ بَینَ حَناجِری وحَلقی، وغُصَصُهُ تَجری فی فِراشِ صَدری، ومَسأَلَتی أن لا تَکونوا لَنا ولا عَلَینا. ثُمَّ قالَ: لا غَروَ إن قُتِلَ الحُسَینُ وشَیخُهُ قَد کانَ خَیرا مِن حُسَینٍ و أکرَما فَلا تَفرَحوا یا أهلَ کوفانَ بِالَّذی أصابَ حُسَینا کانَ ذلِکَ أعظَما قَتیلٌ بِشَطِّ النَّهرِ روحی فِداؤُهُ جَزاءُ الَّذی أرداهُ نارُ جَهَنَّما ثُمَّ قالَ علیه السلام: رَضینا مِنکُم رَأسا بِرَأسٍ، فَلا یَومَ لَنا ولا عَلَینا. 2 ۲۲۸۱. الملهوف: امام زین العابدین علیه السلام به مردم اشاره کرد که: «ساکت شوید». آنان ساکت شدند. امام علیه السلام برخاست و پس از حمد و ثناى خداوند و یادکرد پیامبر صلى الله علیه و آله آن گونه که سزامندش بود و درود فرستادن بر او فرمود: «اى مردم! هر کس مرا مى‏شناسد، که مى‏شناسد. هر کس مرا نمى‏شناسد، خودم را به او مى‏شناسانم. من، على بن الحسین بن على بن ابى طالب هستم. من پسر کسى هستم که در رود فرات، بدون آن که کسى از شما را کشته باشد و خونى ریخته باشد، سر بُریده شد. من پسر کسى هستم که حریمش هتک شد و نعمتش سلب گردید و مالش به غارت رفت و خانواده‏اش اسیر شدند. من پسر کسى هستم که او را در میان گرفتند و پس از مدّتى کشتند و این براى افتخار من، کافى است. اى مردم! شما را به خدا سوگند مى‏دهم، آیا مى‏دانید که شما به پدرم نامه نوشتید و به او نیرنگ زدید و از سوى خود با او عهد و پیمان بستید و دست بیعت به او دادید و سپس با او جنگیدید و او را وا نهادید؟! نابود باد آنچه براى خود، پیش فرستاده‏اید و بدا به رأیتان! با چه چشمى به پیامبر خدا صلى الله علیه و آله مى‏نگرید، آن گاه که به شما مى‏گوید: «خاندانم را کُشتید و حرمتم را هتک کردید. پس شما از امّت من نیستید»». صداى مردم از هر سو بلند شد و به همدیگر گفتند: هلاک شده‏اید و نمى‏دانید! امام علیه السلام فرمود: «خدا، رحمت کند کسى را که اندرزم را بپذیرد و سفارشم را در باره خدا، پیامبر صلى الله علیه و آله و خاندانش حفظ کند، که پیامبر خدا، الگویى نیکو براى ماست». آنان، همگى گفتند: اى فرزند پیامبر خدا! همه ما گوش به فرمان و مطیعیم و عهد تو را پاس مى‏داریم. نه به آن، بى‏رغبتى مى‏کنیم و نه از آن، روى مى‏گردانیم. خدا، تو را رحمت کند! هر فرمانى که مى‏خواهى، بده. جنگ تو، جنگ ما و صلح تو، صلح ماست. ما [حمله مى‏کنیم و] یزید را دستگیر مى‏کنیم و از هر که بر تو و ما ستم کرده، بیزارى مى‏جوییم. امام علیه السلام فرمود: «دور باد، دور باد! اى خیانتکاران مکّار! میان شما و هوس‏هایتان، فاصله افتاده است. آیا مى‏خواهید با من همان کنید که پیش‏تر با پدرم ک
ردید؟! هرگز! به پروردگارِ اختران، سوگند که هنوز زخم، التیام نیافته است. پدرم که درودهاى خدا بر او باد و خانواده‏اش، همین دیروز کشته شده‏اند و هنوز از دست رفتن پیامبر خدا صلى الله علیه و آله و پدرم و پسران پدرم را از یاد نبرده‏ام و اندوهش میان سینه‏ام، و تلخى‏اش در گلو و حلقم، و غصّه‏هایش در تخت سینه‏ام جارى است و درخواستم این است که نه با ما و نه بر ضدّ ما باشید». سپس فرمود: شگفت نیست، اگر حسین کشته شد؛ چرا که پدرش نیز [کشته‏] شد؛ همو که از حسین، بهتر و شریف‏تر بود. اى کوفیان! به آنچه بر حسین گذشته، شادى نکنید که این، جرمش بزرگ‏تر است. کشته‏اى به کنار رود [فرات‏]! جانم فدایش! سزاى کسى که او را به خاک افکنْد، دوزخ است. سپس فرمود: «ما در عوضِ هر یک کشته، به همان کشتگان [شما در میدان جنگ‏]، راضى هستیم و دیگر، پس از این، هیچ روزى، نه به سود ما و نه به ضرر ما، جنگى نخواهیم داشت». پاورقی : 1 : الذِّمَّةُ والذِّمامُ: وهما بمعنى العهد، والأمانُ، والضمانُ، والحُرمة والحقّ (النهایة: ج ۲ ص ۱۶۸ «ذمم») 2 : الملهوف: ص ۱۹۹، الاحتجاج: ج ۲ ص ۱۱ @maghtal61