8.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍂 به صورت قاطع باید خط بشکند.
اینجا(فاو)
ریسک یعنی کل عملیات...
🔸 روایتی جذاب از شهید #سیاف_زاده
مسئول واحد طرح و عملیات قرارگاه کربلا در عملیات والفجر ۸
کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت
https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd
🍂
🔻 شگفتانگیزترین
عملیات دفاع مقدس 2⃣
✦━•··•✧❁✧•··•━✦
🔸 آمادهباش ۳۰۰۰ غواصان
رزمندگان غواص پس از پوشیدن لباس مخصوص و صرف شام و اقامه نماز، در نقاطی از حاشیه اروند، در انتظار دستور ورود به آب نشستهاند. همه امید فرماندهان به این پیشتازان است و رمز اصلی پیروزی عملیات در دست آنهاست.
در ساعت ۸ شب بیستم بهمن ماه ۱۳۶۴، سه هزار رزمنده غواص در طول جبهه عملیاتی پا به اروندرود میگذارند. سکوتی عمیق منطقه را فراگرفته و وجود لکههای ابر مانع از روشنایی کامل مهتاب شده است.
از این لحظه علائم دلهره بیش از پیش در کلیه فرماندهان عملیاتی پدیدار میشود. در محورهای مختلف، غواصها، ستون به ستون به سمت دشمن در حرکتاند. برای آنها مشخص شده است که در صورت انحراف و یا بروز هر حادثهای، میبایست از هر نقطهای که به ساحل دشمن رسیدند، پس از گشودن معابر نفوذی، وارد عمل شوند و راه بازگشتی برای آنها وجود ندارد.
✧✦✧ ✧✦✧
همراه باشید
#والفجر_هشت
کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت
https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 لحظه شروع عملیات والفجر ۸
لحظاتی پر از شوق و هیجان
و احساسی عظیم
بین پذیرفته شدن و یا ماندن
کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت
https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd
🍂
🔻 خرابکار بدبیار
#طنز_جبهه
─┅═༅𖣔𖣔༅═┅─
در آسایشگاه اسارت بودیم که جمعی را با سر و صدای زیاد از دالان وحشت عبور دادند و به داخل کمپ هدایت کردند. یک گردان کامل از ارتش که یک جا اسیر شده بودند و مسبب آن فقط یک نفر بود به نام محسن که معروف بود به خرابکار و بدبیار.
آنها می گفتند شب هنگام در مکانهای مختلفی کمین کرده بودند تا با دستور فرمانده بر دشمن یورش ببرند که محسن برای رفع حاجت از جمع جدا شده و عراقیها متوجه او میشوند و او را دنبال می کنند. محسن ناخواسته به زیر پلی که یک گروهان مخفی شده بود فرار می کند. عراقی ها او را دنبال می کنند و همه را به جز محسن اسیر می کنند.
کار به اینجا هم ختم نمی شود و او باز به شیار یک بلندیی که بالاتر از پل بود پناه می برد. درست جایی که مابقی گردان پناه آورده بودند و اینبار همه آن جمع به اتفاق محسن به اسارت در میآیند.
همه به او چپ چپ نگاه می کردند و منتظر فرصتی بودند تا از خجالتش در بیایند. این جمع یک فرمانده هم داشت که صورتش سوخته بود و می گفتند مقصر باز همان محسن است. وقتی علت را جویا شدیم، گفتند: وقتی فرمانده از محسن خواسته بود نارنجک تفنگی را آماده کند تا او شلیک کند، به جای فشنگ مشقی، فشنگ جنگی گذاشته بود و کار دست فرمانده داده بود.
حالا ما می خواستیم با این عتیقه چند سالی هم آسایشگاه شویم و فکرش هم باعث شده بود تا چهار ستون بدنمان از بودن در کنار او بلرزد و ترس داشته باشیم.
کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت
https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd
🍂
🔻 شگفتانگیزترین
عملیات دفاع مقدس 3⃣
✦━•··•✧❁✧•··•━✦
🔸 برخلاف زمان ورود گروهانهای غواص به اروند که هیچ اثری از تلاطم آب مشاهده نمیشد و حرکت آب راکد به نظر میرسید، اینک در حالی که نیروهای غواص همگی به وسط اروند رسیدهاند، سطح آرام آب متلاطم شده و شدت امواج رودخانه افزایش یافته است.
این مسأله در آغاز کار موجب بروز مشکلاتی میشود، فینهای تعدادی از برادران از پایشان درآمده که آنها بیدرنگ رو به ساحل دشمن شنا میکنند، پارهای نیز براثر تلاطم شدید رودخانه، آب زیادی خوردهاند و دچار حالت تهوع شدهاند. تعدادی از برادران را حرکت سهمگین آب با خود میبرد، ولی در مجموع، قریب به اتفاق غواصان همچنان با موفقیت پیشروی میکنند.
✧✦✧ ✧✦✧
همراه باشید
#والفجر_هشت
کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت
https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd
🍂 هر ساله در سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی در دهه فجر مسابقات حفظ حدیث و قرآن برگزار می کردیم. حاج آقا ابوترابی، برای جایزه بچه هایی که قرآن حفظ می کردند، گفته بود که از امام خمینی برای شما وقت ملاقات حضوری می گیریم. نزدیک به چهارصد نفر در اردوگاه موصل چهار، حافظ قرآن شدند. تعدادی از بچه ها حتی بخش های بسیاری از نهج البلاغه را هم حفظ کردند.
کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت
https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd
🍂 از زبان همسر یک شهید
در خیالات خودم، درزیر بارانی که نیست
میرسم با تو بهخانه از خیابانیکه نیست
مینشینی رو به رویم خستگی در میکنی
چایمیریزم برایت توی فنجانیکهنیست
باز میخندی و میپرسیکه حالتبهتر است؟
بازمیخندم که خیلی، گرچه میدانیکه نیست
شعر میخوانم برایت واژهها گل میکنند،
یاسومریم میگذارم توی گلدانیکه نیست
چشم میدوزم به چشمت، میشود آیا کمی
دستهایم را بگیری بین دستانیکه نیست؟
وقت رفتن می شود با بغض می گویم نرو
پشت پایت اشک می ریزم توی ایوانی که نیست
می روی و خانه لبریز از نبودت می شود،
باز تنها می شوم با یاد مهمانی که نیست
رفته ای و بعد تو این کار هر روز من است،
باور اینکه نباشی کار آسانی که نیست
شعر از بیتا امیری
✧✧ ✧✧
کنار هم آرام خوابیده اند ...
همانانی که تا چند لحظه قبل
محفلی داشتهاند، که دیگر نیست
• ﭘﻨﺠﻮﯾﻦ عراق، دشت شیلر
• ﺁﺑﺎﻥ مـــاه سال ۱۳۶۲
• ﻋﮑﺎﺱ: ﻋﻠﯽ ﻓﺮﯾﺪﻭﻧﯽ
▪︎ ﭘﯿﮑﺮ ﺳﻪ ﻗﻬﺮﻣﺎﻥ ﻭﻃﻦ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻋﻤﻠﯿﺎﺕ ﻭﺍﻟﻔﺠﺮ ۴؛ ﺑﺮ ﺍﺛﺮ ﺍﺻﺎﺑﺖ ﺧﻤﭙﺎﺭﻩ ﺑﻪ ﺩﺍﺧﻞ ﺳﻨﮕﺮ ﺑﻪ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺭﺳﯿﺪﻧﺪ.
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#شعر #شهید
#عملیات_والفجر_۴
کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت
https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd
کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت
🍂 🔻 شگفتانگیزترین عملیات دفاع مقدس 3⃣ ✦━•··•✧❁✧•··•━✦ 🔸 بر
🍂
🔻 شگفتانگیزترین
عملیات دفاع مقدس 4⃣
✦━•··•✧❁✧•··•━✦
🔸 نورافکنی که آزمایشی بر روی اروند روشن شد!
در ساعت ۲۱ عدهای به ساحل دشمن دست یافته و عدهای هنوز در بین راه به تلاش خود ادامه میدهند. در حالی که نیروهای غواص در محور وسط عملیات سرگرم تکمیل عبور از اروند هستند، قسمتی از خط دفاعی دشمن، با نورافکن روشن میشود و به حالت ساکن برای چند لحظهای ادامه مییابد.
خبر این مسأله از قرارگاه خاتمالانبیاء (ص) به کلیه قرارگاههای ذیربط جهت آمادهباش صادر میشود. این امر در اغلب فرماندهان بازتاب روحی سختی ایجاد میکند. بسیاری با نگرانی و ناامیدی میگویند: پس اینکه دشمن تا به حال سکوت کرده بود، برای رسیدن چنین لحظهای بوده است!
غواصهایی که در شعاع نور پروژکتور قرار گرفتهاند، تلاش زیادی میکنند تا از معرض دید نگهبانان دشمن مخفی شوند. سرعت پا زدن و شنا کردن غواصها افزایش یافته است. آنها همه چیز را تمام شده میدانند. اما دقایقی بعد، در حالی که قرارگاه تصمیماتی برای عکسالعمل و آغاز حمله اتخاذ کرده است، نورافکن خاموش میشود.
بعداً اطلاع حاصل شد که فرمانده عراقی آن محدوده، برای آزمایش موتوربرقی که تازه دریافت کرده بود، مبادرت بدین عمل کرده است.
✧✦✧ ✧✦✧
همراه باشید
کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت
https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd
🍂
🔻 عبای نماز
عبدالله آجیلی
✦━•··•✧❁✧•··•━✦
توی گردان حال و هوای معنوی عجیبی بین بچه ها حاکم شده بود.
همین حال وهوا روی رفتار و اعمال ماهم اثر گذاشته بود.
تسبیح، انگشتر، عطر و ذکر، جزیی از ما شده بود...
بعضی از بچه ها با خودشان عبا هم آورده بودند و در نمازجماعت آن را روی دوش خود می انداختند. چون شنیده بودند اجر بسیاری دارد.
من هم که از قبل یک عبا خریده بودم. خیلی افسوس میخوردم که چرا عبایم را با خودم به گردان و منطقه نیارودم!!!
تا اینکه شنیدم یکی از برادران قصد دارد به شهر برود.
لذا از او خواستم تا به خانه برود و عبایم را از مادرم بگیرد و با خود به منطقه بیاورد...
دوستمان میگفت:
وقتی در منزل شما رسیدم بلافاصله زنگ خانه را زدم. مادرت از پشت در گفت کیه!؟ سلام کردم و گفتم دوست آقا عبدالله هستم، اومدم "عباعبدالله" را ببرم. 😂😂
مادرت با تعجب نگاهی به من کرد و گفت: قربونش بام (قربانش شوم) مگه اقااباعبدالله خونه اومونه که اومیه بریش؟(مگه آقا منزل ماست آمدی ببریش)؟
ومن تازه متوجه سوتی خودم شدم 😂😂😂 و گفتم نه مادر! منظورم عبای عبدالله پسرت را میخوام که الان جبهه است. گفته بیام از خانه بگیرم، ببرم براش جبهه!!!
خلاصه این داستان تا مدتها مایه خنده بچه هاشده بود...
•✧❁✧•
یادش بخیر! در آن شرایط سخت جنگی، کوچکترین و ساده ترین اتفاقات در بین بچه ها دستمایه خنده و خاطره میشد...
و تا مدتها و سالها نقل قول آنها در ذهن برادران میماند.
کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت
https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd