فاطمه
مادر کلی بچهست! حسابش از دستم در رفت. همین رو فهمیدم که نرگس و یه مریم هم داره! اول رفته بودن هرمل. هرکس پاش به هرمل یا بعلبک رسیده، و بعد اومده اینجا، خدا رو شکر میکنه! اینجا اقلا سقف دارن، آب دارن، گاز دارن، سه وعده غذا دارن.
دیشب براشون بخاری آوردن.
از توی جعبه درنیاورده بود.
گفتم خیلی سرده که؛ روشنش نمیکنین؟ گفت دلمون با اونهاست که توی هرمل هستن؛ دلم نمیاد روشنش کنم.
#بیروت_دیز
#اردوگاه_آوارگان
#مامان_نرگس_و_مریم_و_چندتادیگه
یک چیزهایی رو تا اینجا نباشی و توی اردوگاه زندگی نکنی، نمیفهمی.
سه روز اول، لباسهامون از تنمون درنیومد. به قول یکی سه روزه بالای آرنجمون رو ندیدیم! (تا آرنج رو واسه وضو بالا زدیم!) دو سه لایه لباس روی هم پوشیدیم و با شلوار جین میخوابیم و بیدار میشیم. شاید یک روزش سخت نباشه، یک ماهش هم سخت نباشه، تازه وقتی میدونی که قراره برگردی خونهت و لباس راحت بپوشی و پتوی تمیز روی خودت بکشی... ولی اگر هیچ پایانی براش نباشه چی؟ اگر بدونی ماه بعد هم همینه و ماههای بعدی چی؟
.
توی این چند روز لباس اکثر بچهها و بزرگترها همونه که تنشونه. دیروز با یکی از خانوادهها حرف میزدیم. گفت یه ربع وقت داشتیم فرار کنیم.
گفتم چی برداشتی؟
گفت بچههامو!
همین.
#بیروت_دیز
#اردوگاه_آوارگان
دیشب کم آوردم. به نرگس (همین خانم توی تصویر) پیام دادم و رفتم خونهشون. خودش و همسرش اینجا زندگی میکنن. کلیدواژه مشترک بینمون همشهریجوان بود! کلی درباره خاطرههای مشترکمون حرف زدیم. بعد دیگه بحث جدی شد و رفتیم سراغ منطقه. آقای خسروی دیپلماته و اولین ماموریتش افتاده لبنان، وسط جنگ! از لحاظ بخت و اقبال، جایگاه رفیعی داشت!!😂 همین که نویسنده خاطراتشون اومده بود خونهشون که از حموم و لباسشویی خونهشون استفاده کنه، نشون میده چه خوشاقباله!😅
خلاصه دیشب بعد از چند روز با لباسهای تمیز و روی تخت نرم و گرم خوابیدم. هرچند از عذاب وجدان به خودم میپیچیدم.
قراره به زودی بریم بَعلبک و بعدش هم هِرمِل. میگن هرچی این اردوگاه وضعیتش ناجوره، بعلبک ده درجه بدتر و هرمل صد درجه سختتره! خدا رحم کنه.
بعدها در زندگینامهم، در بخش #بیروت_دیز از خانواده محترم خسروی باید تشکر کنم! مثل یه چای گرم بودن، وسط یه شب سرد.
#روزهای_مادرانه
#باتشکر_از_خانواده_خسروی_و_اهالی_محترم_محله
#الحمدلله_بکل_نعمته
#به_خصوص_نعمت_حمام
#نعمت_چای_ایرانی
#نعمت_فرش_روی_زمین
خودشون دیدن، قربون صدقه خودشون رفتن!😁
بله، زندگی اینجا به شدت جاریست!❤️
#اردوگاه_آوارگان_سوری
#بیروت_دیز
قصه زهرا
زهرا اهل حُمص سوریه ست. سه تا بچه داره. موهای دخترش رو دوگوشی از بالای سر بافته، همونطوری که من موهای دخترمو میبافم. اسم پسرش هم حیدرهست. حیدر نهها، حیدره! این اسم رو زیاد روی پسرهاشون میذارن و با دانش عربی من در تضاده! این تضادها البته کم نیست. فکر کنم اون عربی که به ما درس دادن، فقط در یک کتاب کاربرد داشته: قرآن!
بچههاش مدرسه غیرانتفاعی میرفتن، انگلیسی میخوندن، باغ زیتون داشتن و یه خونهی بزرگ. بشار اسد که سقوط کرد، دیدن دیگه جای موندن نیست. تحریرالشامیها به سمت محلات شیعه در حرکت بودن و سرها رو میبریدن. وسایلو جمع کردن و زدن به جاده. روز دوم یکی از همسایهها خبر داده بود: خونهتونو آتیش زدن!
گفتم الان چی بیشتر ناراحتت میکنه؟ گفت: مدرسه بچهها. دلم میخواد اینا تحصیل کنن. غصه میخورم میبینم بیهدف میچرخن.
دخترش نشسته بود و داشت مشت مشت اسمارتیز میخورد. زهرا ظرف رو از جلوش برداشت و بهش چشمغره رفت. مثل همه مادرهای دنیا.
#روزهای_مادرانه
#بیروت_دیز
#اردوگاه_آوارگان_سوری
سلام دوستان عزیز 🌟
میدونم این روزها شاید اوضاع مالی مون عالی نباشه اما بعضیا هستن که بیشتر از خود ما نیاز مالی دارن و توی اولیات زندگی موندن.😭
امیدگاه نجف از ابتدای جنگ، همواره در کنار آوارگان سوری و لبنانی بوده و تلاش کرده تا به اونها کمک کنه.
🎉حالا به عشق امام زمان (عج) و مناسبت نیمه شعبان، بیاین با همدلی، کار بزرگی انجام بدیم! 🎉
👈فقط با ۱۰۰ هزار تومان میتونیم لبخندی به آوارگان سوری و لبنانی هدیه بدیم.
✅اگر هر کدوم از ما کمک کنیم و این پیام رو به دوستانمون برسونیم، کمکهامون چند برابر میشه!
روی شماره لمس کنید کپی میشود👇
شماره شبا(ودجا):
IR180150000003101019791024
شماره کارت(امیدگاه نجف):
5892107044220336
بیاین با هم دنیا رو آماده ظهور امام زمان (عج) کنیم! 🌍✨
#نیمه_شعبان #کار_خیر #همدلی #امیدگاه_نجف #آمادگی_برای_ظهور
🔻🔻🔻
https://eitaa.com/omidgaha
نماز جبهه مقاومت😁
پیشنماز از بوسنی اومده، نمازگزارها سوری، لبنانی، عراقی و ایرانی اند!
#بیروت_دیز
#اردوگاه_آوارگان_سوری
#نماز_بدون_مرز
#اینترنشنال_صلات
بیروت این روزها صحنه قدرتنمایی گروههاست. چند روز ماشینها با پرچمهای آبیصدفی و صدای بلند آهنگهای حماسی توی خیابون دور دور میکردن و ترقه میزدن. اول فکر کردم مال نیمهشعبانه، ولی بعد فهمیدم شلوغبازیهای طرفداران حزب حریرییه.
جاده فرودگاه رو هم که در جریانید؛ طرفداران ایران ریختن جاده رو در اعتراض به لغو پروازهای مستقیم ایرانی بستن. بعدش گروههای مقابل یه سری اراذل رو فرستادن که قاطی اینا بشن و تجمع رو به هرج و مرج بکشونن که بندازن گردن حزبالله. موفق هم شدن و دولت شروع کرد به برخورد با حزبالله)
اگر فکر میکنید این لشکرکشیهای خیابانی و قدرتنماییهای جمعیتی اتفاق عجیبیه، یعنی احتمالا اوضاع لبنان رو از قدیم ندیدین. اینجا همیشه همین طور بوده. همین که بدونین مملکت دو سال رئیسجمهور نداشته سر همین اختلافها، یه کم وضعیت قاراشمیش نظام سیاسی و اجتماعیش دستتون میاد. اینا رو درباره بوسنی هم گفته بودم؛ یادتونه؟ و حواستون هست که کدوم کشورها دچار این مشکلات هستن؟... رد پای امریکا در منطقه رو دنبال کنید، پیداشون میکنید!
#بیروت_دیز
پ.ن. این دختر لبنانی رو با سربند ایران و رهبر و حاجقاسم دیدم، قلبم گرم شد.
https://eitaa.com/motherlydays
چهار روزه موقع قنوت عطسه میکنم! هی از خودم میپرسیدم چه مشکلی پیدا کردم با قنوت! نکنه خدا نمیخواد حرفامو بشنوه، نکنه دعا کردنم مشکل داره، نکنه... همین طور که داشتم به ملکوت میرسیدم؛
بو کردم،
دیدم دستم بوی صابون میده!
هیچی دیگه؛
فهمیدم به صابون اینجا حساسیت دارم، دستمو میارم نزدیک صورتم، عطسهم میگیره!😅
در تصویر، وضعیت خوابیدن مادرلی در سرما رو میبینید! حجاب، به معنای واقعیش مصونیت است!😂
#روزهای_مادرانه
#بیروت_دیز
#اردوگاه_آوارگان
https://eitaa.com/motherlydays
برای یک ماهرمضان بامزه آمادهاید؟
مجموعه آشپزهای گرسنه، تمام چیزی است که برای یک کودک در ماه رمضان نیاز داریم.
1⃣ کتاب داستان آشپزهای گرسنه، داستانهای آشپزی کردن علی و آیه است که هر روزش با یک ماجرای جدید پیش میرود. داستانها کوتاه هستند و به زبان طنز نوشته شدهاند، تا بچهها از خواندن آن لذت ببرند. در عین حال کودک با خواندن آن با آداب و رسوم ماه رمضان، احکام روزهداری و فرهنگ خانوادههای ایرانی آشنا میشود.
2⃣ کتابچه آشپزی و دفترچه برنامهریزی
در کتابچه آشپزی دستورهای آشپزی غذاهایی که در کتاب داستان آمده بود، نوشته شدهاند. ضمنا بعضی جاهایش علی و آیه هم چیزهایی به دستور غذا اضافه کردهاند!
دفترچه برنامهریزی یک پلنر ۳۰روزه است که در هر روز آن بچهها بتوانند اعمال ماه رمضان را ثبت کنند و کارهای خوب خودشان و نعمتهای خدا را یادداشت کنند.
مجموعۀ آشپزهای گرسنه برای بچههای ۷تا۱۲ سال مناسب است. به خصوص بهترین هدیه برای بچههای روزهاولی است!
این مجموعه را با شماره
۰۹۳۵۷۶۵۴۲۳۴
سفارش بدهید!
قبل از این که فضا رو معنوی کنم، اینو بگم:
اینجا مکان محبوب من، در این سَفره! موکب امام علی، روبروی مزار شهداست! ما هر بار میایم اینجا، کل کمبود ویتامینمون رو جبران میکنیم! دو سه تا میوه میخوریم، دو سه تا هم میذاریم تو کیفمون و میبریم! دقیقا عین همونها که خودمون توی هیاتهامون بهشون چشمغره میرفتیم!😅
بچهها! اگر دفعه بعد یکی رو دیدین به جای یه موز، سه تا موز برداشت؛
به جای یه چایی، پنج تا چایی خورد؛
همونجا با دست پرتقال رو پوست کند و خورد؛
بهش چشمغره نرین! شاید واقعا توی اردوگاه اوارگان زندگی میکنه!😂🤪
#روزهای_مادرانه
#بیروت_دیز
#امدادگران_گشنه
پ.ن. در جریان هستید دیگه؟ یکی از ابزارهای طنز، اغراقه!🤓
https://eitaa.com/motherlydays
مزار شهدای اینجا دریای قصههاست. دست بزنی توی این دریا، قصهست که به دستت میچسبه.
همین که وارد مزار شهدا شدم، چشمتوچشم شدم با یک آشنا. تا بیام فکر کنم و یادم بیاد، خودش جلو اومد و سلام و علیک کرد! زینب، همین یک ماه پیش در تهران در دوره تولید محتوا شرکت کرده بود و من مدرّس یکی از روزهای کارگاهشون بودم! خودش اینجا خبرنگار یک رادیوی محلی بود. سریع دستمو گرفت و برد بالای سر قصهها... یکیش قصهی همین مرد بود.
احمد بَزی خودش راوی شهداء بود. توی فیلمی که زینب داشت، همین جا روی پلههای مزار شهداء ایستاده بود و برای نوجوانها زندگی ابدی شهداء رو روایت میکرد. حالا خودش یکی از اونها بود که باید روایت میشدن!
گفت ازش فقط یک قطعه استخوان برگشته. گفتم چرا؟ پیدا کردنش خیلی طول کشیده؟ گفت بیشتر شهدای اینجا همین طورن؛ یک استخوان، یک مُشت مو... به خاطر انفجار، چیزی ازشون نمونده... سوختن.
پوست تنم سوخت.
دلم سوخت.
#روزهای_مادرانه
#بیروت_دیز
#قصه_ی_قصه_گو
https://eitaa.com/motherlydays