1️⃣
🔘 مادران کربلا: مادر #عمرو_بن_جناده
🔷 مادر شهید
▪️ او با پسر و همسرش با کاروان امام حسین(ع) همراه شد. همسر او در کارزار #عاشورا به #شهادت رسید و پسر او نیز، با تشویق مادر راهی میدان شد.
▪️ مادر عمرو، پس از شهادت پسرش عمرو یکی از خیمه ها را برداشت و با آن دو نفر از اشرار قوم حرامیان را به دوزخ فرستاد و رجز خواند:
من پیرزنی ضعیف هستم که قدم خمیده و پیکرم لاغر و پوسیده شده؛ ولی ای گروه کافران! در یاری فرزندان عزیز حضرت فاطمه عزتمند، ضربه سختی به شما می زنم.
▪️ امام حسین (ع) پس از این، او را به خیام بازگرداند و در حق او دعا خیر فرمود.
▪️ او پس از شهادت امام حسین (ع) همراه با باقی زنان و کودکان، به دست گرگ صفتان #اسیر شد.
🔷 آخرین لحظات شهید
▪️ کلاه خودش برای سرش بزرگ بود. کسی فکر نمی کرد نوجوان یازده ساله ای به میدان برود. ولی امکانات همین بود.
▪️ گرمی دستهای حسین بن علی (ع) را هنوز بر شانه اش احساس می کرد. نیزه را به دست گرفت و از زیر کلاه خود لشکریان را از نظر گذراند. در دلش «یا علی (ع)» گفت و رجز خواند:
#امیری_حسین_و_نعم_الامیر...
امیر من حسین است و چه خوب امیری است.
▪️ سرور دل رسول بشیر نذیر است. پدر او علی مرتضی (ع) و مادرش فاطمه ی زهرا (س) است.
آیا چون او همانندی می شناسید؟ او نوری دارد، درخشنده تر از نور درخشان خورشید و رخساره ای چون قرص ماه!
🔷 وداع
▪️ زن، موهای سرخ شده ی عمرو را نوازش کرد و بوسید. سرش را به سینه چسباند و گفت:
چه خوب جنگیدی عمرو من! نور دیده ی مادر!» دوباره سرش را بالا گرفت و در چشمهایش نگریست و به لبهای چاک چاکش.
▪️ مادر، برخاست، سر را بوسید و گفت: «خداحافظ!» به سمت لشکر دشمن پرتابش کرد و درست به صورت کسی زد که از گریه ی او می خندید...
📚 مجلسی، محمد باقر، محن الابرار، ترجمه ی مقتل بحارالانوار، ج 1، ص 907.
#مادران_کربلا
#مهدیه_ثارالله
#ماه_محرم
@mouood_org
3️⃣
🔘 مادران کربلا: ام کلثوم صغری
🔷 مادر شهید
▪️ ام کلثوم صغری: او دختر امیرمؤمنان، همسر #مسلم بن عقیل و مادر دو شهید #کربلا بودند. محمد و عبدالله.
▪️ حضرت مسلم (ع) چهار پسر داشتند که دو نفر از آنها در کربلا شهید شدند و دو نفر دیگر در #کوفه. ام کلثوم(ع) پس از شهادت امام حسین(ع) به دست حرامیان، #اسیر شد.
🔷 آخرین لحظه ی شهید
▪️ کسی از یاران نمانده بود. برادران و عموها و فرزندانشان، لباس رزم پوشیده و در خیمه نشسته بودند تا به مولایشان بگویند: «تا ما هستیم، به علی اکبر (ع) اذن میدان نده!»
▪️ #عبدالله_بن_مسلم از جا برخاست. حتی پیش از پسران #ام_البنین. اذن گرفت و به میدان رفت و رجز خواند:
▪️ «امروز پدرم مسلم را ملاقات می کنم و کسانی که در راه دین رسول خدا، شربت #شهادت نوشیدند.
▪️ اینان در بین مردم به دروغگویی شناخته نمی شدند؛ بلکه آنها بزرگان و شریفان قبیله اند: از سادات #بنی_هاشم.
🔷 وداع
▪️ چشم ام کلثوم به شکاف پیشانی عبدالله عادت نمی کرد. به خاطر می آورد: وقتی نگاهش می کرد که چگونه با دست عرق از پیشانی می گیرد، یک لحظه دیده بود که تیر، دست و پیشانی را به هم دوخته بود.
▪️ مادر، از روی اسب، سربلند کرده بود به نیزه می نگریست و بارها از خودش پرسید: چه می شد اگر دشت، اینهمه داغ و سوزان نبود...
📚 مجلسی، محمد باقر، محن الابرار، ترجمه ی مقتل بحارالانوار،ج 1، ص 922.
#مادران_کربلا
#مهدیه_ثارالله
#ماه_محرم
@mouood_org