3️⃣
🔘 مادران کربلا: ام کلثوم صغری
🔷 مادر شهید
▪️ ام کلثوم صغری: او دختر امیرمؤمنان، همسر #مسلم بن عقیل و مادر دو شهید #کربلا بودند. محمد و عبدالله.
▪️ حضرت مسلم (ع) چهار پسر داشتند که دو نفر از آنها در کربلا شهید شدند و دو نفر دیگر در #کوفه. ام کلثوم(ع) پس از شهادت امام حسین(ع) به دست حرامیان، #اسیر شد.
🔷 آخرین لحظه ی شهید
▪️ کسی از یاران نمانده بود. برادران و عموها و فرزندانشان، لباس رزم پوشیده و در خیمه نشسته بودند تا به مولایشان بگویند: «تا ما هستیم، به علی اکبر (ع) اذن میدان نده!»
▪️ #عبدالله_بن_مسلم از جا برخاست. حتی پیش از پسران #ام_البنین. اذن گرفت و به میدان رفت و رجز خواند:
▪️ «امروز پدرم مسلم را ملاقات می کنم و کسانی که در راه دین رسول خدا، شربت #شهادت نوشیدند.
▪️ اینان در بین مردم به دروغگویی شناخته نمی شدند؛ بلکه آنها بزرگان و شریفان قبیله اند: از سادات #بنی_هاشم.
🔷 وداع
▪️ چشم ام کلثوم به شکاف پیشانی عبدالله عادت نمی کرد. به خاطر می آورد: وقتی نگاهش می کرد که چگونه با دست عرق از پیشانی می گیرد، یک لحظه دیده بود که تیر، دست و پیشانی را به هم دوخته بود.
▪️ مادر، از روی اسب، سربلند کرده بود به نیزه می نگریست و بارها از خودش پرسید: چه می شد اگر دشت، اینهمه داغ و سوزان نبود...
📚 مجلسی، محمد باقر، محن الابرار، ترجمه ی مقتل بحارالانوار،ج 1، ص 922.
#مادران_کربلا
#مهدیه_ثارالله
#ماه_محرم
@mouood_org
🔘 مام وفا
▪️ هنگامی که قاصد امام سجاد علیهالسلام به #مدینه آمد تا خبر واقعه #کربلا را به مردم مدینه بدهد با حضرت #ام_البنین سلام الله علیها مواجه شد.
▪️حضرت ام البنین فرمود: از حسین علیهالسلام خبری بده!
▪️ او از جواب دادن طفره رفت و گفت: چهار پسرت (#عباس، عبدالله، جعفر، عثمان) در کربلا شهید شدند!
▪️ حضرت ام البنین سلام الله علیها فرمود:
قَطَّعْتَ نِیاطَ قَلْبِی...
رگهای دلم را بریدی!
من کی از فرزندان خودم پرسیدم؟
فرزندانم و هرکس زیر آسمان کبود است، همه فدای حسین علیهالسلام؛ از حسین به من خبر بده!
▪️ و چون خبر شهادت امام حسین علیهالسلام را شنید، از ژرفای قلب فریاد برآورد و زار گریست...
📚 تنقیحالمقال، ج۳، ص۷۰.
🌐 طرح از کانال التجا
#ام_البنین سلام الله علیها
#مناسبتی
@mouood_org
🔘 مام وفا
▪️ هنگامی که قاصد امام سجاد علیهالسلام به #مدینه آمد تا خبر واقعه #کربلا را به مردم مدینه بدهد با حضرت #ام_البنین سلام الله علیها مواجه شد.
▪️حضرت ام البنین فرمود: از حسین علیهالسلام خبری بده!
▪️ او از جواب دادن طفره رفت و گفت: چهار پسرت (#عباس، عبدالله، جعفر، عثمان) در کربلا شهید شدند!
▪️ حضرت ام البنین سلام الله علیها فرمود:
قَطَّعْتَ نِیاطَ قَلْبِی...
رگهای دلم را بریدی!
من کی از فرزندان خودم پرسیدم؟
فرزندانم و هرکس زیر آسمان کبود است، همه فدای حسین علیهالسلام؛ از حسین به من خبر بده!
▪️ و چون خبر شهادت امام حسین علیهالسلام را شنید، از ژرفای قلب فریاد برآورد و زار گریست...
📚 تنقیحالمقال، ج۳، ص۷۰.
🌐 طرح از کانال التجا
#ام_البنین سلام الله علیها
#مناسبتی
@mouood_org
🔘 محبوب زهرا
🔹 حجب و حیای خاصی داشت که در کنار جنگ آوری بی مثالش، او را به یک دختر کم نظیر تبدیل کرده بود.
🔹 همه خواستگاران از بزرگان بودند، اما پاسخ فاطمه به همه منفی بود. وقتی از او می پرسیدند که چرا ازدواج نمی کنی، می گفت: «مردی نمی بینم، اگر مردی به خواستگاری ام بیاید، ازدواج می کنم.!»
🔹 وقتی فهمید «عقیل»، برادر و فرستاده ی علی، او را برای امیرالمومنین خواستگاری کرده، گفت: «خدا را سپاس! من به «مرد» راضی بودم ولی او «مرد مردان» را نصیب من کرد.»
🔹 روزی که پا در خانه ی امیرالمونین (ع) گذاشت، اولین جمله اش به فرزندان ایشان این بود: «نیامده ام جای مادرتان را بگیرم، من کجا و فرزندان زهرا (س) کجا؟ من آمده ام تا کنیزتان باشم.» می گویند تا وقتی که فرزندان امام علی (ع) خردسال بودند، بچه دار نشد تا مبادا به خاطر مادر شدن، در حق آنها کوتاهی کند.
🔹 تا زمانی که فرزنددار نشد، برای فرزندان امامش، یک مادر تمام عیار بود و پس از بچه دار شدن، همیشه و در هر شرایطی، فرزندان زهرا (س) را به فرزندان خود ترجیح داد. وقتی عباس(ع)، نوزاد شیرین ام البنین به دنیا آمد، بچه های زهرا (س) را جمع کرد، آنها را نزدیک به هم نشاند و نوزاد یک روزه اش را در آغوش گرفت؛ بلند شد و عباسش را دور سر فرزندان فاطمه (س) چرخاند تا به همه بگوید که فرزندان ام البنین، بلاگردان فرزندان فاطمه (س) اند.
🔹 همیشه و همه جا به فرزندانش یادآوری می کرد که «مبادا حسن و حسین (ع) را برادر و همتای خود بدانید، آنها تافته ی جدا بافته اند، آسمانی اند، نوادگان پیامبر (ص) اند.» و همین تربیت بود که نتیجه اش را در کربلا نشان داد...
سفارش به کاروانیان کربلا این بود:«چشم و دل مولای امام حسین باشید و فرمانبردار او.»
🔹 علی (ع) و ستاره هایش
شب قبل از خواستگاری اش خواب دیده بود:
خواب دیدم که در باغ سرسبز و پردرختی نشسته ام. نهرهای روان و میوه های بسیار در آنجا وجود داشت. ماه و ستارگان می درخشیدند و من به آنها چشم دوخته بودم و درباره عظمت آفرینش و مخلوقات خدا فکر می کردم و نیز درباره آسمان که بدون ستون، بالا قرار گرفته است و همچنین روشنی ماه و ستارگان و... . در این افکار غرق بودم که ماه از آسمان فرود آمد و در دامن من قرار گرفت و نوری از آن ساطع می شد که چشمها را خیره می کرد. در حال تعجب و تحیر بودم که چهار ستاره نورانی دیگر هم در دامنم فرود آمدند...
#ام_البنین
@mouood_org