•••─━━⊱✦▪️﷽▪️✦⊰━━─•••
🔹البته سلیقه من که ملاک نیست اما اگر بپرسند چه فرازهایی از «ابوحمزه» هست که خیلی دلبری میکند، حتما میگویم «و بک اَنِست محبّتی» جزء برترینهاست: «محبتم به تو انس گرفته و دوستداشتنهایم با تو اُخت شده و خاطرخواهیهایم با هر چیزی که به تو مربوط است، ترکیب شده...» حالا برای هر کسی هم یکجوری.
مثلا دوستداشتنهای من و انس و الفتشان با تو، از تابلوی «السلام علیک یا اخت ولی الله»ی که چند کیلومتر مانده به قم کنار اتوبان نصب کردهاند شروع میشود و همین طور میآید تاااا به «خیابان ارم» یا «پل آهنچی» یا «میدان آستانه» و یا هر جایی که آخرش به حرم دختر موسیبنجعفر میرسد؛ حرم دردانهی حجّت تو که همیشه مهر و محبت مادریش را به ما چشانده.
🔸 اینقدر که حتی به خودم جرأت میدهم و اگر بیادبی نباشد، توی ضمیرهای ابوحمزه دست میبرم و همینطور که در طلایی ِ رواق تکیه دادهام، فتحهی «بکَ» را آن بالای کاف بر میدارم و زیرش میگذارم و رو به ضریح علیامخدره میکنم و دمدمای سحر ماه مبارک هی میگویم: «و بک ِ انست محبتی» محبتم به تو انس گرفته و دوستداشتنهایم با تو اُخت شده یا فاطمه معصومه.... تو و فاطمه معصومه که بین خودتان من و تو ندارید؛ دارید؟!
♦️البته چند خط بعد از «و بک انست محبتی»، یک عبارتی هست که موقع خواندنش میلم میکشد به ضریح نگاه کنم. چشمم را از مفاتیح بردارم و بالا ببرم تا به ضریح برسد و بگویم «و الی جودک ِ و کرمک ِ ارفع بصری... چشمم را به سوی جود و کرم تو بالا میبرم و باز میکنم» و همینطور نگاهم را ادامه میدهم و میخوانم: «و الی معروفک ِ اُدیم نظری.... و به خوبیهایت نگاه کردنم را ادامه میدهم....»
💕خلاصه که «محبتم به تو انس گرفته و دوستداشتنهایم با تو اُخت شده و خاطرخواهیهایم با هر چیزی که به تو مربوط است، ترکیب شده...» حالا برای هر کسی هم یکجوری...
🥀🌺🌸میلاد حضرت معصومه سلام الله علیها و روز دختر مبارک باد 🌸🌺🥀
___
✍: #محمدصادق_حیدری
#فاطمه_معصومه سلام الله علیها
#حضرت_معصومه سلام الله علیها
#روز_دختر
بله | آیگپ | سروش | تلگرام | ایتا
@msnote
•••─━━⊱✦🔹﷽🔹✦⊰━━─•••
✳️همین ضمیرهای مؤنّث مأنوس ...✳️
✅ حال نداشتم تا خیابان اصلی بروم و سراغ یک گلفروشی خوب را بگیرم اما هدیه دادن به کسی که تازه «خادم حرم» شده بود، آداب خودش را داشت. بخاطر همین تنبلی را کنار گذاشتم و راهم را کج کردم. داشتم سعی میکردم که یادم بیاید کیفیت کار کدام مغازه بهتر بود ولی گلفروشیِ تازهتأسیس توی خیابان فرعی، چشمم را روشن کرد و راهم را کوتاه. سریع چپیدم تو. غیر از عطر گل، صمیمیت و خوشصحبتی و ادبِ فروشنده هم مغازه را برداشته بود. همینطور که گلها را تزیین میکرد، خاطره میگفت و لبخند میزد و از مشتریها به هر بهانهای صلوات دشت میکرد. نوبت من که رسید، دو تا رُز قرمزی را که با کلّی تردید انتخاب کرده بودم، روی میزش گذاشتم. وقتی داستانها و شوخیهایش همزمان با تزیین گل تمام شد، به طرف کارتها اشاره کرد و گفت:
ـ به سلامتی مناسبتش چیه؟ کدوم کارت رو انتخاب میکنید که بذارم رو دستهگلتون؟
+ والا نمیدونم کدوم کارت خوبه؛ چون مناسبتش اینه که یکی از بستگان، خادم افتخاریِ حرم شدن.
به وضوح هیجانزده شد. با لبخندی گرمتر از ثانیههای قبلی، نگاه محبّتآمیزی انداخت و غافلگیرم کرد: «به به! پس منم دو تا شاخهی *نرگس* بهتون هدیه میدم و میذارم رو دستهگلتون تا هر وقت خدمت حضرت *معصومه* رفتن، من رو هم یاد کنن.» بعد نرگسها را خیلی عمیق بو کرد و گفت: «خودتون بهتر میدونید که؟ آدم که نرگس بو کنه، صلواتْواجب میشه» و دوباره از من و بقیهی مشتریها صلوات گرفت.
ولی من صلوات را طوری فرستادم که فقط بتوانم بغضم را ردّ کنم. میخواستم به مرد بگویم: عجب کاری کردی مرد! حسابی حرف دلم را زدی. من همیشه فکر میکردم قم یک ربط ویژهای به سامرا دارد و از حضرات عسکریین تا والدهی حضرت حجّت و خواهر حضرت هادی ـ که همگی در کنار هم آرمیدهاند ـ یک تعلّق خاطر خاصّی دارند به کریمهی اهلبیت. مگر نه اینکه حضرت عسکری از سامرّا دستور داد تا در قم مسجدی بسازند که امروز به نامِ نامیِ خودش نام گرفته؟ و مگر نه اینکه که آن نامهی بینظیر را برای قمیها نوشت و مگر برایشان دعای قنوت نفرستاد؟ مگر نه اینکه وقتی وارد حرم شدم و زیارتنامهی نرجس خاتون را خواندم، آن «ضمیرهای مفرد مونث مخاطب» دائما من را به یاد علیامخدّره و زیارتهایی میانداخت که در قم نصیبم شده بود؟ هر کدام از آن «السلام علیک»های سامرّایی وقتی در آخرش کسره میآمد، خاطرهی انکسارهایی را زنده میکرد که در حرم دختر موسیبنجعفر رو میشد و بعد به لطفِ علیامخدّره جوش میخورد؛ همان کسرههایی که مزّهی «کسري لایجبره الا لطفک» میداد. اصلا درستش هم همین است که به خادم حضرت *معصومه* ، گل *نرگس* هدیه بدهند...
ولی هیچکدام از اینها را به آن گلفروش خوشسلیقه نگفتم. فقط خندیدم که: «ممنون بخاطر هدیهی خوبت. دمت گرم که حالمون رو عوض کردی و اینهمه صلوات رو لبهامون آوردی.» از گلفروشی که بیرون آمدم، به جای همهی آن حرفها، به طرف سامرا ایستادم و گفتم: *السَّلام عليكِ يا شبيهةَام موسى و ابْنةَ حَواریّ عيسی* بعد بغضم را رها کردم تا اشکهایم روی شاخههای نرگس بیفتند.
••─━⊱✦🔹✦⊰━─••
خیلی سال پیش بود که ضمائر عربی را یاد گرفتم و آن موقع فکر نمیکردم روزی برسد که اینهمه معنا دور و بر شان را بگیرد. ولی دوران غیبت است دیگر! وقتی زیر بار اینهمه نداشتههای بزرگ رفتهایم، تنها دلخوشیمان ضرباهنگ زیارتنامهها و همین ضمیرهای مونّثِ مأنوسی است که بوی شما را میدهند ...
••─━⊱✦🔹✦⊰━─••
🖊: #محمدصادق_حیدری
#حضرت_معصومه
#قم_عزیزم
#علیا_مخدّره
#فاطمه_معصومه
#روز_دختر
@msnote