•••─━━⊱✦🔹﷽🔹✦⊰━━─•••
تردیدهایی دربارهی یک صورت مسألهی معروف
سیدالساجدین خوب میدانست که باید برای چه کسی صدقهی «صد دیناری» کنار بگذارد. برای همان مخدّرهای که وقتی دیواری در نزدیکی او شکاف برداشت و صدای ریزش خشتها درآمد، با دستش به دیوار اشاره کرد و گفت: «نه؛ قسم به حق پیامبر که خدا به تو اجازهی فروریختن نداده!» آن دیوار، گوینده را خوب میشناخت و در هوا معلّق ماند تا «امّ عبدالله» دخترِ «حسن بن علی» از آنجا بگذرد و سیدالساجدین برای همسرش صدقهی صد دیناری کنار بگذارد؛ برای همان بانویی که همانندی در خاندان امام مجتبی نداشت و قرار بود «باقر العلم» را برای حضرت سجاد به دنیا بیاورد. صورت مسأله، یک استاد شهیر و شاگردان متعدّد و کرسی تدریس معروفش نبود؛ چون حقیقتِ کار کسی که علم پیامبر را میشکافد و مرزهای دانش دین را جابجا میکند، به لزره درآوردنِ هویت یک جامعه و شکستن زنجیرهایی است که افکار عمومی را به بند کشیده است. قضیه برای اهل نفاق اینقدر خطرناک بود که وقتی جابربنعبدالله انصاری در مسجد پیامبر مینشست و به امید وعدهی پیامبر و در انتظار دیدنِ محمدبنعلی فریاد میکشید که: «یا باقر العلم... یا باقر العلم...»، مردم مدینه تمامقدّ جلویش ایستادند و گفتند: «صحابی پیامبر هم به هذیانگویی افتاده...»
اما وقتی اباجعفر به امامت رسید، نه فقط نگرانیِ مردم مدینه که کابوسهای دستگاه حاکم هم به یک واقعیت تمامعیار تبدیل شد. مردم در موسم حج هم محمدبنعلی را حتی در حال دعا رها نمیکردند و به سوی او سرازیر میشدند و سوال میکردند و پاسخ میشنیدند. مسلمانان با اینکه در مقابل مکتب سقیفه و سلطنت اموی و دربار مروانی تسلیم شده بودند، اما در مقابل چشمان هشامبنعبدالملک هم از حضرت باقر جدا نمیشدند و خلیفه که برای نمایش قدرت به خانهی خدا آمده بود، مسجدالحرام را دید که در سیطرهی علم محمدبنعلی است. تمامی اهل اسلام در مکّه حاضر شده بودند اما او مجبور شد برچسب «پیامبر کوفه» و «فریبدهندهی مردم عراق» را به امام بچسباند و به خیال خودش نفوذ حضرت را به یک منطقه محدود کند اما وقتی در مناظرهای که وسط صحن مسجدالحرام به راه افتاد، از محمدبنعلی شکست خورد، معلوم شد که شکافندهی علم، هویت جامعهی نفاق را به تزلزل درآورده است.
صورت مسأله، یک استاد شهیر و شاگردان متعدّد و کرسی تدریس معروفش نبود؛ که اگر بود هشام، اباجعفر را تا شام نمیکشاند و یک نمایش اموی به راه نمیانداخت و به اطرافیان نمیگفت: «هر وقت تمام سرزنشهایم را نثار محمدبنعلی کردم و ساکت شدم، تکتک شما شروع به توبیخش کنید.» اما اباجعفر وقتی وارد قصر شد، معادله را تغییر داد و در همان ابتدا ابهت مادّیِ خلیفه را مبهوت خود کرد: به جای آنکه به خلیفه سلام دهد، به تمامی اهل مجلس سلام داد و بدون اجازهی هشامبنعبدالملک، بر جای خود نشست. ضربهای که هشام دریافت کرد، حقد و کینهاش را شعلهورتر کرد و بیادبیهای او و یارانش به امام بیشتر شد. اما حضرت باقر صبر کرد تا تکتک دشنامها تمام شود و پاسخی داد که از قصر، راهی زندان شد. تاریخ گزارشی از مباحث علمیِ باقرالعلم در زندان دمشق برای ما نقل نکرده اما حال زندانیان در برابر اباجعفر را با یک کلمهی عجیب توصیف کرده: هیچ مردی در زندان نبود مگر اینکه نسبت به محمدبن علی در «تَرشُّف» بود که در فارسی همان «مکیدن شدید» است. محبوسین طوری علمِ باقرالعلم را میمکیدند که رئیس زندان نزد خلیفه آمد و گفت: «میترسم که اهل شام بین تو و تختت جدایی بیندازند.» هشام راهی نداشت جز اینکه امام و یارانش را به مدینه بازگرداند و همهی بازارهای بینراه را تعطیل کند تا زلزلهی بنیهاشم بیش از این مروانیان را نلرزاند...
در «کافی شریف باب مولد ابیجعفر» نقل شده که حضرت باقر با چه معجزهای حتی بازارهای بینراه را هم از تعطیلی درآورد اما قضیهی مهمتر آن است که وقتی علمِ حضرت باقر در پایتخت شرارت یعنی شام، انقلاب به راه انداخته و از زندان دمشق، قصر امپراطوری مروانی را تکان داده، باید قبول کنیم که تعریفمان از «علم دین» تجدیدنظرهایی اساسی لازم دارد...
امیدوارم که اباجعفر این متن دستوپاشکسته را ـ که ترکیبی از چند روایت در کافی و الارشاد و مناقب آل ابیطالب بود ـ به عنوان قصد و أمل و رجاء از من بپذیرد و نمیاز یم علمش را صلهی امروزم قرار دهد؛ که دربارهاش گفتهاند: *کان لایملّ من صله قاصدیه و مؤمّلیه و راجیه* خسته نمیشد از بخشش به کسانی که قصد او را کرده بودند و به او امید بسته بودند...
🖊: #محمدصادق_حیدری
#باقر
#اباجعفر
#محمد_باقر
#باقرالعلوم
@msnote
ماییم و عنایت امام باقر
الطاف و کرامت امام باقر
یا رب! چه شود گناه ما را بخشی
در شام شهادت امام باقر
🏴 شهادت حضرت امام
#محمد_باقر علیه السلام تسلیت باد.
@msnote
•••─━━⊱✦🔹﷽🔹✦⊰━━─•••
✳️یک گواهی همهجانبه✳️
••─━⊱✦🔹✦⊰━─••
✅یک تکه از دعای #عرفه هست که عبارات سختی دارد و اکثر ما ترجمهاش را نمیفهمیم. همان تکهای که حضرت میخواهد شهادت بدهد به اینکه اگر در تمام طول عمر هم تلاش کند تا شکر فقط یکی از نعمتهای خدا را انجام دهد، باز هم موفق نمیشود و اصلا این کار محال است. بعد چطور شهادت میدهد و گواهی میکند این را؟
با تمام وجودش از روح و فکر گرفته تا سراسر جسمش:
🔹راههای نور چشم
🔹چینهای صفحهی پیشانی
🔹روزنههایتنفس
🔹پرههای نرمهی بینی
🔹حفرههای پردهی شنوایی
🔹حرکتهای زبان
🔹فرورفتگی سقف دهان
🔹محل روییدن دندان
🔹مغز سر
🔹رگهای طولانی گردن
🔹آنچه قفسهی سینه را در بر گرفته
🔹بندهای پی شاهرگ
🔹پردهی قلب
🔹کنارههای کبد
🔹سر انگشتان جایگاههای مفاصل
🔹آنچه را دندههایم در برگرفته
🔹گوشت و خون و مو و پوست و عصب و رگها
✅در عصرگاه عرفه میگوید: من با همه این اعضای بدنم گواهی میدهم که نمیتوانم از پس شکر یک نعمت هم بر بیایم
••─━⊱✦🔹✦⊰━─••
✅ولی فکرکنم شهادت دادن و گواهی کردن، فقط با زبان و موقع خواندن دعا نیست بعضی موقعها هم هست که عمل انسان بهترین گواه است
وقتی حدود یک ماه بعد در یک عصرگاه ِ غبار آلود و داغ،
زینت دوش نبی، حوالی یک عارضهی طبیعی بنام #گودال ، دارد میجنگد و نزدیک است که به زمین بیفتد
••─━⊱✦🔹✦⊰━─••
✅خب میدانی؟ بنظرم خیلی طبیعی است که کسی انقدر همه جانبه و با همهی این اعضایش گواهی بدهد؛ وقتی یاد آن شعری میفتم که چند سال پیش شنیدم و مضمونش در بعضی منابع هم نقل شده که:
••─━⊱✦🔹✦⊰━─••
کربلا یعنی که تیغ و جسم یار
یک هزار و نهصد و پنجاه بار
••─━⊱✦🔹✦⊰━─••
🖊: #محمدصادق_حیدری
#امام_حسین
#کربلا
#قتلگاه
#شهادت
#عرفه
@msnote
•••─━━⊱✦🔹﷽🔹✦⊰━━─•••
✅برای شما که فرقی نمیکرد. درست مثل همان موقعی که «صالحبنسعید» پیش شما آمده بود و داشت به دربار عبّاسی لعنت میفرستاد: «فدایت شوم یا #علی_بن_محمد ! در همهی کارهایشان میخواهند نور شما را خاموش کنند و مقام شما را پایین بیاورند. بخاطر همین است که از بین تمام نقاط شهر، شما را در این محلّهی گدایان منزل دادهاند.» شما هم با دستتان به او اشاره کردید که: «حالا نگاه کن» و صالح، حور و قصور و نعماتی را دید که چشمانش را خیره کردند. و شما گفتید: «ما هر جا که باشیم، همهی اینها برای ما مهیّاست؛ ما در سرای گدایان نیستیم.»
••─━⊱✦🔹✦⊰━─••
✅برای شما که فرقی نمیکرد: آن گنبد طلایی بزرگ بماند و از خاک مضجع شما نور بگیرد یا اینکه تمام حرم را با خاک یکسان کنند. نعمتها و محبّتهای خدا به شما که به بودن یا نبودنِ گنبد و گلدسته وابسته نیست...
••─━⊱✦🔹✦⊰━─••
✅ اما برای ما خیلی فرق میکرد. وقتی دیدیم که حریم شما را شکستهاند، مثل یک بچه گریه کردیم؛ بچهای که به بزرگترش اهانت میکنند و کاری جز اشک ریختن بلد نیست. جسارت ناصبیها کلّ حرم را نه روی زمین، که روی سر ما خراب کرده بود و تازه یادمان انداخته بود که چقدر در دفاع از شما ضعیفیم و بیدارشدنمان چه هزینههای سنگینی دارد.
••─━⊱✦🔹✦⊰━─••
✅ اما خب! شما به بیآبروییِ ما راضی نشدید و نگذاشتید که مومنین از یک سوراخ دو بار گزیده شوند. دستی به سرمان کشیدید تا از بچگی دربیاییم و دعوای عرب و عجم را فراموش کنیم و بخاطر شما دور هم جمع شویم. این طور شد که «حاج قاسم»های ایرانی و عراقی مفتخر به دفاع از حرم شما شدند و وقتی بنیعبّاسِ این دوران، دوباره خواستند حرم شما را به سرای گدایان شبیه کنند، به اندازهی پولخُردهای جیب یک گدا هم، چیزی دستشان را نگرفت... یعنی عملیاتی به اسم «تطهیر عاصمه بنی العباس من الرافضه الانجاس» را شروع کردند تا به خیال خودشان پایتخت بنی عباس را از وجود رافضیهای نجس پاک کنند، اما دست قدرت خدا از آستین #جمهوری_اسلامی بیرون آمد و آنها را در نجاسات خودشان غوطهور کرد.
••─━⊱✦🔹✦⊰━─••
✅با این همه هنوز باید بزرگتر شویم، چون #حرم فقط #سامرّا نیست. حرم، تمامی حریمهای سیاسی و فرهنگی و اقتصادیِ شیعه است که هر روز در خطر حملهی کفر و نفاق است...
••─━⊱✦🔹✦⊰━─••
✅ پی نوشت: چند سال پیش وقتی داشتم این متن بالایی را مینوشتم، «ابومهدی» را نمیشناختم ولی میدانستم که کار «حاج قاسم» در عراق پیش نمیرود مگر این که عراقیهایی شبیه به او دورهاش کرده باشند. بخاطر همین نوشتم «حاج قاسمهای ایرانی و عراقی»... حالا این نوشته ناقابل را دوباره به اشتراک میگذارم با یاد #ابومهدی بزرگ، به این امید که ما را دعا کند و پیش حضرت #هادی شفیعمان شود که مثل خودش شویم. مثل خودش طوری به کار بیاییم و پنجه بر حلقوم دشمن بگذاریم که حضرت رهبری بگوید: «من هر شب شما را به اسم دعا میکنم؛ ابومهدی!»، طوری که خونمان به دست شقیترینها به زمین بریزد... از قدیم گفتهاند: آرزو بر جوانان عیب نیست...
_ راستی... کیف تکون یا اخا العرب؟
••─━⊱✦🔹✦⊰━─••
🔹حدیثِ ابتدای متن، ـ که شیخ کلینی آن را در کافی شریف، باب مولد ابیالحسن علیبنمحمد علیهماالسلام نقل کرده ـ همینطور قاطعانه و پولادین تمام میشود: *لَسنا فی خان الصعالیک*
••─━⊱✦🔹✦⊰━─••
🖊: #محمدصادق_حیدری
#قاسم_سلیمانی
#حاج_قاسم
#امام_هادی
@msnote
•••─━━⊱✦🔹﷽🔹✦⊰━━─••
✅در دنیایی که سیستمهای نظامی و امنیتی و اطلاعاتیِ قدرتهای بزرگ، دولتها و ملتهای زیادی را به عروسکهایی کوچک تبدیل کرده بود و فراعنهی مدرن در مقابل هر معارضی، مستانه فریاد «ان هولاء لشرذمه قلیلون» سر میدادند و به حکم «أ لیس لی مُلک مصر و هذه الانهار تجری من تحتی»، پیچیدگیهای علمی و کارآمدیهای عملیِ سلاحها و ابزارهای جاسوسی خود را به رخ بشریت میکشیدند و دولتمردان و تصمیمگیران کشورهای مختلف را طوری به ترس عادت داده بودند که عجز و لابهی «لا طاقه لنا الیوم»شان و گریه و نالهی «انا لمدرکون»شان به آسمان برسد،
درست در همین زمانهی زمینگیرشده بود که #روحالله خمینی با مردم ایران کاری کرد که ابهت مادی و جبروت الحادیِ اهل طغیان را از هم فروبپاشند و در مقابل چشمان حیرتزدهی معادلات قدرت، باطلالسحرِ طواغیت و مستکبرین و مترفین شوند و مثل آن چوبدستی که دست خدا روی سرش بود، ریسمانهای سیا و پنتاگون را ببلعند و قرآن عبور کند از رسمالخط و بیاید وسط و دوباره جان بگیرد: «ألق ما فی یمینک تلقف ما صنعوا ان ما صنعوا کید ساحر ولا یفلح الساحر حیث اتی»
••─━⊱✦🔹✦⊰━─••
اینکه مردمی که از پاسبان محلهشان میترسیدند چطور در مقابل بزرگترین قدرت نظامی و سیاسی و اطلاعاتی و اقتصادی و تکنولوژیک دنیا ایستادند و شیوه رزم جدیدی را رقم زدند که ماشین جنگی ابرقدرتها و سامانههای اطلاعاتیشان را هنوزم که هنوز است زمینگیر کرده، محتاج پژوهشهای جدیدی است که نبودشان حسابی به چشم میآید اما با این همه، کاملا معلوم است که ریشهی این درخت پرثمر از کجا آب میخورد: از اوج غربت چندینسالهی پیرمرد که با زیارتنامههای علیبنابیطالب و دیدارهای هر شبه با ضریحش پیوند خورده بود. میدانید که؟ امیرالمومنین زیارتنامههای متعددی دارد که یکی از مضامین مشترکشان، توصیف علی با همین عبارت پر از #حماسه است: «هزم جیوش الشرک باذنک و أباد عساکر الکفر بامرک» ارتشهای *شرک* را به اذن تو شکست داد و لشگریان *کفر* را به امر تو نابود کرد.
••─━⊱✦🔹✦⊰━─••
✅ـ و رحمت خدا بر او و اجداد طاهرینش که گفت: «تا *شرک* و *کفر* هست، مبارزه هست و تا مبارزه هست، ما هستیم.»
••─━⊱✦🔹✦⊰━─••
🖊: #محمدصادق_حیدری
••─━⊱✦🔹✦⊰━─••
#امام_علی
#امیرالمومنین
#غدیر
#قاسم_سلیمانی
#حاج_قاسم
#خمینی
#امام_خمینی
@msnote
•••─━━⊱✦🔹﷽🔹✦⊰━━─•••
✳️نور و نار؛ آب و آتش✳️
••─━⊱✦🔹✦⊰━─••
✅حالا شرح داستان لطف خاص حضرت رضا به «ابن ابینصر بزنطی» و میزبانی خصوصیِ حضرت از او به کنار، اما شرح این حدیثی که او از حضرت رضا نقل کرده و بیش از پنجاه بار برای راویان تکرار کرده: «خدا، دو برابر تمام کسانی که در ماه #رمضان و شب #قدر و شب عید #فطر از آتش جهنم آزاد کرده را، در روز #غدیر از آتش آزاد می کند»، چطور؟
••─━⊱✦🔹✦⊰━─••
✅این طور که: از اولش هم قضیهی آتش جهنم به دشمنان شما مربوط میشده؛ به روایت ابن عباس از پیامبر اکرم: «اگر مردم بر محبت علی مجتمع میشدند، خدا آتش جهنم را نمیآفرید»
••─━⊱✦🔹✦⊰━─••
✅این طور که: در آخرش هم آتش جهنم فقط جلوی شما کم میآورَد؛ به روایت ابوسعید خدری از نبیّ خدا وقتی داشت روز قیامت را توصیف میکرد: «...جهنم در حال سوز و گداز و شعله وری است که علی زمام جهنم را به دست میگیرد. پس جهنم به علی میگوید: یا علی! از من عبور کن؛ که نور تو حرارتم را خاموش کرد. و علی میگوید: آرام باش جهنم! دوستانم را رها کن و دشمنانم را بگیر»
••─━⊱✦🔹✦⊰━─••
✅جهنمی که با «جحیم» و «لظی» و «سقر» و «سعیر» و «هاویه» و «غاشیه» و «حطمه» و «زقوم» و همه جزئیات دیگرش قرآن را پر کرده، ملتمسانه از #علی میخواهد که از او عبور کند تا نورش نار را نابود نکند. و در غدیر، همین #وصیّ با دست #نبیّ بالا میرود و بر بام تاریخ میایستد تا بشریت به او رو کند و از آتشی که هوای نفسش ساخته و دنیاپرستی و دیوانگی ِ مستکبرین و مترفین آن را افروخته، رها شود. عبادتهای رمضان و قدر و فطر ما، برای ماست و به اندازه ما در برابر آتش، منفعل است. اما غدیر برای علی است و در آن، روی علی روبروی ماست. او هم بر موجهای متراکم آتش _که از هواپرستیهای جمعیِ جوامع کفر و نفاق در طول تاریخ افروخته و داغ شده_ مسلط و حاکم است. پس هر فرد و امّتی به هر مقداری که رویش را به سمت علی برگرداند، از ریشههای جهنم دور شده و مهندسان دوزخ را هدف گرفته و چند برابرِ عبادتهای پر از خردهشیشهاش، به آتش پشت کرده...
••─━⊱✦🔹✦⊰━─••
✅یارسولالله! ما پیامبرندیدهها کی نوبت زیارتمان میشود تا آن دستهایی که علی را بلند کردهاند، ببوسیم؟ یا #امیرالمومنین ! آتشهای مدرنی که برایمان برافروختهاند را میبینید؟! اگر با آتش بازی میکنیم، از بچگی و نادانی ماست و الا شیعه علی کجا و بازی با محصولِ دشمنان علی و وابستگی به آنها؟ این روز عید، عیدی بدهید و ما را رشید کنید و روی فرهنگ و اقتصاد ما را بگیرید و به سمت خودتان بچرخانید؛ ای مدیر اهل ایمان!
••─━⊱✦🔹✦⊰━─••
🔹تقدیم به #جمهوری_اسلامی ِ عزیزتر از جان؛ که با نور پیرغلامهای علی، مترجم غدیر شد و بخشی از آتشی که اهل دنیا بر سر محبان علی میریختند، خاموش کرد و با مستقلکردن سیاست ما، روی آن را به سمت امیرالمومنین چرخاند و از وابستگی به دشمنان علی رهانید و به امید تداوم غدیر با به راهافتادن استقلال فرهنگی و اقتصادیمان...
••─━⊱✦🔹✦⊰━─••
🖊: #محمدصادق_حیدری
@msnote
•••─━━⊱✦🔹﷽🔹✦⊰━━─•••
✅انگار انقلاب علمیِ حضرت #صادق و پدرش، کارد را به استخوان خلیفه رسانده بود. چون برای اولین بار بود که دستگاه حاکم دستور داده بود امامِ بعدی در همان ابتدای امامتش، شناسایی شود تا سرش را به دربارِ «منصور دوانیقی» ببرند. بعد از شهادت امام ششم، جاسوسها در مدینه به ایندر و آندر میزدند تا کسی را پیدا کنند که شیعیان به دور او جمع شدهاند.
••─━⊱✦🔹✦⊰━─••
🔹 بخاطر همین، حتی بزرگانی مثل «مومنالطاق» و «هشام بن سالم» هم در کوچههای شهر پیامبر، سرگردان بودند و گریه میکردند و با خودشان میگفتند: «معتزلی شویم یا زیدی یا به سوی مرجئه برویم یا به مرام قدریه ایمان بیاوریم؟!». تا پیرمردی دستشان را گرفت و به خانهای برد که صاحبش بدون مقدمه فرمود: «به سوی من بیایید؛ نه به سوی مرجئه و قدریه و زیدیه و معتزله...» و بعد از آنکه قلب هشام بن سالم را پر از یقین کرد، دستور داد: «به هر کسی که خبر امامت مرا دادی، از او پیمان بگیر که آن را فاش نکند و الا ذبح در کار خواهد بود» و به گردنش اشاره کرد.
••─━⊱✦🔹✦⊰━─••
🔹انگار شیعه بعد از سالها داشت سر بلند میکرد و دربار عباسی، به خوبی این خطر را فهمیده بود. و الا چرا از همان ابتدا باید به دنبال وصیّ حضرت صادق باشند تا گردنش را بزنند و چرا خبر امامت #موسیبنجعفر باید مثل یک راز باقی بماند؟ حتی وقتی آن نصرانی برای رسیدن به حقیقت، محضر «اباابراهیم» را انتخاب کرد، به او گفتند: «شکل و شمایل مسیحیان را حفظ کن و با همان حال، موسیبنجعفر را جستجو کن؛ چون والی مدینه بر او سخت میگیرد و خلیفه از والی مدینه نیز سختگیرتر است.»
••─━⊱✦🔹✦⊰━─••
🔹 با همهی این فشارهای بیسابقه، معرکهی درگیری با «منصور» و «هادی» و «مهدی» و «هارونِ» عباسی را طوری مدیریت کرد که گسترش شیعه، چنین گزارشهای تاریخی عجیبی را رقم زد: «بعد از شهادت حضرت #کاظم ، هفتاد هزار دینار طلا از وجوهات، تنها در دست یکی از وکلای او باقی مانده بود» و یکی از بدگوییهایی که از #موسی_بن_جعفر در دربار هارون پیچید، این بود: «دو خلیفه هستند که برایشان خراج برده میشود: هارون رشید و موسی بن جعفر.»
••─━⊱✦🔹✦⊰━─••
🔹اما من فکر میکنم امام قصد نداشت قیام کند چون شیعه هنوز پایی نداشت تا در کنارش بایستد. نشان به آن نشان که وقتی برای اولین بار، رهبر شیعه را به زندان بردند و چهار سالِ تمام او را بین زندانبانهای بصره و بغداد دست به دست کردند، خبری از شیعیان نبود؛ همانها که کرور کرور خمس مالشان را میفرستادند اما بلد نبودند یا نمیتوانستند جانشان را چطور فدا کنند تا حداقل حقّ اولیهای مثل حق زندگی در خانه و کاشانه، به امامشان بازگردانده شود.
••─━⊱✦🔹✦⊰━─••
اما وقتی دختر موسیبنجعفر در #قم آرام گرفت و شیعه را به دور خود جمع کرد و دست پدریِ حضرت کاظم را روی سر محبّین گذاشت تا تربیت شوند، آهستهآهسته جانفدایی را یاد گرفتیم و پس از قرنها و با پانزده خردادها و نوزده دیها نشان دادیم که پای کار هستیم و دفاع سیاسی از مکتب را یاد گرفتهایم. حالا در شب ولادت #باب_الحوائج ، حاجتمان این است که او باز هم دست پدری به سرمان بکشد و ما را برای دفاع فرهنگی و اقتصادی هم ـ که الزاماً با خون و اسلحه پیوند نخورده و از جنس الگوی تولید و توزیع و مصرف و الگوی انگیزش و پرورش است _ تربیت کند...
••─━⊱✦🔹✦⊰━─••
🖊: #محمدصادق_حیدری
@msnote
٢۴ ذی حجه (٢۴ مرداد)، سالروز واقعه #مباهله و برگی دیگر از فضائل #امیرالمؤمنین و خاندان عترت، بر شیعیان و پیروان حضرت تبریک و تهنیت باد.
@msnote
برای این روز فرخنده، اعمالی سفارش شده است:
١. غسل
٢. روزه
٣. دو رکعت نماز: مانند نماز روز عید غدیر است، در هر رکعت، یک مرتبه سوره «حمد» و ۱۰ مرتبه سوره «توحید»، ۱۰ مرتبه «آیة الکرسی» و ۱۰ مرتبه سوره «قدر» خوانده میشود و بهتر است، پیش از اذان ظهر ادا شود، همچنین روایت شده است که نمازگزار بعد از نماز ۷۰ مرتبه استغفار کند.
۴. خواندن دعای #مباهله که در مفاتیح ذکر شده.
@msnote
ناگهان صومعه لرزید از آن دقّ الباب
اهل آبادی تثلیث پریدند از خواب
رجزِ مأذنهها لرزه به ناقوس انداخت
راهبان را همه در ورطهٔ کابوس انداخت
قصۀ فتنه و نیرنگ و دغل پیوستهست
نان یک عده به گمراهی مردم بستهست
ننوشتند که باران نَمی از این دریاست!
یکی از خیل مریدان محمد، عیساست
لاجرم چارهای انگار به جز جنگ نماند
"قُل تعالوا..."به رخ هیچکسی رنگ نماند
بانگ طوفانیِ القارعه طوفان آورد
آنچه در چنتۀ خود داشت به میدان آورد
با خود آورد به هنگامه عزیزانش را
بر سر دست گرفتهست نبی جانش را
عرش تا عرش ملائک همه زنجیره شدند
به صف آرایی آن پنج نفر خیره شدند
پنج تن، پنج تن از عطر خدا آکنده
آفتابان ازل تا به ابد تابنده
دفترم غرق نفسهای مسیحایی شد
گوش کن! گوش کن این قصه تماشایی شد
با طمانیۀ خود راه میآمد آرام
دست در دست یداللّه میآمد آرام
دست در دست یداللّه چه در سر دارد؟
حرفی انگار از این جنگ فراتر دارد
أیّها النّاس من از پاره ی تن میگویم
دارم از خویشتن خویش سخن میگویم
آنکه هر دم نفسم با نفسش مأنوس است
آنکه با ذات خدا «عزّوجل» ممسوس است
من علی هستم و احمد، من و او خویشتنیم
او علی هست و محمد، من و او خویشتنیم
نه فقط جسم علی روح محمد باشد
یک تنه لشکر انبوهِ محمد باشد
دیگر اصلا چه نیازیست به طوفان، به عذاب
زَهره ی معرکه را اخم علی میکند آب!
الغَرض مهر رسولانه ی او طوفان کرد
راهبان را به سر سفره ی خود مهمان کرد
مست از رایحۀ زلف رهایش گشتند
بادها گوش به فرمان عبایش گشتند
🖊: #سید_حمیدرضا_برقعی
#مباهله
@msnote