eitaa logo
𝑴𝒚 𝑳𝒊𝒃𝒓𝒂𝒓𝒚 !💙.
4.5هزار دنبال‌کننده
279 عکس
38 ویدیو
6 فایل
-بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم🤍. و قسم بھ کتـٰاب‌هاۍ خاک خورده کھ کتـٰاب رنگ میبخشد بھِ افکارِ تاریکِ ذهن‌ها ˘˘🎨' - تو بگو من گوش بدم 💌. @answerrr صندوقچہ‌ۍ اسرارِ مکتوب شده🧚🏻‍♀️!
مشاهده در ایتا
دانلود
" من میترا نیستم "
𝑴𝒚 𝑳𝒊𝒃𝒓𝒂𝒓𝒚 !💙.
" من میترا نیستم "
مادربزرگش نام “میترا” را برایش انتخاب کرد نامے کہ زینب بعدها بہ آن معترض شد : بارها به مادرم گفت : مادربزرگ این هم اسم بود براۍ من انتخاب کردۍ؟ اگر در آن دنیا از شما بپرسند که چرا اسم مرا میترا گذاشته اید چه جوابـے می دهید؟ من دوست دارم اسمم زینب باشد . من می خواهم مثل زینب(س) باشم. میترا تنھا اولاد من بود که اسم خودش را عوض کرد و همہ‌ۍ ما را هم وادار کرد که بہ جاۍ میترا به او زینب بگوییم💞. بعد از شھادتش بیشتر او را شناختم ، روۍ بیشتر دفتر هایش نوشتہ بود " او مـےبیند " خانہ‌ۍ خودم را ساختم . اینجا جاۍ من نیست . باید بروم . باید بروم ✨. -نویسندھ ❲ معصومہ رامھرمزی ❳!
به خـٰاطر داشته باشید کہ سلیقہ‌ۍ همہ‌ۍ ما در کتـٰاب خواندن یکسان نیست و نباید هم باشد!!' استفادھ از نظر دیگران در کتـٰاب خواندن خیلے خوب است؛ اما همیشہ به یاد داشتہ باشیم کہ سلیقہ انسانها در خواندن کتـٰاب متفاوت است🌿✨.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
𝑴𝒚 𝑳𝒊𝒃𝒓𝒂𝒓𝒚 !💙.
آفتاب در حجـٰاب روایتـے ناب از واقعہ‌ۍ کربلا است عاشورایـےست از نگاه زینب (س) ، کربلایـے است براۍ ح
عِلٺ نام گذارۍ؟! - آفتـٰاب در حجـٰاب !🖤' سیدمهدۍ شجاعے در مصاحبه‌اۍ علت نام‌گذارۍ این کتـٰاب را این‌طور توضیح مۍدهد: «درباره‌ۍ عنوان کتـٰاب باید بگویم کہ حجاب، علاوھ بر این کہ مۍتواند بہ وقار و سنگینے حضرت زینب (س) اشارہ داشتہ باشد، مفهوم دیگرۍ نیز دارد. حجـٰاب، چیزۍ است کہ مانع دیدن یک شۍ از جملہ حقیقت مۍشود کہ البتہ این حجـٰاب مۍتواند از جنس تاریکۍ و نور باشد. باید گفت کہ آفتـٰاب در حجـٰاب بہ معناۍ آفتـٰاب تابانۍ است از شخصیت بزرگ و والاۍ آن شخصیت نورانۍ کہ هنوز درک نشده است و از این جهت در حجـٰاب مانده است».
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فرشتہ‌اۍ در برهوٺ!🍂'
𝑴𝒚 𝑳𝒊𝒃𝒓𝒂𝒓𝒚 !💙.
فرشتہ‌اۍ در برهوٺ!🍂'
فرشتہ‌ای در برهوت، ماجرای خواستگاری پسری شیعہ از دختری سنی بہ نام حکیمہ خاتون است کہ بہ اثبات حقانیت امیرالمؤمنین علے(؏) منجر می‌شود. عبدالحمید پرسید: اسم پدرت چیست؟ رسول گفت: علے عبدالحمید سری تکان داد و گفت: بازهم علے. همہ جا علے. انگار میان شما شیعہ ها همیشہ پایِ یک علے وسط است. اسم پدربزرگت چیست؟ رسول لبخندی زد و گفت: اسم اوهم علے ست. عبدالحمید با تعجّب و حیرت نگاهش کرد و با صدای بلندی گفت: هر دو علے؟ هم پدر و هم پسر؟ رسول گفت: بلہ. چہ اشکالی دارد؟ اتفاقا از امام حسین علیہ‌السلام سوال کردند کہ چرا اسم تمام پسرهایت را علے گذاشتہ ای؟ امام جواب دادند اگر خدا پسرهای بیشتری بہ من می‌داد، من اسم تمامشان را علے می‌گذاشتم. از شدّت علاقہ زیاد بہ پدرشان امام علے علیہ‌السلام. عبدالحمید همان طور کہ حواسش به جاده بود، لبخندی زد و گفت: باز خوب است اسم تو را رسول گذاشتند. رسول بی آنکہ بہ عبدالحمید نگاه کند، گفت: اسم من هم توی شناسنامہ علے است. بچہ‌های دانشگاه رسول صدایم می‌زنند. -نویسندھ ❲ مجید پورولی کلشتری ❳!
سلام دوستان ان شاءالله خادمای کانال مسافر سفر عشقند و دعاگوی شما لطفا صبور باشید و حضور گرمتون رو از ما نگیرید♥️!
اَلسَّلآمُ عَلَیكَ یـٰا سـٰآقے عَطـٰآشـٰے🖤
اَلسَّلآمُ عَلَیكَ یـٰا اَبـٰآعَبدِاللهِ اِلحُسَین🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پسران دوزخ فرزندان قابیل!🔪
𝑴𝒚 𝑳𝒊𝒃𝒓𝒂𝒓𝒚 !💙.
پسران دوزخ فرزندان قابیل!🔪
رمانی داستانی و مملو از آگاهی، آگاهی ای دلچسب کہ منجر بہ اثبات حقانیت شیعہ و ضلالت فرقہ منحرف داعش می‌شود. -قرآن را برمی‌گرداند طرفم و می‌گوید:«اگر رسول‌الله درباره تعداد رکعات نماز حرفی نمیزد، آیا خود قرآن توضیحی در این باره داشت؟» _نہ. لبخند می‌زند. _پس نباید گفت فقط قرآن برای ما کافی است. چون ما در کنار آیات قرآن بہ تفسیر تأویل و معانی پنہان آیات هم نیازمندیم. همہ آن معانی پنہان نزد رسول‌الله وجود داشت و حضرت یک بہ یک آن معانی را برای مردم بازگو می‌کردند. بازگو کردن رسول‌الله یعنی حدیث! و تو چند دقیقہ قبل معتقد بودی کہ احادیث بہتر است سوزانده بشود ، چون باعث گمراهی امّت اسلامے است. نمی‌دانستم چہ باید بگویم. حس می‌کردم پرده بزرگی را از برابر چشم‌هایم کنار زده است. ادامہ می‌دهد:«اما اینکہ گفتی احادیث دلیل آغاز اختلاف ماست، من هم با تو موافقم! اینجا دقیقا همان جایی است که راه ما از شما جدا شده. احادیث آشکار کننده دین خدا هستند. یک حدیث غلط می‌تواند عقیده ما را منحرف کند. پس برای ما خیلی اهمیت دارد کہ این حدیث را از دست چہ‌کسی بگیریم. از دست صحیح بخاری کہ بزرگترین راوی آن ابوهریره است کہ شیفتہ گربه‌اش بود و از فرط گرسنگی و نیاز بہ رسول‌الله پناه آورده و بہ شہادت اکثر علمای‌عامّہ کم‌حافظہ و دروغگو بوده؟! یا از دستِ علےبن‌ابےطالب که پرچمدار جنگ‌های رسول‌الله و پسر‌عموی رسول‌الله و برادر رسول‌الله بوده! اینجاست که راه ما از هم جدا می‌شود.» -نویسندھ ❲ مجید پورولی کلشتری ❳!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
در مورد کتـٰاب‌هایی کھ می‌خوانید با دیگران صحبت کنید!! یکی از لذت‌هایی کھ بسیاری از کتـٰابخوان‌ها تجربھ کرده‌اند، صحبت با دیگران در خصوص کتـٰاب‌ھایی است کھ خوانده‌اند. این فرصت را از دست ندهید✋🏻😉!'
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
"🍁" من عاشق پاییز و زمستانم ! عاشق اینم که پشت پنجره‌ی بخارزده بنشینم و گرمای فنجان چای را در پنجه‌ی دستانم حس کنم ! باران ، نم‌نم و آرام خیابان‌ها را خیس کند و من این طرف پنجره به لطافت قشنگ آسمان زل بزنم ! قند در دلم آب شود و بعد از جوشش ذوقِ کودکانه‌ام ، انگشتانم را روی شیشه بچرخانم و شکلک‌های دوران بچگی را رویش زنده کنم ! من از اول هم سرما را به گرما ترجیح دادم ! هر فصلی که زور سرمایش به گرما بچربد را دوست دارم ! تابستان قهرش نگیرد ولی ، من آفتابِ کمرنگ زمستان را به خورشید سوزان تابستان ترجیح می‌دهم . .✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مسلخ عشق♥️!
𝑴𝒚 𝑳𝒊𝒃𝒓𝒂𝒓𝒚 !💙.
مسلخ عشق♥️!
خانم مهناز رئوفے نویسندھ این کتـٰاب زمانے بهائے بوده و چند سالے است کہ مسلمان شده. ایشان در این کتـٰاب نحوه ترویج بهائیت، اهداف و پشت پرده‌هایـے از این فرقہ را در قالب داستان روایت مےکنند و بسیاری از سوالات مطرح شده در مورد این فرقہ نوظهور را با بیانے ساده پاسخ داده‌اند. علے آهستہ، همراه با تنفس‌هایـے ممتد گفت: «همان‌طور کہ خوابیده بودم شربتی گوارا توی دهانم ریخت و گفت برخیز و افطار کن. گفتم هنوز بہ رعنا نرسیده‌ام. فرمود مےرسے. بعد فرمود برخیز جوان وقت خواب نیست. وقتے چشمانم را باز کردم کہ توی بخش بودم.» رعنا بہ گریہ افتاد و دیگر حرفے نزد. وقتے کمے آرام شد، گفت: «هنوز روزه بودی؟» علے گفت: «دیگر روزه نیستم. آن‌کہ باید ما را بہ هم مےرساند». صدای گریہ مادر و ریحانہ و رعنا بلند شد. رعنا در حالے کہ سعے مےکرد اشک‌هایش را پاک کند تا اشک‌ها مانع از دیدن علے نشود، گفت: «علے، یادت هست آن روز بارانے چہ دعایـے کردی؟ یادت هست گفتے از خدا مےخواهم هر کدام کہ در گمراهے هستیم هدایت شویم؟» علے با بہ هم زدن پلک‌ها تصدیق کرد. رعنا گفت: «بہ آرزویت رسیدی. من هدایت شدم. دیگر لازم نیست برویم پیش عاقد بهائے. من مسلمان شدم». نویسندھ ❲ مهناز رئوفے ❳!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
توصیہ میکنم این کتـٰاب‌هایی را کہ درباره‌ی شہدا نوشتہ شده، درباره‌ی ایثـٰارگران دوران دفـٰاع مقدّس نوشتہ شده و شخصیّت‌های اینہا را تشریح میکند، بخوانید؛ هم کتـٰاب‌های شیرین و پرجاذبه‌ای است، هم ذهن شما را با مسائل بسیاری آشنا می‌کند. حضرت‌آقا🤍 [۱۳۹۵/۹/۲۳]
یک روز یک کتاب خواندم و تمام زندگی من تغییر کرد.. اورهان پاموک🌱
. اللهم عجل لولیك الفرج به حق اباعبدالله✨🤍.
. . . افکار وَ اندیشہ‌هایِ انسان بہ گونہ اۍ است کہ مُمکن است فقط خواندنِ یک کتاب پایھ اندیشہ‌ھا وَ افکارِ انسان را بر مبناۍِ جدید یا در مسیر خاصي قرار دهد. وَ چھ بسا ممکن است کتابـے مسیر سرنوشت میلیون‌ها انسان را در راھِ مخصوصے بیندازد✨. 📘'
°• کلید حل مشکل وَ کلید تداوم انقلاب دست شما زن هاست 🌱' -امـٰام خمینـے (ره) @mybook_84 💞.