توو معدن ِسنگ و گچ و آهن
جز کوه غم چیزی نمی بینم
دارم واسه خوشبختی بچّم
سنگا رو از توو راه میچینم
یه عمره که حسرت به دل موندم
هی کارکردم پایِ غم خوردن
کاش دستای زخمی مو میدیدی
قبل از غم جون کندن و مردن
سهم من و این کوه سنگی داد
سهم تو رو اما نمیدونم
مُردن تو معدن سخت آسونه
سنگا رو بردار از روی شونم
از سختی معدن نترسیدم
از حرف مَردم سخت آزردم
با روسیاهی زندگی کردم
با رو سپیدی عاقبت مُردم
آری، میون ِمعدنِ دلسنگ
دنبال قدری آب و نون بودم
کی فکرشو میکرد یکروزی...
آخه'واسه مردن جوون بودم!
#صفيه_قومنجانی
ترانه ای که برای عرض تسلیت درحادثهی تلخ معدنچیان گلستان در سال ۹۶ سروده شد و اکنون در اول مهر۴۰۳ با اندکی تغییر و خاطری آزرده تقدیم میشود به کارگران شریف معدن طبس
♣️ #ایران_تسلیت
@nabzeghalam
ما را غمِ عشق، آخرش خواهد کشت
پیچ وخمِ عشق، آخرش خواهد کشت
اینگونه که در تاب و تبِ بازدمیم
ما را دمِ عشق، آخرش خواهد کشت
#صفیه_قومنجانی
@nabzeghalam
هدایت شده از گلچین شعر
هم رویِ دست و پای گل و خار می نشست
هم رویِ قد و قـــامتِ دیـــوار می نشست
با قلب ِکوچکش، دل ِخیلی بزرگ داشت
با آنکه خواب رفته و بیدار؛ می نشست
اندازه ی زمین و زمان، حرفِ خوب داشت
جایی که سقف بر سرت آوار، می نشست
اهلِ گلایه کـــردن و دوز و کلک نبود
هر چند با اهـــالی بـــازار مــــی نشست!
بــا کوچک و بـــزرگ بــــلد بـــود دلبـــری
با هر بهـانه ای کم و بسیار ، می نشست
چشم مرا به دیــــدنِ دنیا بــــزرگ کرد
وقتی بروی چشمِ تَـــرم، تار می نشست!
آنقدر مهربان و عزیز و صــــبور بود
چون کودکی که تشنه ی دیدار می نشست
این یارِ مهربان که به شیرین زبانی اش
معروف گشته بود و به تکرار می نشست
این یارِمهربانِ گل اسمش کتاب بود
#یادش_بخیر، رویِ لب یار می نشست
#صفیه_قومنجانی
#عضوکانال
#کتاب
#یار_مهربان
@golchine_sher
خورشید شدی چشم به راهت باشم
آیینه شدی غرقِ نگاهت باشم
زیباتر از آفتاب یا مهتابی
بگذار فقط خیره به ماهت باشم!
#صفيهقومنجانی
@nabzeghalam
هم نام ِقشنگ داشت پاییز
هم یک دلِ تنگ داشت پاییز
همشیره ی برگ و باد بود و
یک عالمه رنگ داشت پاییز
#صفيهقومنجانی
@nabzeghalam