eitaa logo
💓نبض عشق💓
2.4هزار دنبال‌کننده
13.4هزار عکس
3هزار ویدیو
40 فایل
مینویسم ازعشق بین زوج ها❤ مینویسم ازمحبت هایی که‌اساسش عشق به خداست غفلت ازمن بچه مذهبی ست که نگذاشتم دیده شوم کسی 💖عشق‌های‌آسمانی‌ماراندیده‌مینویسم‌تابدانندعشق‌اصلی‌مال‌مابچه‌مذهبی هاست نه آن‌عشق‌های‌پوچ‌خیابانی @yadeshbekheyrkarbala
مشاهده در ایتا
دانلود
💚💛💚 اجازه هست بـه لـوحِ دلت قـلم بزنم برای یک دفعـه حرف از تـهِ دلم بزنم اجازه هست بگویم کـه دوستت دارم و پیشِ چشمِ تو اینجا کمی قدم بزنم اجازه هست کـه در سایـهٔ تو بنشینم بـه قـولِ مَردمِ دِه زیـرِ سایـه دَم بزنم 🍁🍂🍁🍂🍁🍂
چشم‌هایم اگر نمی‌بیند ولی از حالتان خبر دارد دیر گفتی نگاهِ از نزدیک روی بینایی‌ام اثر دارد ماتِ تصویر ماتِ خود هستم این چروکیده من؟ نه! شب‌نامه‌ست این خطوطِ شبیه من حتی دیدن و خواندنش خطر دارد انتخاب بدی‌ست شاعرجان! شعر هم، جان‌پناه، گاهی نیست دُملی تازه در تو روییده‌ست شعر در نقش نیشتر دارد می‌شکافد دوباره زخمی را که خودش تازه بخیه‌اش کرده است اندکی بعد باز خواهد گفت: بس کن! این قرن گوشِ کَر دارد من ولی فکر می کنم هستم خاصه وقتی که شعر می گویم درکم این است. شاعری یعنی یک‌نفر ذوقِ دردسر دارد من که در روستای خود بودم شعر با شهر آشنایم کرد خشک می‌خواست شاخه‌هایم را او که در دست خود تبر دارد می‌تواند که مشت پنهانم باز دندان‌شکن شود ناگاه می‌توانم که پاسخی باشم که از این شیوه دست بردارد شعر آن روز سرنوشتم شد که به زنجیر فکر می‌کردم حلقه‌ای سهم برده‌ام. و آیا: هر که این حلقه بیشتر دارد
زندگی سخت نیست،تلخ نیست! چون نت‌های موسیقی، بالا وپایین دارد. گاهی آرام و دلنواز وگاهی سخت؛ گاهی شاد و گاهی پر ازغم زندگی باور میخواهد، آنهم ازجنس امید باید قدر لحظات را دانست😊
✍✍✍ سخت است که معتادِ نگاهۍشده باشی دیـوانـه ی چشمانِ سیـاهی شده باشی اینکـه پسـرِ رعیتِ دِه بـاشی و آن وقت دلـداده ی تک دخترِ شاهـی شده باشی در پیچ و خمِ عشق بـه سختی به درآیی از چـالـه ولـی، راهی چاهی شده باشی از دور تـو را محکـم و چـون کـوه ببینند در خویـش شبیـهِ پَـرِ کاهی شده باشی مانندِ دلیرۍکه به دستش سپری نیست بـازیچـه ی دستـانِ سپاهی شده باشی یـک عُمـر بجنـگـی و در آخــر نتوانـی تـا نـامـزدِ آن کـه بخواهی شده باشی سخـت است کـه ماهِ تـو سراغِ تو نیاید آنگاه کـه در حوضچه ماهی شده باشی 🍁🍂🍁🍂🍁🍂
زیباتر کردن دنیا کار سختی نیست، کافیه یه کم دلگرمی تو جیبت بذاری؛ یه کم عشق تو دستات داشته باشی؛ یه کم مهربونی هم تو نگاهت! يكم صداقت تو حرفات ؛ يكم وجدان در درونت فقط يكم انسان باشيم انسان گونه زندگى كنيم . همين يكم ها اگه باشه دنيا گلستان ميشه
دارم سخنی با تو و گفتن نتوانم وین درد نهان سوز نهفتن نتوانم تو گرم سخن گفتن و از جام نگاهت من مست چنانم که شنفتن نتوانم شادم به خیال تو چو مهتاب شبانگاه گر دامن وصل تو گرفتن نتوانم با پرتو ماه ایم و چون سایه دیوار گامی ز سر کوی تو رفتن نتوانم دور از تو من سوخته در دامن شب ها چون شمع سحر یک مژه خفتن نتوانم فریاد ز بی مهریت ای گل که درین باغ چون غنچه پاییز شکفتن نتوانم ای چشم سخن گوی تو بشنو ز نگاهم دارم سخنی با تو و گفتن نتوانم
-"به کجا چنین شتابان ؟" گوَن از نسیم پرسید . -" دلِ من گرفته زینجا ، هوس ِ سفر نداری ز غبار این بیابان ؟" -" همه آرزویم، اما چه کنم که بسته پایم ... " -" به کجا چنین شتابان ؟ " -" به هر آن کجا که باشد به جز این سرا سرایم . " -" سفرت به خیر !‌ اما تو و دوستی، خدا را چو ازین کویرِ وحشت به سلامتی گذشتی، به شکوفه ها، به باران ، برسان سلام ِ ما را .
اگرچه یاد ندارم که دفعه‌ی چندم مرا شکستی و... آه از نگاه این مردم! به گیسوان پریشان خود نگاه بکن که شرح حال من است این کلاف سردرگم! حکایت منِ دور از تو مانده ، این‌گونه‌ست: خمار و خسته‌ام و نیست قطره‌ای در خُم! همیشه عطر تو بی‌تاب کرده جانم را چنان که باد بپیچد به خوشه‌ی گندم به سر هوای تو دارم ، خدا گواه من است اگر رسیده نمازم به رکعت پنجم!
به نسیمی همه راه به هم می‌ریزد کی دل سنگ تو را آه به هم می‌ریزد سنگ در برکه می‌اندازم و می‌پندارم با همین سنگ زدن، ماه به هم می‌ریزد عشق بر شانه هم چیدن چندین سنگ است گاه می‌ماند و نا گاه به هم می‌ریزد آنچه را عقل به یک عمر به دست آورده است دل به یک لحظه کوتاه به هم می‌ریزد آه یک روز همین آه تو را می‌گیرد گاه یک کوه به یک کاه به هم می‌ریزد
هم چایی و هم ترانه باشد با من موسیقی عاشقانه باشد با من حتی به روی تنت اگر سنگین است سر را بگذار ، شانه باشد با من
پیر هم شوی مثل پاییز گیلان زیبایی!
عشـــق از روز ازل بی ســــر و ســامانی بـود... مـن چــه مـیدانم؟! و مـیداند؟! و مـیدانی؟! بـود... از همــان روز که افـتــــاد به تو چــــشمانم... سـرنوشـت مـنِ نفــرین شده ویــرانـی بـود... مــاه و خـورشیــــد برایــم چـــه تفـاوت وقــتی... بــی تو هــرصبح و شبـم ابـری و بارانـی بـود؟؟؟... کـولیِ شب زده مـی گـفت به مـن بی تـــردیـد... فــال فنجـــان دلـم سر بـه بیابانـی بـود!... سـوختـم بیشتـر از دیـده ی یعقـوبـی کـه... سالـها گـمشـده اش یوسـف کنعـانـی بـود... رد شـدی ثـانیـه ای از دل مـن...مـن امــا... بـــم شـدم،سـربـه سـرم لـرزش و ویـرانـی بـود... عـکـس مهـتاب چــو افتـاد میـانِ تـــن آب... خــوابِ آرام شبـــش یکســره طـوفـانـی بـود... پـدرم روضـه ی رضـوان بـه دو گـندم بفـروخـت*... عـــشـق تـو مایـه ی یـک عـمـر پـریشــانـی بـود!...
این که رو پای خودت باشی خیلی خوب و خفنه ولی حس اینکه یکی هوات رو داره و حامیت هست خیلی به آدم دلگرمی میده؛ حالا اون حامی میخواد بابات باشه یا مامانت یا دوستت یا پارتنرت فرقی نداره.
هر آنچه را که برای دیگران آرزو دارید دریافت خواهید کرد اگر آرزو دارید دیگران در آرامش باشند آرامش دریافت خواهید کرد اگر می خواهید دیگران عشق و محبت را احساس کنند عشق و محبت دریافت خواهید کرد اگر فقط زیبایی ها و ارزش های دیگران را مشاهده کنید همین ویژگی ها به شما باز خواهد گشت فقط آنچه را که در قلب تان دارید هدیه می کنید و آنچه را که هدیه می کنید جذب خواهید کرد ...♡
این‌ها را از ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺧﻮﺩ ﺣﺬﻑ ﮐﻨﯿﺪ ﺗﺎ ﺭﻭﺣﺘﺎﻥ ﺳﺎﻟﻢ ﺑﻤﺎﻧﺪ: ۱ - ﺷﺨﺼﯽ ﮐﻪ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﻧﺪﺍﺭﺩ . ۲ - ﺷﺨﺼﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﭼﺸﻤﺘﺎﻥ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺍﺳﺖ . ۳ - ﺷﺨﺼﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﺍﺳﺘﺮﺱ می‌دهد . ۴ - ﺷﺨﺼﯽ ﮐﻪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺎ ﺷﻤﺎ ﺟﺮ ﻭ ﺑﺤﺚ می‌کند . ۵ - ﺷﺨﺼﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺳﻮﺀ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ می‌کند . ۶ - ﺷﺨﺼﯽ ﮐﻪ ﺑﺮ ﺷﻤﺎ ﺗﺎﺛﯿﺮﺍﺕ ﻣﺨﺮﺏ ﻣﯽﮔﺬﺍﺭﺩ . ٧- شخصی که بی حرمتی برایش تفریح است.  
. دیگر آن دیوانه ی بی تاب سابق نیستم توبه کردم از گناه عشق،! عاشق نیستم شیشه بودم، سنگ ها اما نفهمیدند من فرق دارم با همه، آیینه ی دق نیستم صاف و ساده بودنم را هیچ کس باور نکرد خالیم از هر سیاست ،من "مصدق" نیستم! دور باید شد از این "خاکِ غریبِ" لعنتی صبر کن "سهراب"جان، من توی قایق نیستم! آه دنیا خسته ام از زندگی آنقدر که با ادامه دادانش دیگر موافق نیستم بغض دارم، بغض یعنی مرگ! اما گریه نه... شاعری مغرور هستم، اهل هق هق نیستم می شود فهمید از حال خرابم ذره ای دیگر آن دیوانه ی بی تاب سابق نیستم ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
چنان گرفته تو را بازوانِ پیچکی‌ام که گویی از تو جدا نه، که با تو من یکی‌ام! نه آشنایی‌ام امروزی است با تو همین که می‌شناسمت از خواب‌های کودکی‌ام عروس‌وارِ خیالِ منی که آمده‌ای دوباره باز به مهمانیِ عروسکی‌ام همین نه بانوی شعرِ منی، که مدحتِ تو به گوش می‌رسد از بانگِ چنگِ رودکی‌ام نسیم و نخ بده از خاک تا رها بشود به یک اشاره‌ی تو روحِ بادباکی‌ام چه برکه‌ای تو که تا آب آبی است در آن شناور است همه تار و پودِ جلبکی‌ام؟! به خونِ خویش شوم آبروی عشق آری اگر مدد برساند سرشتِ بابکی‌ام کنارِ تو نفسی با فراغِ دل بکشم اگر امان بدهد سرنوشتِ بختکی‌ام.
خوشا آن گل، که عطرِ دوستدارانِ قَرَن دارد هوایِ یاریِ مظلومی از خاکِ یمن دارد صبا، عطر تو را آورده با (وَالتِّينِ وَالزَّيْتُون) خوشا آن باوری که با تو پیوندی کهن دارد بیا بنشین کمی پایِ دل آن کودک تنها که تا صبح قیامت، از یتیمی ها سخن دارد تداعی می کند در خاطرش لبخندِ مادر را میان خاطراتش خانه ای از نسترن دارد به جانِ حاج قاسم قدس را آزاد خواهد کرد همان دستی که بی اندازه عطر یاسمن دارد خدا از آسمان آویخته پیراهن گل را بهشت آرزو ها سایه بر دشت و دمن دارد برای سربدارانَت رهایی از تن آسان است کدامین عاشق دیوانه ات سر در بدن دارد؟ تمام سرزمین ها کربلا، هر لحظه عاشورا تمام کوچه هامان لاله ای خونین کفن دارد نگو که سوخته بر نیزه ها موی پریشانش شَلال گیسوانِ ماهِ من چین و شکن دارد نمی بیند به جز زیبایی ات، زینب در این ورطه چه قدّ و قامتی آب آورَش دور از وطن دارد به(سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَىٰ) قسم، ای وادیِ ایمَن به هر جا رو کنی یار من آنجا انجمن دارد به رویِ گنبد نیلی هزاران بار بنْویسید برای قدس یک ایران هوای سوختن دارد (نُرِيدُ أَنْ نَمُن) یعنی، همان فصل الخطابی که به همراهش جوابی حتمی و دندان شکن دارد بدانید ای هواداران کوی دوست یارِ من برای مسجدالاقصی خلیلی بت شکن دارد ندارد آسمان مرزی برای مهرورزی ها فلسطینی و ایرانی حکم هم وطن دارد به خاک گرم بنشاند خدا بیداد صهیون را زمین و آسمان میلِ دوباره نو شدن دارد نمی داند کسی راز تو و قلّاب سنگت را اگر چه با تو یک دنیا نبرد تن به تن دارد کسی از تو نخواهد برد گوی استقامت را نبرد نا برابر هم هزاران فوت و فن دارد تو می دانی فقط راز گل سرخ شهادت را به آزادیِ تو ، همواره قلبم حسن ظنّ دارد
چشمانت آخرین چیزی‌ست که از میراثِ عشق باقی می‌ماند...!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گرچه صد داغ و هزاران غم سنگین داریم چشم امّید به فردای فلسطین داریم قدس از سیطرۀ کفر رها می‌گردد عاقبت حاجتِ مظلوم، روا می‌گردد آفتاب از پس این ابر برون می‌آید نوبت عاشقی و فصل جنون می‌آید قدس آزادترین شهر جهان خواهد شد «نفس باد صبا مشک‌فشان خواهد شد» خنجر از پشت زدن حیله و ترفند شماست قبلۀ اول عشق است که در بند شماست بهراسید که مهدی ز سفر می‌آید صبرِ ایوبیِ این قوم به سر می‌آید خالی از عاطفه‌اید و تُهی از احساسید بهراسید شمایی که خدانشناسید بهراسید از این آه که دامنگیر است به خود آیید که فردای قیامت دیر است نحس در طالعتان است که قابیل شوید حقتان است گرفتار ابابیل شوید گرچه ابری‌ست هوا و شبمان تاریک است اندکی صبر عزیزان! که سحر نزدیک است می‌رسد جمعۀ موعود و سواری از راه «هر که دارد هوس کرب‌وبلا بسم‌الله»