eitaa logo
💞 نفــــس عشـــــــق💞
961 دنبال‌کننده
18.5هزار عکس
5هزار ویدیو
34 فایل
☫ ﷽ ☫ «أَلا بِذِكرِ اللَّهِ تَطمَئِنُّ القُلُوبُ #چادر آن زمانےڪہ دڱر محشرڪبرے باشد هرڪسے بهرشفا روے بہ هرجا باشد دل من در پےِ آسودگےو عیش و طرب تا بہ دستم نخےازچادرزهراباشد #نفس_عشق🕊 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🆔@nafas_eshgh2
مشاهده در ایتا
دانلود
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ موضوع امروز: « (٢)» مناسبت روز: در ایام قرار داریم و دیروز عرض کردیم که عامل شهادت حضرت زهرا (س) فقط چند نفر خاص نبودند، بلکه عامل اصلی آن، خیانت و سکوت و غفلت مردم بود و سپس به یکی از دلایل مهم این سکوت شرم‌آور پرداخته و آن را سطحی‌نگری مردم دانسته و عرض کردیم که متأسفانه مردم به آینده اسفبار عدم حمایت از ولایت، و عدم مبارزه با استکبار زمان دقت نکردند و همین موضوع علاوه بر ایجاد فاجعه فاطمیه، تمامی سختی‌ها و گرفتاری‌ها را گریبانگیر آنها نمود. در ادامه، تدبّر در قرآن کریم و عبرت از سرگذشت پیشینیان را به عنوان بهترین راه‌ برای عدم تکرار این جنایت تاریخی و ایجاد نگاه عمیق و کلان دانستیم و با اشاره به آیه ١٣٩ آل‌عمران که بعد از شکست مؤمنان در جنگ احد نازل شده، وعده بزرگ الهی در رابطه با برتری و پیروزی مؤمنین را متذکر شدیم: «وَلَا تَهِنُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ»: «نه سستی کنید و نه کم کاری و نه غصه بخورید، چرا که شما برتر هستید! البته به شرطی که مؤمن باشید» و سپس گفتیم ممکن است مؤمنین مانند «جنگ احد» در زمانی هم به ظاهر شکست بخورند؛ اما باید بدانند که این وعده صادق الهی است که: «فَإِنَّ حِزْبَ‌اللَّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ» و همه‌ی قدرت‌ها در برابر قدرت خداوند هیچ هستند: «يَدُاللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِم»؛ لذا انسان مؤمن، هرگز از دشمن نهراسیده و ولیِّ زمان خود را تنها نخواهد گذاشت. ✍️ چنین ایمان و شجاعتی اثر قرآن در وجود انسان است؛ چراکه قرآن شبیه یک استاد اخلاقِ تمام، درجا اثر می‌گذارد و عمل می‌کند! لذا به انسان نمی‌گوید حالا نسخه‌های مرا عمل کن تا ببینم چه می‌شود؟! «قرآن» تمامی محاسبات دنیوی و معادلات ذهنی آدمی در مسائل سیاسی و اجتماعی را دگرگون می‌کند؛ نظام محاسباتی انسان را نسبت به رفاه‌طلبی و لذت‌های واهی و زودگذر دنیا تغییر داده و لذت‌های واقعی همچون ایثار و شهادت را معنا می‌کند و آن را به‌عنوان بهترین زندگی معرفی می‌کند: «وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ»: «هرگز گمان مبر کسانی که در راه خدا کشته شدند، مرده‌اند! بلکه آنان زنده‌اند و نزد پروردگارشان (بهترین) روزی داده می‌شوند» (آل‌عمران/۱۶۹) در این نظام محاسباتی، دیگر شهادت مرگ و نابودی نیست، بلکه عالیترین مقام زندگی است! با این نگاه قرآنی، دیگر از شهادت سرداران مقاومت متأسف نمی‌شویم و به سمت ناامیدی و ترس نمی‌رویم، بلکه غبطه خورده و می‌فهمیم که شهدای مقاومت، هم‌اکنون دستشان بازتر است و بهتر و بیشتر می‌توانند به جبهه مقاومت کمک کنند؛ چنانچه رهبر فرزانه انقلاب فرمودند: «روح شهدای مقاومت نه تنها ناظر بلکه در میدان مبارزه حضور جدی دارند» و فرمودند: «شهید سلیمانی برای آمریکا بسیار خطرناک‌تر از سردار سلیمانی است»؛ این اثر آن زندگی جاودانه نزد خداوند است که در قرآن بشارت داده شده؛ لذا اگر کسی از استکبار واهمه داشته و از کشته شدن می‌ترسد، باید نگاهش را تغییر دهد و به قول سهراب سپهری، «چشم ها را باید شست، جور دیگر باید دید»؛ آن‌وقت معنای «وَأَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ» درک می‌شود، چراکه در مقابله با استکبار یا پیروزی ظاهری حاصل می‌شود و یا به شهادت می‌رسیم؛ که هر دوی این‌ها برای انسان مؤمن، برتری، و معادله دو سر بُرد است. بر این اساس سلیمانی‌ها، نصر‌الله‌ها و سنوارها، مصداق واقعی «وَأَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ» هستند و همواره زنده‌ و شادمانند! چنانچه قرآن می‌فرماید: «فَرِحِينَ بِمَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِه»؛ «شهدا بخاطر نعمت‌های فراوانی که خداوند از فضل خود به ایشان بخشیده است همواره شادمانند». (آل‌عمران/١٧٠) آنها پیام خوشی هم به ما می‌دهند: «وَيَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلَّا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ»: «شهدا به کسانی که از پی ایشانند و هنوز به آنان نپیوسته‌اند، مژده می‌دهند که از مرگ نترسند، چراکه غمی برایشان نیست!» لذا ترس از دشمن، ناشی از خطای محاسباتی است! وگرنه کسی که به خدا اطمینان داشته باشد، اگر همه‌ی دشمنان هم جمع شوند، نمی‌ترسد: «الَّذِينَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِيمَانًا وَقَالُوا حَسْبُنَااللَّهُ وَنِعْمَ الْوَكِيلُ»: «اينها کسانی بودند که به آنان گفتند: دشمنان برای حمله به شما اجتماع کرده‌اند؛ پس از آنها بترسید! اما این سخن بر ایمانشان افزود و گفتند: خدا ما را کافی است و او بهترین حامی ماست». ✍️ در پایان بدیهی است که اگر انصار و مهاجرین چنین نگرش قرآنی داشتند، هرگز حادثه بزرگ فاطمیه و شهادت حضرت زهرای مرضیه به وجود نمی‌آمد! 🆔@nafas_eshgh2💞 ┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📝🖌📝🖌📝 سلوک سلیمان از طریق پادشاهی بود، سلوک ایوب از طریق بیماری؛ خداوند هر کسی رو به طریقی ، پیش می برد. هر کسی سفر خود و رسالت خود را دارد که مال اوست؛ چرا ایمان نمیاوریم! 😔😭😭 🕊 🆔@nafas_eshgh2✍ ┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈
به ملازمانِ سلطان، که رساند این دعا را؟ که به شُکرِ پادشاهی، زِ نظر مَران گدا را... 🕊 🆔@nafas_eshgh2✍ ┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♡ کاش باشم و ببینم روزگاری را که با آمدنت؛زمین هم در پوست خود نخواهد گنجید؛! و تمام آنچه را که قرن هاست در خود نگه داشته بیرون خواهد ریخت............ ای کاش باشم و ببینم روزگار با تو بودن را؛! روزگار عاشق شدن دوباره زمین‌ را..... 🕊 🆔@nafas_eshgh2✍ ┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈
🔸کیمیای صلوات سیری در فضائل بی‌انتهای ذکر شریف صلوات 🎧 قسمت بیست و سوم👇 🕊 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🆔@nafas_eshgh2✍ ┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈
@Elteja | کانال اِلتجا4_5773816585751892636.mp3
زمان: حجم: 2.41M
🔸کیمیای صلوات سیری در فضائل بی‌انتهای ذکر شریف صلوات 🎧 قسمت بیست و سوم 🕊 🆔@nafas_eshgh2✍ ┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈
از امشب داستان جدیدی با نام رویای من در کانال ((آرامش ماندگار)) قرار میدهیم امیدوارم که مورد پسند شما عزیزان قرار بگیره
( ) نویسنده ناهید گلکار قسمت اول – بخش اول ❤️سوز سرد پاییز به صورتم می خورد و بدنم رو به لرز می انداخت. بغضی غریب تو گلو داشتم ….. جلوی در خونه وایساده بودم .دلم نمی خواست برم تو .. هر رهگذری از کنارم رد می شد وانمود می کردم دارم زنگ می زنم… شاید نیم ساعتی به همون حال موندم … وقتی مجسم می کردم پشت اون در چه چیزی منتظرمه دلم فرو می ریخت. احساس می کردم دیگه تحملی برام باقی نمونده … یک مرتبه با صدای هادی از جا پریدم. نزدیک من شده بود. پرسید: چرا وایسادی؟ فقط سلام کردم و چیزی نگفتم. هادی کلید انداخت و در رو باز کرد و رفت کنار تا اول من برم تو و در رو محکم زد بهم. 💜صدای بسته شدن در رو شنیدم … با عجله رفتم تا چشمم به اعظم نیفته … ولی اونم صدای در رو شنیده بود و خودشو رسوند …. ولی چشمش که به هادی افتاد سعی کرد آروم حرف بزنه و از من پرسید: کجا بودی تا حالا؟ دلم هزار راه رفت. نمیگی منم اینجا آدمم؟ دلواپس میشم؟ خدا به داد شوهرت برسه که تو انقدر “ددری” از آب در اومدی. هروقت میری بیرون بر گشتنت با خداس …. 💛هادی بهش تشر زد که بسه دیگه می زاری از راه برسم؟ باز شروع کردی؟ اعظم یک پشت چشم نازک کرد و گفت: خدا به دور! نصیب گرگ بیابون نکنه. حرف حق هم نمیشه تو این خونه زد. از صبح تا حالا رفته الان اومده نباید بهش هیچی بگم؟ و با غیض و تر برگشت تو اتاق؛ ولی باز با صدای بلند غر می زد …خوبه والله. من شدم کلفت خانم. به هوای درس خوندن معلوم نیست کجا میره با کی می گرده؟ منم که مترسک سر خرمنم نباید حرفی بزنم.. باید خفه بشم تا این دختره ی پر رو فاحشه بشه؟ به هوای درس خوندن میره ما رو گول می زنه. فکر می کنه من خرم …. ❤️هادی لباس شو عوض کرده بود رفت تو حیاط و نشست رو لبه ی حوض و شیرو باز کرد. همین طور که دستهاشو زیر آب بهم می مالید سرش داد زد بسه دیگه زن برو یه حوله بیار شامم زود حاضر کن خیلی گشنمه … کتابامو گذاشتم روی میز و گوشه ی اتاقم نشستم. بدون اینکه لباسمو عوض کنم دو زانوم رو گرفتم تو سینه و سرمو گذاشتم روی پام .. فقط یک فکر توی سرم بود: چیکار کنم؟ باید یه فکری می کردم وگر نه توی این منجلابی که گرفتار شده بودم غرق می شدم … تو دردسر بدی افتاده بودم … در حالیکه هرچی فکر می کردم راه نجاتی به نظرم نمی رسید. 👇👇👇
🌺 ( ) 🌺🌹 قسمت_اول ،بخش_دوم 🌷یکسال پیش من توی خونه ی پدری آسوده و بی خیال زندگی می کردم. هادی برادرم ازدواج کرده بود و یک پسر دوساله داشت … اون توی کوچه ی محله ی خودمون عاشق اعظم شد و با وجود مخالفت های پدر و مادرم با اون ازدواج کرد. 🌷حالا من تنها بچه ی اونا بودم و حسابی نازم رو می کشیدن …و تا اونجایی که می تونستن بهم می رسیدن. نه اینکه وضع مالی خوبی داشته باشیم، پدرم یک معلم بود. سر هر ماه حقوق که می گرفت به مامانم خرجی می داد … و اون زن صبور زندگی رو با اون می چرخوند، پس سختی زندگی روی شونه های اونا بود. 🌷البته من دختر پر توقعی نبودم … رویاهای من همون هایی بود که هر دختری داشت .. بیشتر وقت ها با خیال خودمو به آروز هام می رسوندم. چشمامو می بستم و تو رویا لباسهای قشنگ می پوشیدم، می رقصیدم، با ماشین های شیک به سفر می رفتم و همین منو راضی می کرد… گاهی دکتر می شدم و گاهی هم شاهزاده خوش قیافه با اسب سفید میومد و منو با خودش می برد. 🌷تا یک سال پیش یعنی سال پنجاه… آخرای شهریور بود. بابام برنامه ریزی کرده بود ما رو ببره شمال. اون می دونست چقدر دوست دارم دریا رو ببینم. گاهی که بهش می گفتم تو صورتش یه غم می دیدم و منو بغل می کرد و می گفت می برمت بابا… اون تمام طول تابستون به ما وعده داده بود. این شمال رفتن ظاهرا جایزه ی معدل نوزده من تو کلاس پنجم دبیرستان بود ولی در واقع خواسته خود بابام بود. 🌷خوب دست و بالش تنگ بود و هی اونو عقب مینداخت تا بالاخره هر طوری بود راهی شدیم. ذوق و شوقی که من داشتم دیدنی بود برای اون شمال نقشه ها کشیده بودم. رویاهایی که هر دختری داره… از شب قبل کنار حوض می نشستم و آواز دریا دریا رو می خوندم. ✍ادامه دارد‌...... 🕊 🆔@nafas_eshgh2✍ ┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈
🌙🌓 💠امام صادق علیه السلام فرمود : 🔸 نمازشب شرف مومن و عزت و بزرگواری اش در لطمه نزدن به آبروی مردم است. 📚وسائل الشیعه/ج5/ح7/باب39 🔸یکی از مزایای نماز شب خواندن که کاربرد اجتماعی هم دارد این است که نماز شب خوان با آبروی دیگران بازی نمی کند. چون کسی که به خاطر ترس یا محبت به خدا نیمه شب از خواب بر می خیزد،می داند که آبروی دیگران خط قرمز است." 🕊 🆔@nafas_eshgh2✍ ┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا