هدایت شده از رسانه سخنرانی ایران صدا
mahdi.fateminia.mp3
5.47M
#استاد_فاطمی_نیا
🔖 عشق دیدن امام زمان (عج) 🔖
❤️ #تشرف
🔖 آقا رو میشه همه جا دید 🔖
جوان قصابی که میتونست آبروی کسی رو ببره ولی نبرد و خطای دیگری رو بخشید و به مقام دیدار #امام_زمان رسید
🔴میخوای بدونی که از چشم خدا افتادی یا نه ؟؟ ببین هنوز حضرت فاطمه رو دوست داری یا نه
👌یه کادو بهتون میدم که اگر بمیرم کسی بهتون نمیگه🔵
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
👇کانال سخنرانی تاثیرگذار👇👇
👌رسانه دینی 👇💯
╭┅─────────┅╮
🌺 @mediamenbar
╰┅─────────┅╯
هدایت شده از از ازل تا قیامت
🌺🌺🌺🌺🌺
🌴هم صحبت شدن آیة اللّه #نجفی با امام زمان علیهالسلام و #دستورات و راهنمائی گرانبهای آن حضرت🌴
آیة اللّه نجفی #مرعشی می گوید: «در ایّام تحصیل علوم دینی و فقه اهل بیت (ع) در #نجف اشرف، شوق زیادی جهت دیدار جمال مولایمان #بقیة اللّه الاعظم -عجّل اللّه فرجه الشریف - داشتم.
با خود عهد کردم که #چهل شب چهارشنبه پیاده به مسجد #سهله بروم به این نیّت که جمال آقا صاحب الامر (ع) را زیارت و به این فوز بزرگ نائل شوم.
تا 35 یا 36 شب چهارشنبه ادامه دادم، تصادفاً در این شب، رفتنم از نجف تأخیر افتاد و هوا ابری و #بارانی بود. نزدیک مسجد سهله خندقی بود، هنگامی که به آنجا رسیدم براثر تاریکی شب وحشت و ترس وجود مرا فرا گرفت مخصوصاً از زیادی قطّاع الطّریق و دزدها، ناگهان صدای پایی را از دنبال سر شنیدم که بیشتر موجب ترس و وحشتم گردید.
به عقب برگشتم، سیّد عربی را با لباس اهل بادیه دیدم، نزدیک من آمد و با زبان فصیح گفت: «ای سیّد! سلامٌ علیکم.»
ترس و وحشت به کلّی از وجودم رفت و #اطمینان و #سکون نفس پیدا کردم و تعجّب آور بود که چگونه این شخص در تاریکی شدید، متوجّه سیادت من شد و در آن حال من از این مطلب غافل بودم.
به هر حال سخن می گفتیم و می رفتیم. از من سؤال کرد: «قصد کجا داری؟»
گفتم: «مسجد #سهله.»
فرمود: «به چه جهت؟»
گفتم: «به قصد #تشرّف زیارت ولیّ عصر (ع).»
مقداری که رفتیم به مسجد زید بن صوحان که مسجد کوچکی است نزدیک مسجد سهله رسیدیم.
داخل مسجد شده و نماز خواندیم و بعد از دعایی که سیّد خواند که کَاَنّ با او #دیوار و #سنگها آن دعا را می خواندند،احساس انقلابی عجیب در خود نمودم که از وصف آن عاجزم.
بعد از دعا سیّد فرمود: «سیّد تو گرسنه ای، چه خوبست شام بخوری.»
پس سفره ای را که زیر عبا داشت بیرون آورده و در آن مثل اینکه سه قرص #نان و دو یا سه #خیار سبز تازه بود، کَاَنَّ تازه از باغ چیده و آن وقت چهلّه #زمستان، و سرمای زننده ای بود و من منتقل به این معنا نشدم که این آقا این خیار تازه سبز را در این فصل زمستان از کجا آورده است، طبق دستور آقا، شام خوردم.
سپس فرمود: «بلند شو تا به مسجد سهله برویم.»
داخل مسجد شدیم، آقا مشغول اعمال وارده در مقامات شد و من هم به متابعت آن حضرت انجام وظیفه می کردم و بدون اختیار نماز مغرب و عشاء را به آقا اقتدا کردم و متوجّه نبودم که این آقا کیست.
بعد از آنکه اعمال تمام شد، آن بزرگوار فرمود: «ای سیّد آیا مثل دیگران بعد از اعمال مسجد سهله به مسجد کوفه می روی یا در همین جا می مانی؟»
گفتم: «می مانم.»
در وسط مسجد در مقام امام #صادق (ع) نشستیم، به سیّد گفتم: «آیا #چای یا قهوه یا دخانیات میل داری آماده کنم؟»
در جواب، کلام جامعی را فرمود: «این امور از #فضول زندگیست و ما از این #فضولات دوریم.»
این کلام در اعماق وجودم اثر گذاشت به نحوی که هرگاه یادم می آید ارکان وجودم می لرزد.
ادامه دارد......🚶♂
#امام_زمان_علیه_السلام
#تشرفات
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
@barzakh_ghiyamat
هدایت شده از از ازل تا قیامت
🌺🌺🌺🌺🌺
🌴هم صحبت شدن آیة اللّه #نجفی با امام زمان علیهالسلام و #دستورات و راهنمائی گرانبهای آن حضرت🌴
آیة اللّه نجفی #مرعشی می گوید: «در ایّام تحصیل علوم دینی و فقه اهل بیت (ع) در #نجف اشرف، شوق زیادی جهت دیدار جمال مولایمان #بقیة اللّه الاعظم -عجّل اللّه فرجه الشریف - داشتم.
با خود عهد کردم که #چهل شب چهارشنبه پیاده به مسجد #سهله بروم به این نیّت که جمال آقا صاحب الامر (ع) را زیارت و به این فوز بزرگ نائل شوم.
تا 35 یا 36 شب چهارشنبه ادامه دادم، تصادفاً در این شب، رفتنم از نجف تأخیر افتاد و هوا ابری و #بارانی بود. نزدیک مسجد سهله خندقی بود، هنگامی که به آنجا رسیدم براثر تاریکی شب وحشت و ترس وجود مرا فرا گرفت مخصوصاً از زیادی قطّاع الطّریق و دزدها، ناگهان صدای پایی را از دنبال سر شنیدم که بیشتر موجب ترس و وحشتم گردید.
به عقب برگشتم، سیّد عربی را با لباس اهل بادیه دیدم، نزدیک من آمد و با زبان فصیح گفت: «ای سیّد! سلامٌ علیکم.»
ترس و وحشت به کلّی از وجودم رفت و #اطمینان و #سکون نفس پیدا کردم و تعجّب آور بود که چگونه این شخص در تاریکی شدید، متوجّه سیادت من شد و در آن حال من از این مطلب غافل بودم.
به هر حال سخن می گفتیم و می رفتیم. از من سؤال کرد: «قصد کجا داری؟»
گفتم: «مسجد #سهله.»
فرمود: «به چه جهت؟»
گفتم: «به قصد #تشرّف زیارت ولیّ عصر (ع).»
مقداری که رفتیم به مسجد زید بن صوحان که مسجد کوچکی است نزدیک مسجد سهله رسیدیم.
داخل مسجد شده و نماز خواندیم و بعد از دعایی که سیّد خواند که کَاَنّ با او #دیوار و #سنگها آن دعا را می خواندند،احساس انقلابی عجیب در خود نمودم که از وصف آن عاجزم.
بعد از دعا سیّد فرمود: «سیّد تو گرسنه ای، چه خوبست شام بخوری.»
پس سفره ای را که زیر عبا داشت بیرون آورده و در آن مثل اینکه سه قرص #نان و دو یا سه #خیار سبز تازه بود، کَاَنَّ تازه از باغ چیده و آن وقت چهلّه #زمستان، و سرمای زننده ای بود و من منتقل به این معنا نشدم که این آقا این خیار تازه سبز را در این فصل زمستان از کجا آورده است، طبق دستور آقا، شام خوردم.
سپس فرمود: «بلند شو تا به مسجد سهله برویم.»
داخل مسجد شدیم، آقا مشغول اعمال وارده در مقامات شد و من هم به متابعت آن حضرت انجام وظیفه می کردم و بدون اختیار نماز مغرب و عشاء را به آقا اقتدا کردم و متوجّه نبودم که این آقا کیست.
بعد از آنکه اعمال تمام شد، آن بزرگوار فرمود: «ای سیّد آیا مثل دیگران بعد از اعمال مسجد سهله به مسجد کوفه می روی یا در همین جا می مانی؟»
گفتم: «می مانم.»
در وسط مسجد در مقام امام #صادق (ع) نشستیم، به سیّد گفتم: «آیا #چای یا قهوه یا دخانیات میل داری آماده کنم؟»
در جواب، کلام جامعی را فرمود: «این امور از #فضول زندگیست و ما از این #فضولات دوریم.»
این کلام در اعماق وجودم اثر گذاشت به نحوی که هرگاه یادم می آید ارکان وجودم می لرزد.
ادامه دارد......🚶♂
#امام_زمان_علیه_السلام
#تشرفات
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
@barzakh_ghiyamat
هدایت شده از از ازل تا قیامت
🌺🌺🌺🌺🌺
🌴دوره ای که زنان #مجبور بودند برای حفظ #حجاب در #خانه بمانند.🌴
😔نگرانیهای مهدی #فاطمه (سلام الله علیهما)😔
🍁مرحوم آيت الله سيد محمدباقر مجتهد #سيستاني، پدر آيت الله سيد علي سيستاني تصميم مي گيرد براي #تشرّف به محضر امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) چهل #جمعه در مساجد شهر مشهد زيارت #عاشورا بخواند.
در يکي از جمعه هاي آخر، #نوري را از خانه اي نزديک به مسجد مشاهده مي کند. به سوي خانه مي رود مي بيند حضرت ولي #عصر امام زمان (عج الله تعالی فرجه) در يکي از اتاق هاي آن خانه تشريف دارند و در ميان اتاق #جنازه اي قرار دارد که پارچه اي سفيد روي آن کشيده شده است.
ايشان مي گويد هنگامي که وارد شدن اشک مي ريختم سلام کردم، حضرت به من فرمود: «چرا #اينگونه به دنبال من مي گردي و اين رنج ها را متحمّل مي شوي؟! مثل اين باشيد- اشاره به آن #جنازه کردند- تا من #بدنبال شما بيايم!»
بعد فرمودند: «اين #بانويي است که در دوره #کشف حجاب- در زمان رضا خان پهلوي- #هفت سال از خانه بيرون نيامد تا چشم #نامحرم به او نيفتد.» [1]
اما امروز! کجاست شاه قلدر ملعون تا ببیند برای برداشتن #روسری از سر زنان نیازی به #زورگویی و وضع قانون نبود، دخترانی که خود حیثیتشان را به #تاراج می گذارند، مردان بی #غیرتی که زنان بی عفت خود را #بزک کرده به نمایش در می آورند.
حیف از این مملکت #شیعی که صدها هزاران نفر برای حفظ آن #جان خود را دادند، اما امروز چنین انسان ماب های خودباخته ی #غربزده که تمام فخرشان به نمایش گذاشتن بدنشان است، در آن نفس می کشند.
دختران و زنانی که عقده ی #کشف حجاب را نتوانستند در درون خود نگه دارند و همه ی دلخوشی شان جلب نگاه های #آلوده به خود است.
منبع: (1) شیفتگان حضرت مهدی (عج) ، ج 3 ، ص 158.
#امام_زمان_علیه_السلام
#تشرفات
#حجاب
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
@barzakh_ghiyamat
هدایت شده از تربیت معنوی
ميدانست؟ چند بار فرمود: جدم حسين، عمويم عباس ... قرينه ها و نشانه ها را يكي پس از ديگري كنار هم نهادم. خيلي منقلب و بي تاب شده بودم. فهميدم كه با امام زمان (ع)هم سخن بوده ام.
از صداي گريه و ناله من شرطه سعودي (پليس عربستان) سراسيمه آمد و گفت چه شده؟ دزدها آمدهاند و اثاثيهات را غارت كردهاند؟
گفتم: نه! مشغول مناجات با خدايم. او با تعجب به من نگاه ميكرد و سرانجام رهايم كرد و رفت. تا صبح به ياد حضرت گريستم.
فرداي آن روز قصه را براي روحاني كاروان تعريف كردم و او هم براي حاجيان نقل كرد و گفت: اي حجاج!متوجه باشيد كه اين كاروان مورد توجه و عنايت امام زمان(ع) است.
همه مطالب را به روحاني كاروان گفتم جز آنكه فراموش كردم بگويم، آقا وعده كرده كه شب، به هنگام ذكر مصيبت عمويش قمر بني هاشم (ع)به چادر ما بيايد.
شب هنگام،حاجيان پس از نماز، روضه اي گرفتند و مداح كاروان هم، گريزي به روضه علمدار كربلا، حضرت قمر بني هاشم(ع) زدند و حالي در چادر بر پا شد. در آن وقت به ياد سخن آقا افتادم. هر چه نگاه كردم آن حضرت را درون چادر نديدم. ناراحت شدم و با خود گفتم: «خدايا! وعده امام (ع) حق است!»
در اين وقت امام به خيمه تشريف فرما شدند و در ميان حاجيان نشستند و در مصيبت عموي خود گريستند.
من كه آقا را ديدم، خواستم تا عرض ادبي كنم و بوسه اي بر پاي حضرتش بزنم و به مردم بگويم كه: «بياييد و امام زمانتان را ببينيد!»
كه امام اشارتي كردند و من بي اراده و بي اختيار بر جاي خود ايستادم. روضه كه تمام شد، آقا نيز برخاستند و خيمه را ترك كردند و من ديگر حضرت را نديدم.
#تشرّف
@TarbiateManavi