#شـــــــرح و #تفسیـــــر حکمت 308
برترى دوستى بر خویشاوندى امام علیه السلام در این گفتار حکیمانه به دو نکته مهم که با یکدیگر ارتباط دارند اشاره فرموده، نخست مى گوید: «دوستى در میان پدران به منزله خویشاوندى در میان فرزندان است»؛ (مَوَدَّةُ الآاْبَاءِ قَرَابَةٌ بَیْنَ الاَْبْنَاءِ). اشاره به اینکه پدران، دوستى با دوستان خود را براى فرزندان به ارث مى گذارند و فرزندانشان به قدرى به هم نزدیک مى شوند که گویى با هم برادرند و بسیار دیده شده است که پدرانِ یکدیگر را عمو خطاب مى کنند. البته این سخن در جوامعى صادق است که عواطف در آن کمرنگ نشده است و فرزندان تنها اموال پدران را به ارث نمى برند، بلکه عواطف آنها را نیز به ارث مى برند. از بعضى روایات نیز استفاده مى شود که مودت و دوستى طولانى به منزله قرابت است. امام على بن موسى الرضا علیه السلام مى فرماید: «مَوَدَّةُ عِشْرِینَ سَنَةً قَرَابَةٌ؛ دوستى بیست سال، خویشاوندى است». در جمله دوم به این نکته اشاره مى فرماید که «خویشاوندى، به دوستى نیازمندتر است تا دوستى به خویشاوندى»؛ (وَالْقَرَابَةُ إِلَى الْمَوَدَّةِ أَحْوَجُ مِنَ الْمَوَدَّةِ إِلَى الْقَرَابَةِ). یعنى خویشاوندان هنگامى ارزش دارند که داراى محبت باشند و هرچه پیوند خویشاوندى نزدیکتر باشد، مودت و دوستى بیشترى لازم دارد. در حالى که دوستى و محبت نیازى به خویشاوندى ندارد؛ ممکن است افراد سالها با هم دوست باشند و هیچ رابطه خویشاوندى بین آنها نباشد. درنتیجه، برترى دوستى و محبت بر خویشاوندى ثابت مى شود. ضرب المثل معروفى است که به کسى گفتند: دوستت را بیشتر دوست دارى یا برادرت را؟ گفت: برادرى را دوست دارم که با من دوست باشد. بنابراین هر دو جمله رابطه دوستى و خویشاوندى را بیان مى کند؛ جمله اول به گونهاى و جمله دوم به گونهاى دیگر. مرحوم محقق کمره اى این کلام حکیمانه را به شعر فارسى درآورده مى گوید : مِهر پدران براى اولاد باشد چو نَسَب شعار و پیوند خویشى به مودت است محتاج بیش از خود دوستى به پیوند نکته وراثتِ دوستى مى دانیم اسلام آیین محبت و مودت است و قرآن پیوسته خدا را به رحمانیت و رحیمیت مى ستاید. واژه رحمت صدها بار در قرآن به کار رفته و در نمازهاى روزانه حداقل بیش از ۶۰ بار خدا را به رحمت و رحمانیت یاد مى کنیم، تا آنجا که محبت به عنوان میراث گرانبهایى از پدران به فرزندان مى رسد. در حدیثى از رسول خدا صلی الله علیه وآله مى خوانیم: «ثَلاثٌ یُطْفینَ نُورَ الْعَبْدِ: مَنْ قَطَعَ أوِدَّاءُ أَبیهِ، وَغَیَّرَ شَیْبَتَهُ، وَرَفَعَ بَصَرَهُ فِى الْحُجُراتِ مِنْ غَیْرِ أَنْ یُؤْذَنَ لَهُ؛ سه چیز است که نور (ایمان) بندگان را خاموش مى کند: کسى که با دوستان پدرش قطع رابطه کند و محاسن سفید خود را تغییر دهد (اشاره به اینکه به هنگام پیرى بعضى کارهاى سبک سرانه جوانى و کودکى را انجام دهد) و به داخل خانه هاى دیگران بدون اینکه اجازه اى به او دهند نگاه کند». بنابراین نه تنها انسان دوستان قدیم خود را نباید فراموش کند و در حیات وممات به یاد آنها باشد و به آنها خدمت کند، بلکه اگر پدرش نیز دوستى داشته بعد از پدر، جانشین پدر شود و با آنها همان محبتى را داشته باشد که پدرش داشته است. به خصوص به هنگام فراز و نشیب هاى زندگى که دوستان ازنظر موقعیت اجتماعى متفاوت مى شوند نباید این تفاوت سبب فراموشى دوستان قدیم شود بلکه نباید تفاوت مقام، ثروت، علم یا سایر امتیازهاى فردى و اجتماعى مانعى در این راه ایجاد کند و اگر تمام پیوندهاى سابق را نمى تواند نگه دارد لااقل بخشى از آن را داشته باشد. در حدیثى از امام صادق علیه السلام مى خوانیم: «إذا کانَ لَکَ صَدیقٌ فَوُلِّىَ وِلایَةً فَأَصَبْتَهُ عَلَى الْعُشرِ مِمّا کانَ لَکَ عَلَیْهِ قَبْلَ وِلایَتِهِ، فَلَیْسَ بِصَدیقِ سُوءٍ؛ هرگاه دوستى داشته باشى و حکومت و ریاستى پیدا کند و حداقل یک دهم پیوند سابق را با تو حفظ کند دوست بدى نیست». توجه داشته باشید که نمى فرماید دوست خوبى است مى فرماید دوست بدى نیست، دوست خوب و کامل العیار آن است که صددرصد رابطه مودت گذشته را حفظ کند و مال و مقام، او را دگرگون نسازد. البته باید توجه داشت کسانى که به مقام والایى مى رسند اشتغالات و گرفتارى هاى آنها نسبت به سابق بیشتر مى شود و نمى توان انتظار داشت تمام آنچه را در سابق با دوستان خود داشته انجام دهد وشاید به همین دلیل امام علیه السلام آنها را معذور مى دارد که لااقل یک دهم پیوند محبت سابق را حفظ کنند.
◾️▫️◾️▫️◾️▫️◾️
⚫️کانال نهج البلاغه"ادای حق کلام"
╔🌸🍃════╗
@nahjoolbalageh
╚══🍃🌸══╝
#شرح و #تفسیر
اینگونه گریه ها روحیه ها را تضعیف مى کند امام علیه السلام در این گفتار حکیمانه به دو نکته مختلف و جداگانه اشاره فرموده است: نخست هنگامى که از صفین بازمى گشت وارد کوفه شد هنگام عبور از محله قبیله شبامیان مشاهده کرد که زنان بر کشتگانشان در صفین با صداى بلند گریه مى کنند. در این هنگام حرب بن شرحبیل شبامى که از شخصیت هاى آن قبیله بود خدمت آن حضرت رسید. امام علیه السلام (به عنوان اعتراض) به او فرمود: «آیا زنان شما آنگونه که مىشنوم بر شما چیره شده اند؟ آیا آنها را از این ناله هاى بلند نهى نمى کنید؟»؛ (وَرُوِیَ أَنَّهُ علیه السلام لَمَّا وَرَدَ الْکُوفَةَ قَادِماً مِنْ صِفِّینَ مَرَّ بِالشِّبَامِیِّینَ فَسَمِعَ بُکَاءَ النِّسَاءِ عَلَى قَتْلَى صِفِّینَ وَ خَرَجَ إِلَیْهِ حَرْبُ بْنُ شُرَحْبِیلَ الشِّبَامِیِّ وَکَانَ مِنْ وُجُوهِ قَوْمِهِ فَقال علیه السلام له: أَتَغْلِبُکُمْ نِسَاؤُکُمْ عَلَى مَا أَسْمَعُ؟ إِلاَّ تَنْهُونَهُنَّ عَنْ هذَا الرَّنِینِ).
البته گریه کردن براى عزیزان از دست رفته در اسلام ممنوع نیست. در روایت معروفى پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله بر فوت فرزندش ابراهیم گریست و بعد از واقعه احد هنگامى که از کنار خانه عمویش حمزه عبور کرد و دید صداى گریه اى از آنجا بلند نیست اظهار ناراحتى کرد، ازاینرو زنان مدینه به خانه حمزه رفتند و در آنجا براى او به احترام پیامبر صلی الله علیه و آله عزادارى کردند. ولى گریستن با صداى بلند و به تعبیر امام علیه السلام «رنین» که به گفته بسیارى از ارباب لغت به معناى گریه توأم با فریاد و فغان است، کار خوبى نیست، ازاینرو امام علیه السلام از آن نهى کرد. یا چنین گریه اى را براى شهداى راه خدا مناسب ندانست چون سبب سست شدن جنگجویان مى شود و یا بر اساس قرائنى، این گریه توأم با جزع و بى تابى و ناسپاسى بوده است، ازاینرو امام علیه السلام از آن نهى فرموده است. به هر حال علامه مجلسى؛ در جلد ۳۲ بحارالانوار ضمن روایتى که درباره ماجراى صفین نقل مى کند در ذیل این داستان آورده است که حرب بن شرحبیل به امام علیه السلام عرض کرد: اگر یک خانه، دو خانه و سه خانه بود ما مى توانستیم آنها را نهى کنیم؛ ولى از این قبیله صد و هشتاد نفر در صفین شهید شدند و هیچ خانه اى نیست مگر اینکه صداى گریه از آن بلند است؛ ولى ما مردان گریه نمى کنیم، بلکه خوشحالیم شهیدانى را تقدیم اسلام کرده ایم. امام علیه السلام فرمود : خداوند شهیدان و مردگان شما را رحمت کند. سپس امام علیه السلام به نکته مهم دیگرى اشاره مىکند؛ هنگامى که دید حرب بن شرحبیل پیاده همراه وى در حرکت و آن حضرت سوار بر مرکب است. به او فرمود: «بازگرد، زیرا پیاده حرکت کردن شخصى مانند تو در رکاب مثل من، مایه فتنه و غرور بر والى و ذلت و خوارى براى مؤمن است»؛
(وَأَقْبَلَ حَرْبٌ یَمْشِی مَعَهُ وَهُوَ علیه السلام رَاکِبٌ فَقال علیه السلام: اِرْجِعْ، فَإِنَّ مَشْیَ مِثْلِکَ مَعَ مِثْلِی فِتْنَةٌ لِلْوَالِی وَمَذَلَّةٌ لِلْمُؤْمِنِ).
در دنیاى امروز و گذشته بسیارند زمامدارانى که براى کسب جاه و جلال وابهت و عظمت، گروهى را همراه خود با ذلت مى برند تا ثابت کنند مقام وجلالى دارند؛ ولى اسلام با اینگونه مسائل به شدت مخالف است؛ نه پیغمبر اکرم صلی اله علیه و آله چنین افرادى را در رکاب خود پذیرفت و نه امیرمؤمنان علیه السلام. در حکمت ۳۷ نیز شبیه این مطلب آمده بود که وقتى امام علیه السلام دید جمعى از مردم شهرستان «انبار» پیاده به دنبال مرکب آن حضرت مى دوند ناراحت شد و با زبان اعتراض به آنها فرمود: «از این کار بپرهیزید که در دنیا براى شما مایه مشقت و در قیامت سبب بیچارگى خواهد بود». شک نیست که اینگونه کارها، هم به زیان شخصیت هاى صاحب مقام تمام مى شود هم به زیان توده هاى مردم. گروه اول گرفتار غرور مى شوند؛ غرورى که سرچشمه هرگونه مفسدهاى است و گروه دوم گرفتار خودکم بینى و عقده حقارت مى گردند، بنابراین چنین حرکتهاى غیر عاقلانه اى براى هر دو طرف زیانبار است.
🦋🌴🦋🌴🦋🌴🦋🌴🦋
🔴کانال نهج البلاغه"ادای حق کلام"👇
╔🌸🍃════╗
@nahjoolbalageh
╚══🍃🌸══╝
نهج البلاغه؛《ادایِ حقِ کلام》
بسم الله #بازیباییهای_نهج، شماره 5 🌾🍃🌻🌴🍃🌻🌴 #حکمت440 «مَا أَنْقَضَ النَّوْمَ لِعَزَائِمِ الْيَوْمِ» چ
بسم الله
#بازیباییهای_نهج، شماره 6
🌾🍃🌻🌴🍃🌻🌴
برشی از #حکمت367 : «يَا أَيُّهَا النَّاسُ مَتَاعُ الدُّنْيَا حُطَامٌ مُوبِئٌ فَتَجَنَّبُوا مَرْعَاهُ» ( ای مردم، بهره دنیا گیاه خشکیدهای است که سبب وبا می شود پس از چراگاه این گیاه خشکیدهی وباخیز دوری کنید).
عنصر زیباشناختی: تشبیه صریح دنیا به گیاه خشکیده که مایه ابتلا به وباست
وجه شبه «دنیا» و «کاه وباخیز»:✍
👈1. کاه، طراوت و زیبایی گیاه تازه را ندارد. دنیا نیز در نظر اهل معرفت جلوه ای ندارد
👈2. گیاه خشکیده به سرعت میشکند و از بین می رود، متاع دنیا نیز ناپایدار است و به سرعت از دست می رود.
👈3. متاع دنیا نیز همانند گیاهی که انسان را مبتلا به وبا می کند، انسان را به هلاکت می کشاند.
👈4. حضرت ع از تشبیه دنیا به «کاه وباخیز» میتوانستند نتیجه بگیرند که پس نباید به این کاه وباخیز نزدیک شد اما این نتیجه را نگرفتهاند بلکه (به وسیله #فا ) نتیجه گرفتهاند که حتی به مرتعی که این کاه در آن یافت میشود نیز نباید نزدیک شد(فَتَجَنَّبُوا مَرْعَاهُ)! نکته زیبایی که در اینجا وجود دارد، آن است که آنچه این نتیجهگیری را موجّه میکند، حطام (کاه) بودن دنیا نیست بلکه وباخیز بودن (موبی) آن است چون میخواهند بفرمایند کاه وباخیز از دور هم انسان را مبتلا میکند لذا حتی به مرتع این کاه نیز نباید نزدیک شد. پس قید مؤبی در اینجا معناداری مؤثری دارد.
در قرآن کریم (زمر: 21 و حدید: 20) دنیا به حطام تشبیه شده ولی قید «وباخیز» (موبی) در قرآن وجود ندارد لذا این جملهی نهج البلاغه را با این همین قیدش میتوان تفسیر بسیار زیبایی نیز برای آن تشبیه قرآنی دانست.
👈5. امام ع به جای کلمه «اجتنبوا» از کملهی «تجنّبوا» استفاده کردهاند. این کلمه از باب تفعل بر دشواری (کلفت) نیز دلالت میکند. یعنی این دنیا با همهی کاه بودن و وباخیز بودنش باز هم به گونهای است که اجتناب از آن امر سادهای نیست بلکه امر دشواری است در حالی که کاه بودن و وباخیز بودن اقتضا میکند که اجتناب، امر سادهای باشد. بنابراین نوعی تضاد پنهان و دیریاب بین کلمه «تجنبوا» و کلمه «مرعاه» وجود دارد که دقت به آن، موجب درک زیبایی دیریاب دیگری نیز میشود.
#تفسیر #دنیا #حطام #تضاد #باب_تفعل #تشبیه
🖍🖍🖍🖍🖍🖍🖍
↙️کانال #نهج_البلاغه(ادای حق کلام) 👇
╔🌸🍃═════╗
@nahjoolbalageh
╚═════🍃🌸╝