eitaa logo
ننه ابراهیم🦥
28.9هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
187 ویدیو
4 فایل
🦦
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام ننه من همیشه فانتزی شوهر خوش صدا داشتم ک بریم مشهد روبرو گنبد بشینیم من سرمو بذارم رو شونش به گنبد نگاه کنیم ایشون بخونه و گریه کنیم اولین بار ک رفتیم مشهد گفتم میشه بخونی دو خط روضه؟ گفت مگه من مداحم؟ هندسفری بذار گریه کن منم زیارتنامه مو بخونم😁😁 ینی خودم پودر شدم یه فانتزی دیگه هم داشتم این بود ک وقتی حرف از مردن خودم میزنم بغض کنه و عصبانی بشه که چرا این حرفارو. میزنی چند شب پیش بهش گفتم آخرشم من میمیرم تو میری یه زن دیگ میگیری میاد از وسایلم استفاده میکنه واکنشش: خمیازه کشان به طرف تخت رفت و یه خدانکنه که من آخراشم به زور شنیدم گفت و رفت خوابید😂😂😂همینقدر احساسی 😂
منم از همون پودر شدگان، اولین سفر با مادر شوهر هستم که البته اونها کارمون نداشتن، من با این فانتزی بازیا تو خودم بودم و حال همسرمم خراب میکردم نکته ی تلخش اینجاست وقتی میگه چیشده، نمیتونی بگی دقیقااااا چرا ناراحتی 😐😶چون بنظر خودتم مسخره ست 🤣🤣🤣
سلام ننه الان که دارم فکرشو میکنم، میبینم کسی که فانتزی پودر کرده من بودم نه شوهرم😂 شوهر من همیشه دوست داشت نصف شب واسه نماز شب بریم حرم و بعد از نماز صبح برگردیم باهم صبحانه بخوریم و همیشه باهم دیگه تو حرم زیارتنامه بخونیم و.... ولی من یه خرس ام که همیشه تو هتل خواب بود و ایشون مجبور بود تنهایی بره
سلام خوب هستید؟ یه ماجرای برعکس بگم😂 من خودم یه فانتزی پودر کن بودم برا ماه‌عسل مون رفتیم مشهد ، چون اوایل تابستون بود و منم به گرما خیلی حساسم ، سریع گرمازده میشم ، اصلا دلم نمیخواست تو هتل از زیر کولر بیام بیرون فقط به خاطر حرم می‌رفتیم بیرون ، اونم سریع از همسرم خدافظی میکردم برم داخل قسمت زنونه که یکم خنک بشم فقط یه بار شب تو صحن کنار هم نشستیم و کلا همسرم نا امید و پوکر فیس بود تو اون سفر هی میگفت انگار نه انگار با هم اومدیم میگفت من دلم میخواسته بریم با هم صحن‌ها رو بگردیم ، بریم بازار انگشتر بخریم و ... من حتی بازارم نرفتم ، گفتم نمیام کی تو این گرمای وحشتناک میره بازار 😂 فقط روز آخر از بازار نزدیک حرم یکم سوغاتی خریدم و تمام 🤦‍♀
حالا این الان نشونه ی احساسی بودنه؟😐 به نظر من که بیشتر جلب توجه داره! به پسره میگم اگه خانومت بگه من مایل نیستم چی؟ میگه عصبانی میشم😐 منم گفتم پس یه چادر خیس بنداز سرت، نیم ساعت باهاش راه برو؛ ببینم گردن برات می مونه🤣 بعد عصبانی شو🦦
سلام ننه خب بهش بگو دوتا رفیق صمیمی با هم آشپزی می کنن نه اینکه یکیشون بشینه تا اون یکی آشپزش باشه. بعد ایشون که پول نداره اون یکی از کجا باید مواد اولیه تهیه کنه برای آقا غذاهای خوشمزه بپزه؟😶
به نظرم فانتزی داشتن اشکال نداره اما در حد همون فانتزی بهش نگاه کنیم یعنی اگه اونجور که میخواستیم نبود و نشد عصبانی و متوقع نباشیم. هم با بعضی فانتزی های هم بسازیم هم متوقع نباشیم که حتما باید انجام بده همسرم وگرنه بهم علاقه نداره و مهم نیستم براش. 👍👍👍👍👍👍
دو سال پیش هم روز شهادت حضرت زهرا(س) از هیئت برگشته بودیم ،تو حال و هوای شهادت و این چیزا بودیم ، به پسرم (۱۲سالش بود اون زمان) گفتم من اگه بمیرم چی؟ با یه لحن جدی برگشت گفت : به قول خودت ما باید از همه فرصتهامون استفاده کنیم ،الان که هستی باید از وجودت استفاده کنیم وقتی که بمیری باید ببينيم تو اون شرایط باید چیکار کنیم!!😐😐😐 گفتم : لااقل یه دور از جون بگو . گفت : خب همه بالاخره یه روزی میمیرن ، تا آخر دنیا که زنده نمیمونن. دست ما که نیست!! منو میگی مونده بودم خوشحال باشم بچه ام عاقلانه فکر می‌کنه یا اینکه ناراحت باشم 🤦‍♀🤦‍♀😂😂