هدایت شده از - دلدادھ مٺحول -
و اما رها کردن "تعلقات" ؛
میشه همون اَشکي که حین آشپزی، زیر دوش، هایلایت کردن خطِ کتاب، یه ثانیه آهنگ، یه مکالمه رندوم تو خیابون؛ آروم قِل میخوره و میوفته روی گونههات.
و حتی یادت نمیاد این اشک برای چی بوده و میزاری به پای تند بودن پیاز، آلوده بودن هوا، یا حساسیت به مارکِ خط چشم جدید.
نه عزیزم، اون اَشک ناشی از تعلقاتیِ که به اجبارِ زندگی رها کردی و حالا خودت یادت نمیاد، اما ذهنت همچنان با جزئیات یادشه و مرورش میکنه.
از یه مسیری به بعد، مهم نیست که کی چی دید از تو، کی چی گفت درباره تو، کی چیکار کرد با تو.
این تویی که پات رو پاته و قهوت و سر میکشی و هیچ خللی وارد کیفیت زندگی تو نشده.
نرگِث
از یه مسیری به بعد، مهم نیست که کی چی دید از تو، کی چی گفت درباره تو، کی چیکار کرد با تو. این تویی
لبخند بیاعتنایی اون لحظه برای تو :)))))))🤍