زنهای قویِ داستان را دوست دارم.
از آنها که در بزرگترین تراژدیها " تکیه شونده " اند.
در خلوت خود گریه میکنند، ولی تسلا میدهند و از آنها که تسلایشان میدهند پارهپورهتر هستند.
ء🩸
موهام رو جمع کردم. یه قطعه پلی کردم و عطر مورد علاقم رو رو پتو زدم.
پنجره رو وا کردم و چراغ و خاموش
پتو رو دور خودم پیچیدم و تو تراس نشستم
حالا من موندم و غم که نگهداشت و تو اتاق دوازده شب به بعد خفتم کرد.
امّا عزیزم " قد نری تقلب وجهک فی السماء "
زمزمه میکردم " من نمازم تو رو هر روز دیدنه " و جدّی نماز من دیدنِ تویِ مخلوقِ نازِ خدائه که موهبته. حالا بیشتر از هر وقت من " نیازم تو رو هر روز دیدنه ".🩸
ء. فاطمه درست میگفت، میگفت هر وقت حال نرگس بد باشه لاک میخره.
عزیزم، همه پولام تموم شد از بس لاک خریدم و خیلی " درد به استخوان رسید وصل دوا نمیکنی " اَم، نمیخوای دوا کنی؟🩸