نرگِث
[ سکوتها را بشکنید ] - ساعتِ 25:61 | رؤ
امّا ابهامی که کلِ محتوایِ پستُ بغل کردهَ رو باید یه توضیحی بدم.
هدایت شده از شِیخ .
چنان آدمی که سرگیجه دارد و دنیا دورِ سرش با شتاب میچرخد ، مرور میکنم اخبارِ شاهچراغ را و دنیا دورِ سرم پیچ میخورد و میچرخد و میچرخد ...
صفحات مجازی را بالا و پایین میروم . مرور میکنم ماجرایِ حملهی مسلحانه را ، هر کلیپ را ده ها بار میبینم . از اخبار ساعت بیست به اخبار شبکهی خبر ، از این شبکه به آن شبکه ..
آرزوی محالم را زیر لب زمزمه میکنم .. خدایا کاش آنچه میبینم و آنچه میخوانم همهاش خواب باشد . کابوس باشد . ولیکن همهچیز عینِ واقعیت است ..
بازهم رنگِ خونِ شهادت بر زمینِ ایرانِ اسلامی جاری گشته است . بازهم مخالفانِ دین و آئینِ محمد ص ناجوانمردانه دست به جنایت و ترور کور زده اند .
دنیا و دنیاخواهان و غربزدگان بدانند که جمهوریِ اسلامیِ ایران سالهاست محکم و استوار پایِ آرمانهای انقلاب ایستاده است .
ایرانِ قدرتمند نه در سالهای ابتدایی با ترورِ مسلحانهی منافقین و نه در هشت سال جنگِ ناعادلانه با عراق و نه در سالهای پس از آن با فتنههای دشمنانِ داخلی و نه در هیچ موقعیتِ سخت دیگری ، سر خم نکرده است .
زیرا که در درونِ خویش ، سربازانِ جان برکفی دارد که هرکدامشان غیوری بی مثال هستند .
دنیا بداند !
ما فرزندان و جاماندگانِ امام خمینی ره هستیم . مردی که بانگِ ایستادگی سر داد و فرمود : بکشید ما را ملت ما بیدار تر میشود .
#گمنام
#شاهچراغ
#سربازانِ_جانبرکفِ_خمینی
نرگِث
امّا ابهامی که کلِ محتوایِ پستُ بغل کردهَ رو باید یه توضیحی بدم.
تیتر زدنُ فوروارد کردن، سرسری نوشتنُ آخر سر یه تصویر تهش انداختن.
آره یه پروسهٔ خیلی خیلی خستهکنندهَ رو به دنبال کشونده.
ولی ولی این پروسهٔ خیلی خسته کننده باز هم دوستداشتنیه
بلاخره یه ستونی هست تا باشه این سرا.
تو این دو سه ماهِ اخیر پیاز داغشُ زیاد کردن در خصوصِ شرح[یات] زیاد بوده.
پذیرفتنیه.
هر از گاهی متنهای اینچُنینی بارگذاری میشن از جانب نرگس
امّا امّا مقصود زیادهگویی نیست عزیزم
هرچی بوده برایِ یادآوریِ مروراً درست شدن بوده.
* لبخند
نرگِث
تیتر زدنُ فوروارد کردن، سرسری نوشتنُ آخر سر یه تصویر تهش انداختن. آره یه پروسهٔ خیلی خیلی خستهکنند
جملهٔ آخر هم گُنگ بود
* برایِ یادآوریِ بهبودِ تدریجی بوده
" برفی که به ابروی و به موی ما مینشنید، تا در آستانهٔ آئینه چنان در خویشتن نظر کنیم"
- و حسرتی | مرداد
نرگِث
" برفی که به ابروی و به موی ما مینشنید، تا در آستانهٔ آئینه چنان در خویشتن نظر کنیم" - و حسرتی | م
داستانِ این لبخند چیه که آخر هر پاراگرافی خودشُ جا کرده؟
عزیزمم تا لبُ لوچهَتُ کش میاری تو بازار، خیابون، مغازه و و و
جوش میخوره صمیمیت بین منِ نوعیُ اونِ نوعی
* آره عزیزم.
نرگِث
عزیزممم اینی که میبینی طرهٔ آدمیزاد نیست، پنجهٔ آفتابه. * لبخند
قند تو چایی زدنِ این بچه وُ لپایِ باد شدهَشُ آره
* هشتگ، شرحِ روزانه