پائیزجان سلام، گفته باشم که این ریاستها به کسی وفا نکرده؛ امّا شما بقچه بر دوش بگذار و سهماهی را میهمانمان باش، خدا چه داند شاید شما میزبانید و ما رهگذر.
شگون ندارد شروع نامه را به دست گله و گلایه کردن بسپاری! به دیده منت؛ امّا خودمانیم انسان تشنه را باید سیراب کرد نه بیمار. کمی سازش کن با احوال ما، بگذار کمی سوز صدایت را بیشال و کلاه لمس کنیم.
- مهر 02 | نرگس
نرگِث
پائیزجان سلام، گفته باشم که این ریاستها به کسی وفا نکرده؛ امّا شما بقچه بر دوش بگذار و سهماهی را
تو نیمهٔ دوم سال من فرت و فرت مریض میشم، پائیزخانوم رواست واقعاً؟
بقیه عشق و حال و چغندر و باقالی هدیه بگیرن و من نسخهٔ بلند بالای فلان دکتر.
هدایت شده از خاورمیانهزدگی
هرشب. از ابتدا تا انتها را هزار بار مرور میکنم. «برای کدام عملِ انجام شدهام، درب خانهٔ دلم به بغض، روی خوش نشان داد و مهمان نوازیاش گُل کرد؟»
دختر جان سلام، میدانی که عشق تلخی و شوری را اسباب خوشی و میمنت ترسیم کرده؟ با گودالهایی عمیق و گلآلود اسباب هیجان را میسازد و به آنی ما را هیجانزده.
عشق بیپروا میسازد، بهای عشق انتظار است و دلتنگی.
[ بیپروا میسازد ]
نرگِث
دختر جان سلام، میدانی که عشق تلخی و شوری را اسباب خوشی و میمنت ترسیم کرده؟ با گودالهایی عمیق و گل
این ویژگیهای بارز، مصداقی عمل میکنه.
برای غروب هم همینطور که انتهای غروب شبه، شب
نرگِث
از نامهٌ هشتم سلام، هر بار سلیقه به خرج میدم و شمارهبندی میکنم تا برسونم دستت این دغدغهَ رو روحا
این نامهها یواشکی ارسال شدن و بلافاصله بعد ارسال پاک شدن.
تک و توک گلچین شدن و اینجا بارگذاری
* لبخند
نرگِث
هشتم ربیعالاول 1445 | " تصاویر؛ سخنها دارند "
شوق و اشتیاق کفایتکنندهست عزیزم؟ *
دخترم سلام.
من شاید انقدرا که باید پایه نباشم و یکسری محدودیتها برات ایجاد کنم اما نمیزارم محدودیتها زیاد به چشم بیاد.
شاید نتونی شب و خونه دوستت بخوابی و با دوستات بیرون بری امّا من و تو قول میدم باهم بترکونیم، شاید نتونی تا یه سنی از اینترنت استفاده کنی اما مطمئن باش این به نفعته.
شاید نتونی شبا رو بیدار بمونی اما مطمئن باش این محدودیت به خاطر پوست قشنگته، من نمیخوام با شب بیداری پوست لطیفت آسیب ببینه.
عزیزم، قول میدم تو هفته دوبار غذای مورد علاقهت رو از بیرون تهیه کنم و باهم خلوت کنیم.
خیلی دوستت دارم *
" برای آیندهٔ تو، برای تو عزیزم "
حرهٔ نرگس، روحنوا خانوم جان
خیلی خیلی عمر کردی و مسبب این عمر کردن چی بود؟ دلانگیز من، شاید رابطهٔ دوسویه از نوع مادردختری مجاب کرده تا بزرگ بمونی و گیسو افشون کنی.
شاید امید
شاید هم لبخند
روال جدید امّا آشنا.
قدیمی امّا غریب، یکسری وقفهها ما رو ناآشنا میکنه، ما رو دور میکنه.
این مسئله مصداق مدرسه و دانشگاه نیست عزیز نرگس؛ برای وقفهٔ بین آشنائیت و صمیمیته.
وقفهها عجیب ترسناک و تاریکن.
مگه نه؟ * لبخند