نرگِث
[ یادداشت دوم ] رفتنیها رفتنیاند و مقصدشان را نمیتوان تغییر داد. در واقع نیامدند تا بر مقصد جای پ
این یادداشتها عجیب واقعین و قابل لمس.
سرسری از کنارشون نگذرین، اینا عزیزن و محترم.
میفهمی؟
هدایت شده از شرقۍ غمگین .
میدونم تموم ادمها رفتنیان. مخصوصا توی این سنی که هستم. احتمالا ده سال بعد نود و پنج درصد دوستام توی زندگیم نباشن. اما بعضیاشون رو، دلم میخواد میتونستم قابشون کنم. خودشونو. خاطرهشونو. با میخ اویزون کنم رو دیوار زندگیم. تا ده سال هم که گذشت، هنوز وجود داشته باشن. و وقتی هم پیر شدم با لبخند به اون قابها نگاه کنم.
آدمها مدام تو نوسان و تغییرن و گاهاً میتونه این مسئله آزردگی به همراه داشته باشه.
امّا تجسم کن قلب خنثی تبدیل به قلب پر حرارت و شور و هیجان شه، دوستداشتنیه و مهیج.
تغییرها لزوماً " بد " تلقی نمیشن.
بلکه تغییرها بزرگترین پدیدهٔ مثبت زندگی میتونن باشن.
اینجا بهش میگیم تحول، اونجا چهطور؟
- نرگس | بندی از قالیچههای شناور
هدایت شده از خاورمیانهزدگی
علاقهام به تو را درون فلاسکِ استیلی ریختهام. گذاشتم تا برای همیشه، گرم باقی بماند.
نرگِث
نیمچه امید را هم تهِ فنجان قهوه نگاه داشتی تا شاید دردی را دوا کند و مکملی باشد برای نواقصیها. گوی
" قوهٔ تعقل از لنز کلیشه "
نرگِث
" کیفیت مهمتر است یا کمیت؟ "
ما از این عمهبلقیسها زیاد داریم.
تفکرشان متعصب و منحصر به فرد است، امّا پذیرش عقایدشان کار هرکسی نیست.
عمهبلقیسها نجیبند و زاویهٔ عینکشان نجیبان را سوا میکند.
هدایت شده از ۲۳آوریل؛
من اصلا آدم زرنگی نبودم هیچوقت .
مثلا توی مدرسه با اونی گشتم که باحالتر بود، نه درسخونتر.بین دوستام با اونی رفاقت کردم که پایهتر بود نه باشخصیت تر. به اطرافیانم مثل خانوادهم نگاه کردم نه رقیب. هیچوقت بلد نبودم پولامو تنهایی خرج کنم. رفیقم داشت میبرد ، دَست میزدم گوشه زمین با ذوق. خوبیای آدما رو بیشتر از زرنگ بازیشون باور کردم، طرف تحقیرم کرد و له کرد علاقهمو، من باز موقع رفتن بهش گفتم جایی کاری پیش اومد بگو بهم.اصلاً وقتی فکر میکنم گریهم میگیره واسه خودم. اما اشتباهه! کارای من نه! حرف آدمایی که میگن باخت دادی. اگه ماهیت زندگی معامله کردن بود، حتما غصه میخوردم واسه زرنگ نبودنم. اما خب آدما دیر میفهمن که بُرد چیه دقیقا! که زندگی معامله نیست.