eitaa logo
نشر شهید هادی
18.8هزار دنبال‌کننده
5.9هزار عکس
1.6هزار ویدیو
16 فایل
کانال رسمی انتشارات و گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی جهت معرفی آثار و... تبلیغ و تبادل نداریم دفتر نشر جهت خرید کتاب ۰۲۱۳۶۳۰۶۱۹۱ (۹صبح تا ۵عصر) ارتباط با مدیر مجموعه ۰۹۱۲۷۷۶۱۶۴۱ @nashre_hadi
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
از شهدا بیاموزیم
✅ بیایید شبیه ابراهیم باشیم.. ✴️ ابراهیم هادی در مقابل نامحرم چه برخوردی داشت⁉️ ⚛ آیا ما به اون صورتی که تمام شهدا در برخورد با نامحرم ، انجام می دادند هستیم ؟ یا فقط حرفش را میزنیم... ✳️
دل که گیر باشد، رها نمی شود. خدا بندگانش را به آنچه بدان دل بسته اند می آزماید.
🌹 🌹 علی سیفی نوجوان که بود یک شب ما بود. صبح وقتی از بیدار شد که نماز صبحش شده بود! خیلی ناراحت بود. وسایلش را جمع کرد و رفت! تا مدت ها خبری از او نداشتم. بعدها فهمیدم دو هفته به خاطر یک نماز قضا روزه گرفته بود. خاطرات 🌹 شهید علی سیفی 📚 کتاب بیا مشهد شهدارا یادکنیدحتی بایک صلوات 🌹🍃🌹🍃
💚 طلوع کن ای آفتاب عالم تاب ای نوربخش روزهای تاریک زمین ای آرام دلهای بی‌قرار ای امام مهربان طلوع کن و رخ بنما تا این روزهای سخت اندکی روی آرامش ببینیم و قرار گیرد زمین و زمان 🌤اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
الهی! به سویِ تو روی آورده‌ام و گل سرخ به شوق امید کرم تو در دل پرورده‌ام الهی عاشقان به سویِ تو آمده‌اند و من همچنان همنشین با قفسم! چشمه عشق را به من بنمایان تا این دل سوخته را در آن شستشو دهم! .
وصیت‌ نامش دو خط هم نشد. نوشته‌ بـود: ماننـد کسـانی نبـاشیـد که خدا را فراموش کردند و خدا هم خودِ آنان را از یادشان بُرد.💔 🦋🕊 🌹🍃🌹🍃
🍃مۍگفت: اخم‌تو؎محیطۍڪہ پرازنامحرمہ‌،خیلۍهم‌خوبہ..!🖐🏽
از آن جوانهای دگراندیش بود. در مسائل سیاسی طرفدار ... بود. هرچه با او بحث کردم بی فایده بود. گفتم امروز برویم گلزار شهدای شاهرود و با هم بحث کنیم. ❤️ در میان قبور مطهر شهدا راه می رفتیم. رسیدیم به مزار رضا نادری. فکری به ذهنم رسید. گفتم همین جا بمان تا من برگردم. در دل به شهید رضا نادری گفتم خودت دستش را بگیر. وقتی برگشتم دیدم دو زانو کنار قبر نشسته! به جمله روی قبر اشاره کرد و گفت: این شهید داره با من حرف میزنه ببین رو قبرش چی نوشته؟! رضا دستش را گرفت و حسابی تغییرش داد. 🔷رضا برای روی قبرش متن خاصی را آماده کرده بود که بسیار عجیب است: ای برادر که از سر مزارم می‌گذری کمی درنگ کن. آیا با خواندن یک فاتحه، مسئولیتی که برعهده تو نهاده ایم را فراموش خواهی کرد؟! 📙خاطرات و دستنوشته های عجیب رضا در کتاب کمی درنگ کن توسط گروه شهید هادی منتشر شد.
هدایت شده از پخش کتاب هادی
5⃣6⃣ 📚کمی درنگ کن زندگینامه و خاطرات شهید رضا نادری 📖 اثر گروه شهید هادی ۹۶صفحه مصور. ۹۵۰۰ تومان چاپ اول ۱۳۹۹ 💐از نوابغ دوران دفاع مقدس که خاطرات و دستنوشته های زیبایی دارد. ✅خاطرات اثرگذار و زیبا @pkhadi
📚پرفروش ترین های نشر شهید هادی در نمایشگاه بین المللی مجازی کتاب ۱. سه دقیقه در قیامت (بیش از هزار جلد) ۲. سلام بر ابراهیم۱ ۳. شنود ۴. تقاص ۵. سلام بر ابراهیم۲ ۶. با بابا ۷. عارفانه ۸. خدای خوب ابراهیم ۹. شاهرخ ۱۰. تا شهادت 🌺خوشحالیم از اینکه فرصتی برای تهیه کتاب برای دوستان شهرستانی و روستایی ایجاد شد. ✅از حدود سه هزار بسته پستی، بیشترین تعداد مربوط به روستاها و شهرهای کوچک بود.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷 خاطره ای از شهید مدافع حرم سید میلاد مصطفوی یک بار می خواستیم بریم راهیان نور، پدر و مادر یکی از بچه ها اصلا اجازه نمیداد بیاد. شب بود قرار شد حرکت کنیم. نیم ساعت قبل از حرکت به اون جوان گفت: بیا یه جا که . فرستادش سر و گفت: برو اونجا به شهدا التماس کن ، مطمئن باش مشکلت حل میشه. اگر کوتاهی کنی مقصر خودتی ، شهدا سر سفره اربابشون نشستند و صاحب کرم هستند. برو تا دیر نشده. خدا میدونه چی تو قلب اون جوان انداخت و اون جوان چی از شهدا خواست که خيلی زود پدرش اومد و رضايت حضور پسرش رو اعلام کرد و نور شدند. سيد وقتی این رو از شهدا مي ديد عطشش برای رسيدن به اون قافله بسيار زيادتر مي شد.
هدایت شده از پخش کتاب هادی
6⃣5⃣ 📚مهمان شام. خاطرات شهید مدافع حرم مهندس سیدمیلاد مصطفوی. (ابراهیم هادی نسل جدید) 📖اثر گروه شهید هادی. ۱۹۲ صفحه مصور. ۱۸۰۰۰ تومان چاپ اول بهار ۱۳۹۶ چاپ چهارم ۱۳۹۹ ✅خاطرات اثرگذار و زیبا @pkhadi
🕊 خوب که به چشمانش نگاه می کنی میبینی خیلی حرف دارد حرف های جنس خدا از جنس مردانگی... از جنس شھادت! خوبتر که نگاه کنی شرمنده میشوی از اینکه همیشه نگاهش به تو بوده و تو از آن غافل بوده ای... نگاھ شھدا و آقاﷻ به ماست! پس گناھ نڪنیم...
🌷قرار بود صبح زود با هم به جايي برويم. مي دانستم كار مهمي دارد. اما ابراهيم از من خواست به منزل يكي از سادات محل برويم. تا ظهر وقت ما گرفته شد. نمي دانستم چرا ابراهيم به اين پيرمرد سيد التماس مي كند! ماجرا از اين قرار بود كه پسر او، سيگار كشيده بود و پدر او را از خانه بيرون كرده بود. حالا ابراهيم آمده بود تا اين خانواده مومن را آشتي دهد. سرانجام توانست دل پدر را نرم كند. او براي تمام مردم محل اينگونه بود. ياد كلام نوراني خداي ابراهيم افتادم: وَاخْفِضْ جَنَاحَكَ لِلْمُؤْمِنِينَ. پر و بال (عطوفت) خود را براى مؤمنین فرود آر. (حجر/88) 📙برگرفته از كتاب خداي خوب ابراهيم (بررسي ويژگي هاي قرآني شهيد هادي)
💚 هر روز سردتر می‌شوند لحظه ها... دقیقه‌ها... روزها... ✨ برگرد که جهان محتاج گرمی دستان توست...🌿 🌤اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ 🌹🍃🌹🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
با سلام دوستانی که می خواهند در مسابقه کتابخوانی سلام بر ابراهیم یا سه دقیقه در قیامت شرکت کنند، جواب سوالات را به صورت یک عدد نوشته همراه با اطلاعات خود، شامل نام و نام خانوادگی و شهر محل سکونت را برای شماره مسئول گروه بفرستند. مسابقه هر سه ماه یکبار برگزار شده و نتایج، تنها از طریق همین کانال اعلام می شود. نیمه شعبان قرعه کشی انجام خواهد شد قرعه کشی بعدی سه ماه بعد عید غدیر کسانی که در قرعه کشی اول برنده نشوند در قرعه کشی های بعدی حضور خواهند داشت.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 زبان گرفتن پسر کنار پیکر پدر 🔹مراسم وداع با پیکر مطهر شهید مدافع‌حرم محمدجواد رستمی دیروز در معراج‌شهدا برگزار شد. محمدعلی با دیدن پیکر پدر با مرثیه‌سرایی گفت: کی گفته من بابا ندارم؟ 🔹شهید رستمی از شهدای لشکر فاطمیون سال ۹۵ در حلب سوریه به رسید و پیکرش در منطقه ماند حالا بعد از گذشت ۵ سال از طریق آزمایش DNA‏ شناسایی شد.
آمده بود دفتر انتشارات. می‌گفت: تعدادی کتاب داش ابرام میخوام. ما منزلمان هیئت داریم. میخوام همراه غذای مادی، غذای معنوی هم بدهم. ✅از لحن بیانش فهمیدم آقا ابراهیم را می‌شناسد. گفتم: خاطره ای از این شهید دارید؟ 🔷گفت: ما قبل انقلاب تو خیابون زیبا سکونت داشتیم. جوانهای این خیابون همه ابراهیم را می‌شناختند. یک روز ظهر تابستان جلوی خانه نشسته بودم. ابراهیم از دور به سمت من می آمد. همینطور که نزدیک می‌شد دیدم کفش ندارد! پایش را به سرعت بلند میکرد. روی آسفالت داغ می‌سوخت. سریع بلند شدم و گفتم: کفشات چی شد آقا ابرام؟ تو مسجد دزد برد؟ ♦️گفت: نه بابا. یه پیرمرد جلو مسجد گدایی می کرد، کفش نداشت، من هم چیزی همراهم نبود کفش هام رو دادم بهش.... آقا ابراهیم تمام کارها را خالصانه برای خدا انجام می داد. می خواست گمنام باشد اما خداوند او را پرنام کرد. 👆تصویر بالا یادواره شهید هادی در بهمن ۹۷ تالار وزارت کشور. تمام سالن ها و حتی محوطه پر شده بود، با اینکه این برنامه کاملا مردمی بود.
هدایت شده از پخش کتاب هادی
8⃣0⃣ 📚فراتر از زمان. خاطرات زیبای مدیر شهید سیدمحمود افتخاری. 📖 اثر انتشارات شهید هادی است. ۱۶۸صفحه مصور. ۱۷۰۰۰تومان چاپ اول ۱۳۹۶ چاپ دوم ۱۳۹۹ ابزاری برای کسانی که کار فرهنگی می‌کنند @pkhadi
👆در محله شهید ابراهیم هادی بجز او، معلم دیگری بود که در تغییر فرهنگ محله تغییر تاثیر داشت! سید محمود افتخاری، همزمان مدیر دو مدرسه و طلبه حوزه علمیه بود، فراتر از زمان می‌اندیشید. ✅ آینده انقلاب را می دید که به نیروهای متخصص و ارزشی احتیاج دارد. برای همین مشغول تربیت آینده سازان انقلاب شد. بسیاری از دوستان مجموعه شهید هادی از شاگردان او بودند. سیدمحمود ویژگی‌هایی منحصر به فرد داشت. مجموعه خاطرات و درس‌های زندگی او در کتابی به نام فراتر از زمان توسط گروه شهید هادی منتشر شد. او در چنین روزی در عملیات خیبر در منطقه طلاییه جاودانه شد. 🌷سالروز شهادت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💌 در راهرو لامپ‌هایی💡 داشتیم که شب هم روشن بود و آنجا در سرما می‌نشست و درس 📚می‌خواند.. و وقتی به ایشان می‌گفتیم که چرا اینجا درس می‌خوانی؟! 🤔 می‌گفت: من این درس را برای خودم می‌خوانم و درست نیست که از نوری که هزینه آن از طریق بیت‌المال پرداخت می‌شود استفاده‌کنم!🌱 🌷 🌹🍃🌹🍃
••🌿🌹•• 🥀 مـےگفـت: اگرمیگویـید‌الگویتان حضرت‌زهرا"س"است‌باید ڪاری‌ڪنیدایشان‌ازشما راضےباشندوحجاب شمافاطمےباشد :) -شهیدابراهیم‌هادی
هادٓے‌دلھٰا 🕊 خدا خودش دستمان را در دست شھدا گذاشت و این رفاقت آغاز شد... وچہ رفاقتـٖے بھتَر از ࢪفاقت با شٌھدا.! بࢪادر‌شَھیدَم راھَ‌ت ادامہ دارد...✨
👆کتاب پابرهنه. 🌺سالروز شهادت. از جوانان شهر رفسنجان بود. از آنها كه دوست داشتند ديده شوند، لذا به هر كاري دست مي زد... اما روح پاك او آرام نمي شد. با شهادت برادرش وارد جمع نيروهاي انقلابي شد. او در آغازين روزهاي نبرد راهي جبهه ها شد. دانشگاه و معلمي را رها كرد و به صفوف مجاهدين پيوست. سيدحميد ميرافضلي همواره در جبهه ها با پاي برهنه بود. مي گفت:‌ اين خاك حرمت دارد. جاي جاي اينجا به عطر خون شهدا متبرك است. براي همين به سيد پابرهنه مشهور شد. او يكبار توانست همراه با كردهاي عراقي راهي كربلا شود. سيد حميد در اواخر سال 62 خبر از شهادت خودش داد. مژده وصل را از زبان مادرش حضرت زهرا(س) شنيده بود. 🌷سيد حميد سوار بر موتور حاج همت بود كه يك گلوله خمپاره سفر آنها را به ملكوت آغاز كرد. بعد از شهادت، حضور سيدحميد بيش از قبل حس مي شود. تنها کانال رسمی گروه و نشر شهید هادی👇 @nashrhadi
2⃣9⃣ 📚 پابرهنه خاطرات شهید سیدحمید میرافضلی ۱۲۰صفحه. مصور. ۱۲۰۰۰ تومان او خاطرات خواندنی بسیاری دارد. شبیه شهید ضرغام بود و... 📖اثر گروه شهید هادی. چاپ اول ۱۳۹۳ چاپ دهم ۱۳۹۸ ✅خاطرات اثرگذار و زیبا @pkhadi