هدایت شده از پخش کتاب هادی
1⃣2⃣
📚با مرام. زندگینامه و خاطرات زیبای شهید احمد بیابانی
✅خاطرات اثرگذار و زیبا
📖اثر گروه شهید هادی
۱۱۲صفحه مصور.
۹۵۰۰ تومان
چاپ اول ۱۳۹۸
قبلا با نام احمد چاپ شده بود
@pkhadi
#خاطرات کوتاه از شهیدابراهیم هادی
رختخواب🌚💫
بازهممثلشب های قبل ،از نیمه شب از خواب بیدار شدم ،
دوباره دیدم که ابراهیم روی زمین خوابیده!
بااینکه رختخواب برایشپهن کرده بودیم ،
اما آخر شب وقتی از مسجد آمد
دوباره روی فرش خوابید،صدایشکردم
و گفتم: داداش جون، هوا سرده، یخ می کنی .چراتوی رختخواب نمیخوابی؟!
گفت: خوبه احتیاجی نیست.
وقتی دوباره اصرار کردم گفت: رفقای منالان توی جبهه گیلان غرب، توی سرما و سختی هستند.
و من هم باید کمی حال آنها را درک کنم.🌹🍃
🥀
#سلام_مولای_مهربانم❤️
اے قیام ڪنندهٔ بـہ حق
جہــاڹ انتظار
قدومت را می کشد
چشمماڹ را
بہ دیده وصاڸ روشڹ ڪڹ
اے روشڹ تر از هر روشنایی
🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرج
🌹🍃🌹🍃
☆∞🦋∞☆
و شڪر بیپایان خدایے را ڪه
محبتـــــ شهدا و امامِ شهدا را در دلم انداختـــــ
و به بنده توفیق داد تا در بسیج خادم باشم.
خدایا..!
از تو ممنونم بےاندازه ڪه در دݪِ ما
محبتـــــ سیدعلیخامنهاے را انداختے تا بیاموزد
درس ایستادگے را، درس اینڪه یزیدهاے دوران را
بشناسیم و جلوے آنها سر خم نڪنیم..:)
#شهید_مصطفےصدرزاده🌺
یک نفر برگه ای گذاشته بود زیر جانماز من و یک سوال عجیب پرسیده بود؟!
‼️اینکه اگر کسی یکروز در حضور محض باشد و اصلا گذر زمان را نفهمد نمازش چه میشود؟!!
🔰گفته بود جواب را بگذارید زیر جانماز.
دوباره چند روز بعد سوالی عجیبتر و...
یکروز نوشته بود که دیشب نایب الزیاره شما در مشهد بودم.
رفتم تحقیق کردم. هیچ رزمنده ای جدیدا وارد لشکر نشده و هیچ کسی بیرون نرفته. چون عملیات نزدیک بود. فهمیدم طی الارض کرده!
🔱عملیات بدر نزدیک بود. آن شب با حاج عباس کریمی رفتیم بازدید رزمندگان گردان عمار.
🔶در یکی از چادرها رزمنده ای با حالت عجیب مرا نگاه می کرد.
کنارش نشستم و گفتم: شما دیشب مشهد نبودید؟
⚜رنگ از چهره اش پرید! سرش را پایین انداخت. همان لحظه....
📚روایت حاج آقا پروازی از شهید سعید زندی.
برگرفته از کتاب مسیر عشق
اثر گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی.
✅دوستان گروه شهید هادی مشغول جمع آوری خاطرات شهید سعید زندی هستند تا کتاب مستقل خاطرات این عارف شهید را منتشر کنند، انشاالله
هدایت شده از پخش کتاب هادی
1⃣
📚مسیر عشق. سفرنامه راهیان نور در چهل قسمت.
با معرفی شهدای شاخص مناطق عملیاتی. با خاطراتی از شهید مجید خدمت و...
۱۶۸صفحه مصور.
۱۷۰۰۰تومان
📖اثر گروه شهید هادی.
📙چاپ اول ۱۳۹۹
✅خاطرات اثرگذار و زیبا
@pkhadi
💠سر بریده💠
از جوانان مقاومت اسلامی لبنان بود. از آنها که در هفده سالگی سر به آستان دوست سپرد و برای دفاع از حریم اهل بیت راهی دیار شام شد.
ذوالفقار حسن عزالدین در آخرین شب حیات خود با مادرش صحبت کرد و حرف از شهادت خودش زد.
مادر کلام او را قطع کرد. نمی خواست چیزی بشنود.
♦️ذوالفقار برای دوستانش گفت که فردا شهید خواهد شد. گفت: آقا امام حسین ع را در عالم رویا دیده ام.
مولا بشارت شهادت به من داد و فرمود: ❤️فردا شهید خواهی شد و سر از بدنت جدا خواهد شد. ناراحت و نگران نباش. سر من را نیز بریدند. ما در آن لحظه در کنارت خواهیم بود.
🔹فردا همین اتفاق افتاد. ذوالفقار مجروح و اسیر شد و سپس وارثان شمر، سر از بدن این رزمنده جدا کردند...
🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸
📚برگرفته از کتاب مدافعان حرم. اولین کتاب در موضوع شهدای مدافع حرم.
📚اثر گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی
چاپ اول ۱۳۹۳ چاپ دهم ۱۴۰۰
هدایت شده از پخش کتاب هادی
7⃣2⃣
📚مدافعان حرم.
🌺اولین کتاب منتشر شده در زمینه مدافعان حرم در ایران.
داستانهای چهل شهید مدافع حرم و زندگینامه حضرت زینب س
📖اثر گروه شهید هادی
224 صفحه مصور.
۱۷۰۰۰تومان
چاپ اول ۱۳۹۴
چاپ دهم ۱۳۹۹
مجموع تیراژ ۲۵۰۰۰ جلد
@pkhadi
💠شهیدم کن💠
زماني كه مهدي تازه زبان باز كرده بود از اولين كلمه هايي كه گفت اين بود: شهيدم كن... .
خيلي برايم عجيب بود. بزرگ تر كه شد، مي گفت مامان، اين دنيا با همه قشنگي هايش تمام مي شود.
بستگي به ما دارد كه چطور انتخاب كنيم. مامان شهدا زنده اند.
✳️سر نمازهايش به مدت طولاني دستش بالا بود و گردنش كج! من هم به خدا مي گفتم: خدايا! من كه نمي دانم چه مي خواهد هر چي مي خواهد به او بده.
💐مي دانستم دنبال شهادت بود. هيچ گاه هم زير بار ازدواج نرفت. مهدي همه زندگي ام بود.
✅شب هاي جمعه مي رفت بهشت زهرا. صبح هاي جمعه دعاي ندبه اش در بهشت زهرا ترك نمي شد.
مي گفتم خسته مي شي بخواب.
مي گفت مامان آدم با شهدا صفا مي كند. به ما هم مي گفت هر چه مي خواهيد از شهدا بگيريد.
❄️من مريض بودم، دستانش را بالا مي گرفت و مي گفت: خدايا شفاي مامان را بده! من جبران مي كنم. آخر هم جبران كرد...
🌷از خاطرات شهید مهدی عزیزی که بسیار به ابراهیم هادی علاقه داشت و حتی لحظه شهادت، تصویر ابراهیم همراهش بود. او همواره به تصویر شهید هادی سلام می کرد...
📚برگرفته از کتاب یاران ابراهیم. اثر جدید گروه شهید هادی
❣تواضع ابراهیم❣
💠 وقتی به ابراهیم می گویند بیا برای شام با فرماندهان نان و کباب بخور او به آنان محل نمی گذارد و می گوید همه ما بسیجی هستیم
💠 وای به حال روزی که بین بسیجی و فرمانده تبعیض قائل شویم و غذای آنان متفاوفت شود. آن موقع کار سخت می شود ...
#سلام_بر_ابراهیم
✅ بیایید شبیه ابراهیم باشیم..
✴️ ابراهیم هادی در مقابل نامحرم چه برخوردی داشت⁉️
⚛ آیا ما به اون صورتی که تمام شهدا در برخورد با نامحرم ، انجام می دادند هستیم ؟ یا فقط حرفش را میزنیم...
✳️ #سلام_بر_ابراهیم
🌹 #روحانی_شهید_مجاهد 🌹
علی سیفی نوجوان که بود یک شب #مهمان ما بود.
صبح وقتی از #خواب بیدار شد که نماز صبحش #قضا شده بود!
خیلی ناراحت بود.
وسایلش را جمع کرد و رفت!
تا مدت ها خبری از او نداشتم.
بعدها فهمیدم دو هفته به خاطر یک نماز قضا روزه گرفته بود.
خاطرات 🌹 شهید علی سیفی
📚 کتاب بیا مشهد
شهدارا یادکنیدحتی بایک صلوات
🌹🍃🌹🍃
#سلام_امام_زمانم 💚
طلوع کن ای آفتاب عالم تاب
ای نوربخش روزهای تاریک زمین
ای آرام دلهای بیقرار
ای امام مهربان
طلوع کن و رخ بنما
تا این روزهای سخت
اندکی روی آرامش ببینیم
و قرار گیرد زمین و زمان
🌤اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
وصیت نامش دو خط هم نشد. نوشته
بـود: ماننـد کسـانی نبـاشیـد که خدا را
فراموش کردند و خدا هم خودِ آنان را
از یادشان بُرد.💔
#شهیدعلیبلورچی🦋🕊
🌹🍃🌹🍃
🍃مۍگفت:
اخمتو؎محیطۍڪہ
پرازنامحرمہ،خیلۍهمخوبہ..!🖐🏽
#شھیدمصطفۍصدرزاده
#شهیدانہ♥
از آن جوانهای دگراندیش بود. در مسائل سیاسی طرفدار ... بود.
هرچه با او بحث کردم بی فایده بود.
گفتم امروز برویم گلزار شهدای شاهرود و با هم بحث کنیم.
❤️ در میان قبور مطهر شهدا راه می رفتیم. رسیدیم به مزار رضا نادری.
فکری به ذهنم رسید. گفتم همین جا بمان تا من برگردم.
در دل به شهید رضا نادری گفتم خودت دستش را بگیر.
وقتی برگشتم دیدم دو زانو کنار قبر نشسته! به جمله روی قبر اشاره کرد و گفت: این شهید داره با من حرف میزنه ببین رو قبرش چی نوشته؟!
رضا دستش را گرفت و حسابی تغییرش داد.
🔷رضا برای روی قبرش متن خاصی را آماده کرده بود که بسیار عجیب است:
ای برادر که از سر مزارم میگذری کمی درنگ کن. آیا با خواندن یک فاتحه، مسئولیتی که برعهده تو نهاده ایم را فراموش خواهی کرد؟!
📙خاطرات و دستنوشته های عجیب رضا در کتاب کمی درنگ کن توسط گروه شهید هادی منتشر شد.
هدایت شده از پخش کتاب هادی
5⃣6⃣
📚کمی درنگ کن
زندگینامه و خاطرات شهید رضا نادری
📖 اثر گروه شهید هادی
۹۶صفحه مصور.
۹۵۰۰ تومان
چاپ اول ۱۳۹۹
💐از نوابغ دوران دفاع مقدس که خاطرات و دستنوشته های زیبایی دارد.
✅خاطرات اثرگذار و زیبا
@pkhadi
📚پرفروش ترین های نشر شهید هادی در نمایشگاه بین المللی مجازی کتاب
۱. سه دقیقه در قیامت (بیش از هزار جلد)
۲. سلام بر ابراهیم۱
۳. شنود
۴. تقاص
۵. سلام بر ابراهیم۲
۶. با بابا
۷. عارفانه
۸. خدای خوب ابراهیم
۹. شاهرخ
۱۰. تا شهادت
🌺خوشحالیم از اینکه فرصتی برای تهیه کتاب برای دوستان شهرستانی و روستایی ایجاد شد.
✅از حدود سه هزار بسته پستی، بیشترین تعداد مربوط به روستاها و شهرهای کوچک بود.
🌷 خاطره ای از شهید مدافع حرم سید میلاد مصطفوی
یک بار می خواستیم بریم راهیان نور، پدر و مادر یکی از بچه ها اصلا اجازه نمیداد بیاد.
شب بود قرار شد حرکت کنیم. نیم ساعت قبل از حرکت به اون جوان گفت: بیا #ببرمت یه جا که #قفل_کارت_باز_بشه.
فرستادش سر #مزار_شهدا و گفت: برو اونجا به شهدا التماس کن ، مطمئن باش مشکلت حل میشه.
اگر کوتاهی کنی مقصر خودتی ، شهدا سر سفره اربابشون نشستند و صاحب کرم هستند.
برو تا دیر نشده.
خدا میدونه چی تو قلب اون جوان انداخت و اون جوان چی از شهدا خواست که خيلی زود پدرش اومد و رضايت حضور پسرش رو اعلام کرد و #همون_شب_راهی نور شدند.
سيد وقتی این #کرامتها رو از شهدا مي ديد عطشش برای رسيدن به اون قافله بسيار زيادتر مي شد.
#برگرفته_از_کتاب_مهمان_شام
#گروه_شهید_ابراهیم_هادی
هدایت شده از پخش کتاب هادی
6⃣5⃣
📚مهمان شام.
خاطرات شهید مدافع حرم مهندس سیدمیلاد مصطفوی. (ابراهیم هادی نسل جدید)
📖اثر گروه شهید هادی.
۱۹۲ صفحه مصور.
۱۸۰۰۰ تومان
چاپ اول بهار ۱۳۹۶
چاپ چهارم ۱۳۹۹
✅خاطرات اثرگذار و زیبا
@pkhadi
#هادےدلھٰا 🕊
خوب که به چشمانش نگاه می کنی
میبینی خیلی حرف دارد
حرف های جنس خدا
از جنس مردانگی... از جنس شھادت!
خوبتر که نگاه کنی
شرمنده میشوی از اینکه
همیشه نگاهش به تو بوده
و تو از آن غافل بوده ای...
نگاھ شھدا و آقاﷻ به ماست!
پس گناھ نڪنیم...
🌷قرار بود صبح زود با هم به جايي برويم. مي دانستم كار مهمي دارد. اما ابراهيم از من خواست به منزل يكي از سادات محل برويم.
تا ظهر وقت ما گرفته شد. نمي دانستم چرا ابراهيم به اين پيرمرد سيد التماس مي كند!
ماجرا از اين قرار بود كه پسر او، سيگار كشيده بود و پدر او را از خانه بيرون كرده بود. حالا ابراهيم آمده بود تا اين خانواده مومن را آشتي دهد. سرانجام توانست دل پدر را نرم كند. او براي تمام مردم محل اينگونه بود. ياد كلام نوراني خداي ابراهيم افتادم:
وَاخْفِضْ جَنَاحَكَ لِلْمُؤْمِنِينَ. پر و بال (عطوفت) خود را براى مؤمنین فرود آر. (حجر/88)
📙برگرفته از كتاب خداي خوب ابراهيم
(بررسي ويژگي هاي قرآني شهيد هادي)
#سلام_امام_زمانم 💚
هر روز سردتر میشوند
لحظه ها...
دقیقهها...
روزها... ✨
برگرد که جهان
محتاج گرمی دستان توست...🌿
🌤اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
🌹🍃🌹🍃